سلام مامانا من اومدم بگم که این چند روز چجوری گذشت...
اون روز که گفتم پسرم داغه بهش استامینوفن دادم شیاف گذاشتم پاشویه کردم پیاز گذاشتم کف پاش با گلاب و ختمی پاشویه کردم اصلا هیییچ تاثیری نداشت همینجور تبش می‌رفت بالا...
دکترشم عصر نوبت داده بود بهم دیگه بردم پیش دکتر عمومی گفت بازم شیاف بزار شیاف دومو که گذاشتم اسهالش شدیدتر شد بالا هم میورد.
دیگه مجبور شدم بردمش اورژانس اونجا با بدبختی یه سرم بهش وصل کردن تبش اومد پایین... تا دیروز عصر دارو گرفت که رگش بسته شد و گفتن باید باز ازش رگ بگیریم...
دقیقا یک ساعت بچه جیغ کشید و هق هق کرد ۱۵ بار سوزنو کردن تو بدن بچه و در آوردن آخرش بعد یه ساعت گفتن بیا ببرش یکم آرومش کن باز بیارش که دیگه شوهرم عصبانی شد و بچه رو برداشت گفت مگه بچه من موش آزمایشگاهیه که شما اینجوری سوراخ سوراخش کنین... یه برگه دادن بهمون امضاش کردیم بچه رو برداشتیم و اومدیم کرمان...
آخرشم که داشتم میومدم پرستاره گفت فکر کردین کرمان خیلی خوبه این بچه اصلا به اونجا نمی‌رسه تو راه تشنج می‌کنه.. یه استرسی بهمون داد که یه راست از بیمارستان اومدیم سمت کرمان.
نزدیک بیمارستان راضیه فیروز که شدیم رفتم تو سایت یهو دیدم دکتر صاحب الزمانی یه نوبت کنسلی داره دیگه سریع بردمش پیشش...
گفت این بچه با این دست و پای سوراخ سوراخ که اصلا نمیتونه سرم بگیره دیگه واسه همین بهش دارو خوراکی داد گفت نیاز نیست ببریش بیمارستان... الانم خداروشکر با همون داروها حالش خیلی بهتر شده.

۲۶ پاسخ

خداروشکر عزیزم خدا خیری هم به دکتر زده اینطور دکترا که سریع درد بچه رو متوجه میشن نعمتن بخدا.‌ انشالله بچه ات دیگه مریض نشه هیچ بچه ای البته...آبجی فقط آدرس مطب دکتر صاحب الزمانی رو میدی؟ ممنونم

مامان حامی یعنی حقشه زنگ بزنی به رئییس بیمارستان بشوری پرستارو
منم دوسال پیش سرهمین نبودن دکترخوب توزرند بچه ۹ماهه تو شکمم قلبش وایساد

خداروشکرکه خوبین هم شماوهم کوچولوانشاالله هیچ بچه ای مریض نشع .من گفتم ویروس سختیه فقط دکترکاربلدمیخواد

خداروشکر
براش یه صدقه بده

خاک بر سر پرستار بیشعور خداروشکر به خیر گذشت عزیزم❤️

خدا ازشون نگذره فقط همین
این طفلکیا مگه چقد تحمل دارن

دکتر صاحب الزمانی عالیه
من هرکی میگه دکتر اطفال کی خوبه میگم صاحب الزمانی
الان ده ساله دکتر دختر اول منه همه تشخیص هاش عالی بوده

خدارو شکر عزیزم
ان شاء الله هیچ بچه ای مریض نباشه
من راضیم خودم شدید مریض شم
ولی پسرم هیچش نشه چون زبون ندارن طفلیا هم خودشون عذاب میکشن هم مارو اذیت میکنن

