احساس میکنم کایلین دوستم نداره یعنی در واقع به باباش حسودیم میشه کلی بال بال میزنه تا میاد که بره بغلش، بعدم میخواد بره سر کار پشت سرش گریه میکنه وقتی هم بغل اونه میرم میگیرمش که باباش یه غذایی بخوره چنان گریه میکنه انگار من از صبح تا شب شکنجه‌ش میدم باباش میاد نجاتش میده 🫠 گاهی شک میکنم نکنه من دارم باهاش بدرفتاری میکنم آخه بعضی وقتا نمیتونم بغلش کنم واقعا کمرم نمیکشه هوا هم گرمه کلافه میشم اما باباش خب زمان کمتری باهاشه کلا بغلشه

بچه ی منم علاقه ی خاصی ب باباش داره

پسرم دقیقا اینجوریه بخاطر اینکه مردا بیشتر بیرونن وقتی میاد بچه رفع دلتنگی میکنه

دقیقا الان داشتم اینارو ب همسرم می‌گفتم🥲

دختر منم با باباش همینه وقتی باباش هست اصلا منو نمیشناسه

ای جانم

ای خدا چقدر خوب کاش بچه ی منم اینطور بود برعکس انقدر منو دوس داره عاشق منه هی میگم زیاد از باباش خوشش نمیاد بعد شوهرم عاشقشه برعکس اون حسودیی میکنه میگ چقدر تورو دوس داره

کلا بچه ها بابایی هستن ،بعدم مطمعنا ما هستیم همیشه ولی بابا رو میبینن براشون تنوعه

کایلین منم اینجوری بود قبلا و حس میکردم دوسم نداره ولی الان یه مدته عوض شده و حس میکنم دوسم داره.

دخترا بابایی ان

دختر منم همینه بنظرم اینطوری خوبه یکی مورد اطمینان باشه و بچه بهش حس خوب داشته باشه چه بهتر که اون فرد همسر باشه آدم یکم نفس می‌کشه مخصوصاً من که همش بهم چسبیده