میدونم زیاده ولی مبارزه شاید برا تویی که میخای وابستگی شیرتو از بچت بگیری و بخونی 😊😊😊😊
مامانا طبق چند تا تاپیک قبلی که گفتم میخام وعده ای کنم شیر خوردن بچمو حالا بعد از چهار روز میام براتون تجربه مو میگم حالا شاید یه سری ها بگن چرا اینکارو کردی و اینا ولی من کردم دیگه خداروشکر تا الآنم جواب گرفتم گوش شیطون کر
خب حالا بگم ....
من روز اول گفتم بهش چسب زدم سینمو از اونجایی که فقط با یکیش شیر میخورد همین یه دونه رو چسب زدم
روز اول :صبح که خواب بود شیرش دادم توخواب دیگه بیدار شد صبحونه دادمش تا ناهار کلی باهام کلنجار رفتم بماند که صبحونه به زور میخوره کلا ولی من میدم بهش حالا هر چندتا لقمه بخاد بخوره هیچی هی مدام میومد لباسمو میداد پایین که شیر میخام و اینا منم بهش گفتم ممه مریض شده یخ دفه بغض کرد و منم باهاش گریه م گرفت ولی چاره نبود باید از پسش برمیومدم همینجوری رو پاک با چشم گریون خوابش برد بچم 🥲🥲ناهار که خورد یواشکی چسب رو برداشتم بهش گفتم ممه خوب شد یه ذوقی کرد و خندید که دلم ریشه می‌رفت براش دیگه دوباره یواشکی چسب زدم گرفت بدون ممه خوابید دیگه ندادم بهش و همیجور این روند گیر دادن و چسبیدن بهم ادامه داشت حتی تو ماشین میگفتم مامان ممه مریضه بیخیال میشد تا شام که بهش دادم موقع خوابش که شد شیر رو بهش میدادم و حتی تو شب
الان همین کارو تا امروز که چهار مین روزه انجام دادم و فقط سر وعده هایش گریه می‌کنه چون نمیخام فعلا ازش شیرو بگیرم گفتم بزار وابستگیش گم بشه که خدارو شکر کم شد و همین الآنم بدون شیر رو پام خوابید 😊 به نظرم روش خوبیه و اینم بگم تا خودم نگم مامان ممه میخای ممه خوب شد مریضیش نمیاد سمتم مگه گشنه باشه واقعا که اگه ببینه چسب زدم دیگه نمیاد 😊😊😊

۲ پاسخ

منم ۴-۵ روزی قبل خواب ظهر نمیدم سعی میکنم بدون شیر بخوابه فقط قبل خواب شب و صبح خیلی زود بهش میدم تا کم کم کلا بگیرمش ولی واقعا سخت

از نظر روان شناسی این چسب زدن غلطع منم تدریجی گرفتم بدون اینکه بگم ممه مریضه یا چیزی
۴ روز از صبح ک پامیشد تا خواب ظهر ندادم هر دفعه میومد طرفم سرش گرم میکردم بعد تا ۵ عصر کردم تایمو در آخر از صبح تا شب نمی‌دادم فقط تو خواب کم کم شیر قبل خوابش گرفتم الان از صبح تا شب شیر نمیخوره حتی موقع خواب میاد سرشو میزارع رو شونم براش لالایی میگم می‌خوابه فقط مونده مرحله شیر خواب