وای خدا
چه پرستارایی
خدارو شکر حال پسرت خوبه
دکتر چی گفت ؟

خداروشکر ،دکتر صاحب الزمانی کجا هستن مطب دارن

واقعا دکتر صاحب الزمانی خیلیییی دکتر خوب و کار بلد دکتر دختر منم همونه خداروشکر باز نوبت داشت اینحا بازم میبردی بیمارستان بچه رو بیشتر سوراخ میکردن بخیر گذشته عزیزم ولی خیلی اذیت شده بچه

داروهاش چی بود

سلام عزیزم خدارو شکر ک حالش خوبه اصلا بیمارستان های زرند بدرد هیچی نمیخورن بچه من با وجود زردی پایین دو روز تو بیمارستان الکی بستری کردن هر صبح میومدن ازمایش رگ پیدا نمیکردن از بس گریه میکرد بی حال میشد این باشه برات تجربه اصلا اینجا دکتر نبر سریع ببر کرمان

اگه رفسنجونی هستی بی‌شعور تر اشغال تر از بیمارستان دکتر پرستار نداریم ... من بچه ام دوماه داشت زردی داشت بردمش بیمارستان رفسنجون زنیکه بی همه چیز پرستار بود در اومد به من گفت بچه ات کبدش مشکل داره گفتم من که اصلا قبولتون ندارم ولی دیگه این گوهی که خوردی واسه کس دیگه نخور

خداروشکر که بهتره عزیزم
انشاالله هرچه زودتر کامل خوب شه💚💚
چقد بعضی پرستارا بی درکن
به جای اینکه انرژی مثبت به مریض بدن بدتر استرس هم وارد میکنن

خدا لعنت کنه اون پرستارو
الهی بمیرم چه زجری کشیده بچه
آلان تبش اومده پایین

خدالعنت کنه اینجور پرستارای عقده ای رو
یه پرستارمیبینی خوبه
یکی هم میبینی دلش درد میکنه ادمو جوش بده

چرا عزیزم مشکل کوچولوت مگه چیه چه داروهایی دادن بهت

خداروشکر عزیزم که بهتر شده. ایشالا سلامت باشه

الهی هزارمرتبه شکرک خوب شده عزیزم انشاا...هیچ بچه ای دیگه مریض نشه مراقبش باش این دکتراوپرستارالبته همشون نه وجدان کاری ندارن خداییش خیلیااذیت میکنن یه بچه مگه چقدجون داره اونم۱۵بارسوزن تودستش کنن😵من ک ادم بزرگی بودم رفتم ازمایش گلوکزاخرش داشتم کم میوردم بچه نادونی چی کشیده خداروشکرک بهتره عزیزم

خدارو صد هزار بار شکر که الان حالش خوبه
معذرت میخوام
اما اون خانم پرستار چقدر بی شعور بوده که یه همچین حرفی به یه مادر تو اون شرایط زده😐😒

انشالله هرچه زودتربهترمیشه

خداراشکر عزیزم ک حالش خوبه یه اسپند دود کن اره بعضی پرستارا شعور ندارن درک ندارن ک چقد یه مادر حالش بد میشه بچش اینجوری ببینه

خداروشکر

مردشور ببره این پرستارا رو هیچی بلد نیستن همشون کار اموزن اعصابم خورد شد برا بچه😞

