۱۳ پاسخ

اول باید برا روز رو کم کم حذف میکردی بعدش که عادت کردن برا شب رو سرشو قیچی کنی دیگه دوست ندارن بخورن چند بار امتحان میکنن ببینن خراب شده دیگه از سرشون میوفته توضیح بده که خراب شده و شما بزرگ شدید دیگه پستونک نباید بخورید

من تا موقعی که خواست میدم
دختر بزرگم دندوناش همه خراب شدن نه پستونک خورده ن شیرخشک
خیییییلی روش حساس بودم الان داغونه
تجربه ی من میگه بده بخوره و هیچ اتفاقی نمیفته
اتفاقا بهتر از بچه ها یی میشن ک پستونک نخوردن والا...🤕🤕

وای چه سخت.ناراحت بودم چرا از اول پستونک بهش ندادم با این حرفت خوشحال شدم که خوبه ندادم نمیدونستم از پستونک گرفتن اینقدر سخته

و منی که نمیگیرم
هرموقع خودش دلش نخواد نمیخوره

منم یهویی گرفتم یه هفته نق نق میکنن دیگ ندادم اصلا ندی ها دیگ بعدش خیلییی سخت میتونی بگیری

بچها منم وابسته بودن
اهسته اهسته کم کردم۶ماه
۲ روزه گرفتم
ارومن بهانشم نگرفتن

دیگه ۳روزش گذشت چند روزم صبر کن ترک میکنن
ندی ها هم خودت اذیت میشی هم بچه ها

عزیزم باید کم کم میگرفتی اینطوری اذییت میشن

دخترای من فقط موقع خواب میخواستن ولی نورا بیشتر میخواست تو روزم دهنش بود البته نه زیاد منم یه دفعه قطع کردم براشون..
ولی دختر برادرم یه ثانیه از دهنش درش نمی آورد. یه روز افتاد تو فاضلاب دستشویی با چشم خودش دید مادرش هم همینو بهونه کرد گفت کثیف شده دیگه نداد بهش

دکتر گفت بگیر؟
ب نظرم اول از شیر میگرفتی بعدا از پستونک
چه عجله ای بود

خوب عزیزم از اول نمیدادی من دادم ولی چهار ماهگی گرفتم دیگه ندادم پشیمون شد خوب نیست

عزیزم من دخترم پستونک میخورد و یه دفعه گرفتم و دیگه ندادم،اصلا هم تو خونه درموردش حرف نزدم ،چندروزه اول میخواست ولی کم کم یادش رفت

بزار بخوره خب

سوال های مرتبط

مامان دلسا مامان دلسا ۱ سالگی
اولین روز از شیر گرفتن به پایان رسید😁
صبح که دیگه بیدار شد اخرین وعده ی شیرشو خورد
بهش صبحونه دادم بعدش هی نق زد که شیر میخوام سر سینم چسب برق زدم گفتم می می اوخ شده درش اوردم نگاهش کرد گفتم بیا دست بزن ببین اوخ شده دیگه رفت اون طرف نشست و باز نق نق کرد تصویری زنگ زدم مامانم یکم حرف زدیم با مامانمم دردودل کرد که می می اوخ شده بهشم نشون دادیم😀
خلاصه بهش میوه دادم خورد یه یک ساعت بعدش نهارش دادم و از خونه رفتیم بیرون خونه مادر شوهرم اونحا هم چند بار نق زد که شیر میخوام گفتم می می اوخه یکم که نق زد بعدش بهش یه خوراکی یا میوه میدادم
بهتر میشد یادش میرفت دیگه عصرش خیلی داشت بهونه میگرفت بردمش تو حمام اب بازی کرد یه نیم ساعتی سرش گرم شد اومد بیرون تا یکی دو ساعت اوکی بود باز شروع کرد ارونحا اومدیم بیرون رفتیم خونه مامانم(خونه ی مادر شوهرم و مامانم به هم نزدیکه)دیگه اونجا یکم بازی کرد بستنی خورد قبلشم بهش شام داده بودم
تا ۱۲ که اومدیم خونه اومدیم تو اتاقش یکم با اسباب بازیاش بازی کردیم دیگه گفتم بخوابیم هی می می کرد گفتم اوخه گیجه خواب بود دیدم خیلی نق میزنه توی عصاری خوریش میوه ریختم اومدیم توی تشکش یکم اونو خورد یکم زدم پشت کمرش و خدا را شکر خوابید
حالا دلسا وسط شب بیدار میشد همیشه ببینم امشب چی میشه🤦🏻‍♀️
انشالله بگذره زودتر
سینه هامم سنگین شده یه بار دوشیدمش باید برم یکم دیگه بدوشمش که سبک بشه کمی