سلام عزیزان
امروز بالاخره بعد ازکلی کلنجار رفتن باخودم شروع کردم بچم از شیر بگیرم
الهی بگردمش. از صبح که پاشد چسب زدم سرسینم چندباری اومد گفت جی جی نشونش دادم گفتم اخ شده می خندید می رفت. ظهر که می خواستم بخوابونمش چون عادت داره باسینه بخوابه اومدم تو اتاق بالش گذاشتم گفتم بیا رو پام بخواب اولش اومد دراز کشید ولی یه جوری نگام می کرد مثل کسی که بخواد حرفی بزنه روش نشه (انگار می خواست بگه جی جی ولی روش الهی بمیرم برات مادر😔) ولی بعد چنددقیقخ پاشد. بغلش کردم یکم راهش بردم دیدم میگه بشین(روی تخت اشاره می کرد که بشینم چون همیشع اونجا شیرش میدادم می خوابودنمش) رفتم روتخت دیگه طاقت نیورد بچم گفت جی جی نشونش دادم گفتم اخ شده دیگه هیچی نگفت همینجور نشسته تو بغلم تکونش دادم تا چشاش سنگین شد. ولی تو همان حال انگار بایه بغضی نگاهم می کرد😔😔😔دلم می خواست همونجا چسبارو بکنم بندازم دور باز طاقت اوردم تاابنکه خوابش برد بچم
الهی برات بمیرم مادر الهی دردتون به جونم
خودم همینجور الان اشکام داره میاد
مادربودن چقدر سخته😔😔🥺🥺

۹ پاسخ

اینجوری از شیر گرفتن و چسب زدن و ترسوندن بچه کاملا روش قدیمی و غلطیع.باید تدریجی از شیر گزفت

یه دفعه از شیر میگیری چرا؟
بنظرم شیر قبل خوابش رو نگیر یه ده روز فقط دو وعده قبل خواب بده کم کم اونم بگیر

ببین عزیزم روش من که قدیمی بود رو نرو.یه شبه از شیر نگیر.دوازده روز طول میکشه تا از شیر بگیری.بهتره با دکتر مشورت کنی.اینجوری بعدها بچه آسیب میبینه

وای که منم نگران همینم کاش تو یه سنی دیگه خودشون نخورن

خیلی خوب کردی دیگ بهش ندی ک عادت میکنه فقط سه شب اول وقتی بچت گیجه و تو خوابه بیدار میشه حتما بهش شیر بده تا سینت خالی شه و برا بچه هم خوبه

ای خداااا قربون دلت عزیزم
کار خوبی عزیزم
منم خیلی دلم میخواد از شیر بگیرم ولی دل ندارم

وای گفتی اشک منم در اومد اسفند منم میخوام بگیرم

ای جانم .دوقلو هستن؟

سخته گلم دلم شکست

سوال های مرتبط

مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱ سالگی
میدونم زیاده ولی مبارزه شاید برا تویی که میخای وابستگی شیرتو از بچت بگیری و بخونی 😊😊😊😊
مامانا طبق چند تا تاپیک قبلی که گفتم میخام وعده ای کنم شیر خوردن بچمو حالا بعد از چهار روز میام براتون تجربه مو میگم حالا شاید یه سری ها بگن چرا اینکارو کردی و اینا ولی من کردم دیگه خداروشکر تا الآنم جواب گرفتم گوش شیطون کر
خب حالا بگم ....
من روز اول گفتم بهش چسب زدم سینمو از اونجایی که فقط با یکیش شیر میخورد همین یه دونه رو چسب زدم
روز اول :صبح که خواب بود شیرش دادم توخواب دیگه بیدار شد صبحونه دادمش تا ناهار کلی باهام کلنجار رفتم بماند که صبحونه به زور میخوره کلا ولی من میدم بهش حالا هر چندتا لقمه بخاد بخوره هیچی هی مدام میومد لباسمو میداد پایین که شیر میخام و اینا منم بهش گفتم ممه مریض شده یخ دفه بغض کرد و منم باهاش گریه م گرفت ولی چاره نبود باید از پسش برمیومدم همینجوری رو پاک با چشم گریون خوابش برد بچم 🥲🥲ناهار که خورد یواشکی چسب رو برداشتم بهش گفتم ممه خوب شد یه ذوقی کرد و خندید که دلم ریشه می‌رفت براش دیگه دوباره یواشکی چسب زدم گرفت بدون ممه خوابید دیگه ندادم بهش و همیجور این روند گیر دادن و چسبیدن بهم ادامه داشت حتی تو ماشین میگفتم مامان ممه مریضه بیخیال میشد تا شام که بهش دادم موقع خوابش که شد شیر رو بهش میدادم و حتی تو شب
الان همین کارو تا امروز که چهار مین روزه انجام دادم و فقط سر وعده هایش گریه می‌کنه چون نمیخام فعلا ازش شیرو بگیرم گفتم بزار وابستگیش گم بشه که خدارو شکر کم شد و همین الآنم بدون شیر رو پام خوابید 😊 به نظرم روش خوبیه و اینم بگم تا خودم نگم مامان ممه میخای ممه خوب شد مریضیش نمیاد سمتم مگه گشنه باشه واقعا که اگه ببینه چسب زدم دیگه نمیاد 😊😊😊