ساعت دو بعد از ظهر هنوز ناهار نخوردم🥺🥲دخترم تا میذارم زمین گریه میکنه🥲🥺

پاشو بیا من اش رشته دوست کردم

درکت میکنم حق داری

منم نخوردم

سخت نگیر پسر منم همینجوریه ساعت ۴و ۵ تازه نهار میخوریم

من پسرم کوچیک بود خیلی بد عادت شده بود دقیقا نمیزاشت شیر خشک درست کنم برای خودش میزاشتم زمین شیشه شو بشورم اب بریزم شیر بریزم غش میکرد کبود میشد از گریه

من همیشه ظاهرم نامرتب بود همیشه گرسنه بودم خونه شلوغ و بهم ریخته

با تمام وجودم بچه ای ک گربه میکنه رو میفهمم و درکت میکنم دختر منم اینجوری بود

پسر منم دیقا همیطو بود دیگ‌از صب بیدار بود ب بدبختی خوابوندمش تازع ناهار خوردم