۲۴ پاسخ

من دخترم ۲۰ ماهشه الان یک ماهه زایمان
کردم اینم دختر سختی داره ولی خدا بزرگه کمک میکنه به مادر اینقدر صبر حوصله میده دختر اولی ۹ ماهش بود باردار شدم همش گریه میکردم چرا اینطور شد ولی خداروشکر

مبارکت باشه عزیزم چه خوب باهم بزرگ میشن

مبارک باشه.خیلی خوبه فاصله ی سنی کم باشه.بچه ها باهم بازی میکنن.دیگه آویزونت نمیشن

شوک نشو عشقم من بچم ۴ ماهش بود حامله شدم دلتو بزار رو دل من🤣🤣🤣

آره عزیزم مثبته

از مثبتم مثبت تره

مبارک باشه بله خیلی مثبته

اووووووف چه پسری🤩🤩🤩🤩🤩

مبارک گلم

دیگه شک نکن که هاله نداره 🥴

این دیگه خیلی مثبته

عزیزم مبارکه خودت که میخواستی😅 ایشالا خدا بهت توان بده

مگ چیه منم باردارم اینا چراهمه چیو سخت میکنیین یه کم سخت است ن ایک دیگ از پسش برنیا بخدا من تنهام پسرمم بهم وابسته است هر جا میرم بهامه تو خونه همش بغلمه تا حالا یه دیقه پیش کسی نزاشمش از ای شیطوناس ک از دیوار راست بالا میره

چقدم مثبته😅😍مبارکه

ای جونم مبارک باشه گلم خدا حکمت هرچیزی رو بهتر میفهمه .گلم یک سوال شما تصمیم داشتی به بارداری یا قول بعضی ها ناخواسته بوده چون سوالی دارم ازتون

مثبته 😍
مبارکه عزیزم خدا وقتی میده توانایی رو هم میده

درکت میکنم کاملا
مبارک باشه

وای خیلی لحظه نفس گیریه خدا کمکت کنه

بخدا منم اول ک حامله شدم دخترم ۸ ماهه بود کله روزم شده بود گریه دست ب سقط هم خواستم بزنم الان میگم خداهزار بار شکر ک بهم این نعمت رو دادی ی کم سختی داره ولی سختی یبار میکشی تا ب دنیا بیاد نزدیک ۳ میشه اصلا نترس بخدا ان چنان سخت نیست الان ک دخترم ۶ ماهشه . یکی هم پاییز میشه ۲ سالش از الان بزرگه با کوجکه بازی میکنه کیف میکنم

خدا بزرگه خواهر

اره عزیزم مثبتههه
مبارکه
میخاستی خودت یان

واقعا شوک کننده ایشالا براحتی این مسیر سپری کنید

آره عزیزم مثبته، مال منم همینطور پر رنگ و مشخص بود

جای من باشی چیکار میکنی با ۳تا🤣🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان جاوید و امید مامان جاوید و امید ۱ سالگی
سلام عزیزان
امروز بالاخره بعد ازکلی کلنجار رفتن باخودم شروع کردم بچم از شیر بگیرم
الهی بگردمش. از صبح که پاشد چسب زدم سرسینم چندباری اومد گفت جی جی نشونش دادم گفتم اخ شده می خندید می رفت. ظهر که می خواستم بخوابونمش چون عادت داره باسینه بخوابه اومدم تو اتاق بالش گذاشتم گفتم بیا رو پام بخواب اولش اومد دراز کشید ولی یه جوری نگام می کرد مثل کسی که بخواد حرفی بزنه روش نشه (انگار می خواست بگه جی جی ولی روش الهی بمیرم برات مادر😔) ولی بعد چنددقیقخ پاشد. بغلش کردم یکم راهش بردم دیدم میگه بشین(روی تخت اشاره می کرد که بشینم چون همیشع اونجا شیرش میدادم می خوابودنمش) رفتم روتخت دیگه طاقت نیورد بچم گفت جی جی نشونش دادم گفتم اخ شده دیگه هیچی نگفت همینجور نشسته تو بغلم تکونش دادم تا چشاش سنگین شد. ولی تو همان حال انگار بایه بغضی نگاهم می کرد😔😔😔دلم می خواست همونجا چسبارو بکنم بندازم دور باز طاقت اوردم تاابنکه خوابش برد بچم
الهی برات بمیرم مادر الهی دردتون به جونم
خودم همینجور الان اشکام داره میاد
مادربودن چقدر سخته😔😔🥺🥺