خیلی ببخشیدا
ولی از کی تاحالا شما خرج بچه ی مارو میدین،که نگران تایم از پوشک گرفتنش،شیرخشک خوردنش،قیمت لباساش و ظاهر بچه ی ما هستین؟

از کی تاحالا شما موقع بیماریاش شب تا صب بالاسرش بیدار موندین،که نگران مریض نشدنش،غذاخوردن نخوردنش و خط قرمزای تغذیه ای ما هستین؟

از کی تاحالا شما تاوان رفتارهای اشتباه بچه ی مارو‌ دادین که درمورد نحوه ی تربیت ما و خط قرمزای تربیتی ما نظر میدین؟

از کی تاحالا شما شاهد زحمات ما،حس ناکافی بودن و عذاب وجدانی که مدام دنبال ماها هستش بودین که درمورد این که مادر خوبی هستیم یا نیستیم اظهار نظر میکنید؟؟

حد اظهار نظرات خودتون رو بدونید❤️

به نظر من سخت ترین قسمت مادر بودن،شب بیداریا و مریض داری ها و از شیرگرفتن و از پوشک گرفتن و اینا نیست....
قسمت سختش اونجاست که باید هی دیگران رو توجیه کنی که هیچکس دلسوز تر از تو برای بچت نیست❤️

واقعا اون وقت و انرژی که ما برای توجیه دیگران میزاریم از وقت و انرژی که برای بچمون میزاریم خیلی بیشتره🥲
خیلی ممنون که به فکر ما هستین ولی ما قول میدیم هر سوالی که داشتیم حتما ازتون بپرسیم😊

بی اعصاب ترینم کیا بیدارن؟😅

تصویر
۱۰ پاسخ

من اصلا جواب نمیدم که بخواد انرژی هم بزارم ...در جوابشون میگم بچه س دیگه یا بچه با بچه فرق داره

لااااااایک

گل گفتی والا

لایک هزار بار

و ی سوال ؛ تازه از مهمونی اومدی😬😁؟

ایکاش بفهمن

دقیقا همینه هیچ‌کس حق اظهار نظر به بچمون و مادری کردنمون نداره

بغضم گرفت واقعا حرف دل منو زدی😢
من مجبورم هر روز شوهرم ، خانواده خودم ، خانواده شوهرم رو توجیه کنم چرا اینکار رو میکنم
جوری رفتار میکنن انگار از من بیشتر پسرمو دوست دارن و من دشمن بچه ام هستم که فلان چیز رو نمیدم بهش
دیشب تا صبح سر این حرفا گریه کردم

حرف دل منو زدی کاش میشد اینا رو مستقیم بهشون گفت تا دست از سر آدم بردارن.

حرف دلمو زدی خواهر

سوال های مرتبط

مامان نیلا مامان نیلا ۱۰ ماهگی
قطع به یقین زیباترین آدم زندگی هرکداممان مادرمان است.
فرشته ای که از شیره ی وجودش به ما جان داد.
در دوران نوزادی شب هایی که از دل درد به خودمان پیچیدیم ما را در آغوش گرفت و تا صبح دور تا دور خانه چرخاند.
در دوران کودکی هربار دعوایمان کرد هنگام خواب بوسه ای روی صورتمان کاشت و از کرده ی خود پشیمان شد.
در دوران مدرسه برایمان بهترین معلم بود و هربار نمره ی بدی گرفتیم چند ساعتی رویش را ازمان برگرداند ولی محبت مادرانه اش اجازه نداد شب با شکم گرسنه بخوابیم.
هربار مریض شدیم برایمان سوپ جو بار کرد و از هر طبیبی برایمان طبیب تر بود.
شب هایی که تب کردیم پدر در رویای پادشاه هفتم بود و مادر با دستمال خیس بالای سرمان " یا من اسمه دوا... " خواند.
ما بغض کردیم،
مادر گریه کرد!
ما تب کردیم،
مادر صد بار مرد...
ما همیشه نوشتیم " بابا نان داد " بی آنکه بدانیم این مادر بود که به ما جان داد.
حالا ما خیرِ سرمان بزرگ شده ایم؛
دیگر آن کودک پنج_شش ساله ای که مادر دعوایش می کرد و شب عذاب وجدان می گرفت نیستیم.
قد کشیده ایم و گاه صدای بلندمان را به رخش می کشیم بی آنکه شب عذاب وجدان بگیریم ،
و هیچ نمی دانیم که اگر دعای خیر مادر بدرقه ی راهمان نباشد ، ما هیچ ایم
مامان صالح🧡 مامان صالح🧡 ۱۲ ماهگی
هممون همچین روزایی رو داریم که از بچه داری خسته میشیم انقد خسته که حوصله خودمونو نداریم ممکنه حتی از وجود بچه ناراحت بشیم بین این خستگیا اون روزاییو به یاد بیاریم که لحظه شماری میکردیم برا وقتی که بریم سونوگرافی و اون تصویر سیاه سفیدو ببینیم روزایی که تا لگد میزد فوری میرفتیم گوشی برمیداشتیم تا فیلم بگیریم روزایی که هرچی میخواستیم بخوریم سرچ میکردیم ببینیم برا بچه ضرر نداشته باشه روزایی که همش قیافه بچه رو تصور میکردیم کنجکاو بودیم ببینیم چه شکل میشه و همش از خدا میخواستیم صحیح و سالم بدنیا بیاریمش🥺اونوقت شااید یکم آروم تر شدیم و کمتر غر زدیم بنظرم رسالت ما مامانا همینه، این که وسط ناراحتیا قشنگیا رو ببینیم و بتونیم زندگی رو با صبر و حوصله مدیریت کنیم هیچ وقت یه مرد همچین توانایی رو نداره ما باید به خودمون افتخار کنیم✌🏼❤️

امروز برای من خیلی روز سختی بود صالح خیلی بدقلقی میکرد اما الان قربونش بشم انقد آروم خوابیده گفتم از این آرامش یکم استفاده کنم و به خودم و شما انرژی مثبت بدم🥲😇