سوال های مرتبط

مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱ سالگی
سلام مامانا 🥲
امروز صبح اول وقت که بیدار شد تا دو ساعت پیش تقریبا چندین بار شیر خورد دیگه گفتم بسه مامان میخام صبحونه بخوری یه لقمه خورد دومی رو تف کرد 😥دیگه منم تصمیم گرفتم تا صبحونه نخوره بهش شیر ندم به سینم چسب و دستمال کاغذی زدم انقد بچم گریه کرد تا بلاخره با این پتو که عاشقشه خوابش برد میخام تدریجی شیر رو بگیرم ازش مثلا صب خورد تا موقع ناهار بهش شیر ندم ناهار که خورد یه کم شیر بخوره دوباره چسب بزنم تا شب که میخاد شام بخوره قبل از خواب یه کم تو بیداری بهش شیر بدم دیگه تا تو شب که بیدار شد ندم بهش اینجوری بلکی بتونم وابستگی به شیرشو کم کنم دعا کنید بتونم واقعا دیگه دوباره یه هفته ای میشه نگاه به غذا نمیکنه اگه هم بخوره در حد دو ستا قاشق به زور دندون های آخریشم داره درمیاد البته پیدا نیست ولی گاز گرفتن وسایل نشون میده دوباره دندون در میاره واسه همین دیگه بد خور شده خدایا به همه مامانا طاقت بده به منم طاقت بده بتونم وابستگی به شیر رو ازش بگیرم تا کم کم توی هشت بیست ماهگی کلا بگیرم ازش و غذا بخوره بچم 🥲🥲🥲🤲🤲🤲🤲🤲
مامان برکه مامان برکه ۱ سالگی
اصلاحیه تاپیک قبلی بزرگترین چالش برام گرفتن پستونک برکه بود
چهارمین روزه پستونک نمیخوره
و بازم خدارو شکر میکنم که کمکم کرد مثه شیر شبش که حدود یکسالگی قطعش کردم
از تجربه‌ام بگم برکه کل شبانه روز باید پستونکش رو دهنش بود به عروسک و پستونک بدجور وابسته. شنبه صبح از خواب بیدار شد صبحونه خورد بعدش پستونک گذاشت رو دهانش.بهش گفتم برکه ممه خوب نیست دیگه اخ شده گفت نه گریه کرد .گرفتم یکم نمک روش ریختم بدون اینکه برکه ببینه .گفت وااا اوووو گفتم دیدی برکه چقدر بد شده اه اه .یه لحظه به زبونش زد بدش اومد گذاشتم رو میز .هی نگاه می‌کرد. بعد گفتم ممه دیگه خوب نیست فقط نی نی عروسک خوبه . گفت نه آبه یعنی آب بزن تمیز کن زیر شیر آب،الکی گرفتم زیر آب گفتم تمیز نمیشه .روز اول جلوی چشمش بود کاملا ولی اصلا دست نمیزد فقط چندبار گفت ممه . حواسشو پرت میکردم .فردایی برداشتم از جلوی چشمش بیدار شد رفت سمت میز نیست گریه کرد دوباره گذاشتم سرجاش گفتم تلخ گفت تلخ. گفتم حواسشو پرت کنم بعد دوباره قایم کنم. بردم بیرونش بهش بستنی دادم و یکبار هم اسم پستونک نیاورد و من خوشحالترینم . اخرشب باز گفت کجاست گفتم ممه دیگه تلخ بود انداختم اشغالی برد خداروشکر قبول کرد .الان یکی دوبار شاید بگه اونم میگم مامان تلخه میگه تلخ تلخ میخنده
و موقع خواب دیگه کلا فراموشش کرده. همیشه فک میکردم برکه تا چندسالگی پستونک باید بخوره از بس وابسته .حتی تو دستشویی هم باید میاورد .فک نمیکردم بانمک به این راحتی فراموش شه 🤭🤭🤭
خلاصه اینم تجربه من برای گرفتن پستونک که برام کابوس شده بود
ادامه پایین
مامان برکه مامان برکه ۱ سالگی
بزرگترین چالش برام گرفتن پستونک برکه بود 😢
سومین شبه پستونک نمیخوره🤩
و بازم خدارو شکر میکنم که کمکم کرد مثه شیر شبش که حدود یکسالگی قطعش کردم
از تجربه‌ام بگم برکه کل شبانه روز باید پستونکش رو دهنش بود به عروسک و پستونک بدجور وابسته. شنبه صبح از خواب بیدار شد صبحونه خورد بعدش پستونک گذاشت رو دهانش.بهش گفتم برکه ممه خوب نیست دیگه اخ شده گفت نه گریه کرد .گرفتم یکم نمک روش ریختم بدون اینکه برکه ببینه .گفت وااا اوووو گفتم دیدی برکه چقدر بد شده اه اه .یه لحظه به زبونش زد بدش اومد گذاشتم رو میز .هی نگاه می‌کرد. بعد گفتم ممه دیگه خوب نیست فقط نی نی عروسک خوبه . گفت نه آبه یعنی آب بزن تمیز کن زیر شیر آب،الکی گرفتم زیر آب گفتم تمیز نمیشه .روز اول جلوی چشمش بود کاملا ولی اصلا دست نمیزد فقط چندبار گفت ممه . حواسشو پرت میکردم .فردایی برداشتم از جلوی چشمش بیدار شد رفت سمت میز نیست گریه کرد دوباره گذاشتم سرجاش گفتم تلخ گفت تلخ. گفتم حواسشو پرت کنم بعد دوباره قایم کنم. بردم بیرونش بهش بستنی دادم و یکبار هم اسم پستونک نیاورد و من خوشحالترینم . اخرشب باز گفت کجاست گفتم ممه دیگه تلخ بود انداختم اشغالی برد خداروشکر قبول کرد .الان یکی دوبار شاید بگه اونم میگم مامان تلخه میگه تلخ تلخ میخنده
و موقع خواب دیگه کلا فراموشش کرده. همیشه فک میکردم برکه تا چندسالگی پستونک باید بخوره از بس وابسته .حتی تو دستشویی هم باید میاورد .فک نمیکردم بانمک به این راحتی فراموش شه 🤭🤭🤭
خلاصه اینم تجربه من برای گرفتن پستونک که برام کابوس شده بود
۱۹ماهگی
تاریخ ۲۰ اردیبهشت
لایک کنید بیاد بالا مامانا ببینن🥰🥰
مامان آوینا مامان آوینا ۱ سالگی
سلام به همگی.خواستم از تجربه ای که از قطع شیر بدست آوردم براتون بگم،من یکباره شیر رو قطع نکردم،بعد از واکسن ۱۸ماهگی شروع کردم،،کم کم وعده های شیر شو کم کردم ،تا ۱۹ماهگیش دیگه کلا فقط میخواست بخوابه میخورد،،،عادت کرده بود که تو روز نخوره،،،اینم بگم دختر من عادت داشت تو روز بینهایت شیر بخوره،،،تقریبا سه هفته س که شیر شبشم کلا قطع کردم یکی ،قشنگ سیرش کردم،اب بهش دادم گذاشتمش تو گهوارش و گفتم بیا تابت بدم،(به گهواره میگه تاب)برقا رو خاموش کردم و چراغ خواب و روشن کردم لالایی خواندم براش،،،چشماش سنگین شد خوابش برد تا ساعت ۷صبح،بیدار شده بود گرسنه ش بود،،فقط گریه میکرد توی خواب ،وقتی بیدار شد دید من بیدارم گف آب...بردمش بیرون بهش آب دادم.. تقریباً یه لیوان آب خودم ،گفتم تخمه مرغ میخوری گفت آره براش آبپز کردم اونم خورد بهدش آب جوش و نباتم بهش دادم...قشنگ سیر سیر شد گذاشتمش تو گهواره دوباره و خوابید...آسون نبود ولی سختم نبود..بعضی وقتا بهونه ی شیر و میکرد دیگه نمی‌دونستم چیکار کنم باباش میبرد میچرخوندش،،،اینم بگم لباس پوشیده بپوشید خیلی بهتره کمتر دلشون میخواد😄🤭
امیدوارم مفید بوده باشه🌹
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۱ سالگی
#قطع کامل شیر
من شیر شب پسرمو بصورت تدریجی قطع کردم و خیلی زیاد هم بچم هم خودم اذیت شدیم چهل شب من با این بچه داستان داشتم بیدار می‌شد و گریه های وحشتناک ،اینسری که دکتر بردم دیدم وزنم کم کرده ،تصمیم گرفتم کلا شیرشو قطع کنم ،دکتر گفت بهتر بچه تا دو سال شیر بخوره ولی نه به این صورت رفتم شیر کم کنم و تدریجی قطع کنم دیدم هی میاد سمتم غذا نمیخوره در یک حرکت تصمیم گرفتم یهویی شیر قطع کنم اصلا نمی‌خوام بگم خوبه یا بده هر بچه ای فرق می‌کنه ولی واقعا برای بچه من با این حجم از وابستگی به سینه تنها راه این بود چون هی سرگرمش میکردم پنج دقیقه بعد باز یادش میومد و گریه شدید چسب زدم نوک سینم گفتم بوف شده مامان دیگه پسر بزرگی شدی باید با لیوان بخوری کلی هم با همسرم باهاش بازی کردیم بهش کلی محبت کردم همش بغلش کردم و میکنم ولی خدایی یهویی خیلی خوب بود خودش میاد میگه بوف و اصلا هم گریه نکرد و تمام تلاشمو کردم نبینه هی سینمو که براش خاطره بد بمونه چسب بهش دادم زدم به پاش گفتم ببین پات بوف شده چسب بزنیم تا از چسب هم خاطره بدی نمونه خلاصه سرتونو درد آوردم قطع شیر یهویی برای من و بچم خیلی خوب بود اصلا گریه هم نکرد وابستگی به خواب هم نداشت که با شیر بخوابه اینارو قبلا قطع کرده بودم انشاالله که وزن گیریش خوب بشه