عزیزم مگه خود کرمان نیستی؟
چ پرستار بیشعوری بوده

سوال های مرتبط

مامان رستا مامان رستا ۱۰ ماهگی
دیدم نه اصلا شیر جذب بچه نمیشه همینجوری سفید رنگ از سوراخ معدش میاد بیرون دوباره زنگ زدم دکتر خودش قبول نکرد بریم پیشش گفت ی جا ببر براش سرم بزنن منو مامانم هرچی بیمارستان خصوصی ودولتی تو کرج بود بردیم ولی هیچ کس قبول نمی‌کرد حتی نگاهش کنه چند تا دکتر جراح بردیم اصلا زیر بار نرفتن که کار کس دیگه رو حتی نگاه کنن حتی چند جا گفتن بچتون دیگه نمیمونه ببرین خونه راحتش بزارین شوهرم دیگه بهش مرخصی نمیدادن چون دوماه گلا نرفت سرکار شبا جلو بیمارستان می‌خوابید فقط ی روز در هفته میومد به پسر بزرگم سر میزد، ما به پول شرکت خیلی احتیاج داشتیم چون تموم پس انداز و کلی قرض کرده بودیم همش خرج شده بود مت مجبور بودم خودم بچمو دکتر ببرم پشت فرمون زار میزدم گریه میکردم ساعت ۸ شب که شوهرم اومد گفتم بریم بیمارستان مفید بچم داره از دستم میره با مامانم و بابام راه افتادیم بردیم بیمارستان همش تو راه میزدم تو صورتش که نخوابه وقتی رسیدیم جلو در بیمارستان با سرعت بچه رو بغل کردمو داد میزدم کمک کنید رسیدم تریاژ پرستار تا بچه رو دید بدو به سمت اتاق احیا بردن و شروع کرد دادزدت که دکتر بگین بیاد منم جلو در افتادم چرا من نمیمردم وقتی آنقدر عذاب بچمو میدیدم از لای در دیدم دارن بچمو سوراخ سوراخ میکنن ولی حتی چشاشو باز نمیکنه بخدا فقط ی لحظه چشاشو باز کرد منو دید و بیهوش شد انگار میخواست برای آخرین بار منو ببینه دیگه چشام نمی‌دید مامانمو بابام منو همسرمو بردن کنار ، بعد از چند دقیقه پرستار بچمو داد تو بغلم با ی سرم تو سرش گفتن خداروشکر ی رگ پیدا کردیم ولی اگه فقط چند دقیقه دیگه میاوردی میرفت تو کما ،
۳ روز تو اورژانس بستری شد که دیدم بچم تب کرده ازش تست کرونا گرفتن که مثبت شد
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۸ ماهگی
پنج صبحه ما تازه اومدیم خونه ...
از سرشب رفتیم بیمارستان ،یساعت مارو معطل کردن که باید متخصص خودمون تایید کنه سرم رو ... بعدش رفتیم اورژانس قسمت سرپایی که سرم بزنن و دوساعت اونجا مارو نگه داشتن که نوبتتون شه.... الهی من بمیرم برا امیرعلی امشب کم مونده بود بیهوش شم از غصه بچم ... شما فکر کن اومد رگشو پیدا کنه چند بار سوزنو تو پای بچم چرخوند اینم از گریه هلاک شده بود نتونست و گفت میگم بچه های اورژانس رگ گیری کنن رفتم اونجا از ده جای بچم اومد رگ بگیره دستاش پاهاش یعنی یه جای سالم نذاشتن برا بچم ...
بعد گفتن اگه نشه باید از گردنش رگ بگیریم من و همسرم اجازه ندادیم
😭😭😭😭 اومدن گفتن اول باید استفراغش بند بیاد ،رگشم پیدا نشد که نشد اینقدر ترسیده بود که دستم خورد ب پاش فکر کرد می‌خوام سوزن بزنم
جیگرم امشب آتیش گرفت ... بقران ده سال پیر شدم
اومدن آخرش یه آمپول عضلانی برا تهوعش زدن واز ساعت ۱۲ تا ۱ صبر کردیم و بعدش ۳۰ تا شیر دادم بیست دق صبرکردم شکرخدا بالا نیاورد دوباره ۳۰ تا دادم بالا نیاورد رفتم ب دکترش گفتم اینجوره گفت تا او از اس نخوره اجازه ترخیص نمیدم ،باز هر یه ربع نشستم با سرنگ بهش دادم و مابینش مکث کردم ،امشب امیرعلی خیلییییییی اذیت شد بخدا رنگ‌ ب روی بچم نمونده
خلاصه اومدیم خونه چون دکترش تایید کرد که بالا نمیاره و میتونی کم کم بهش شیر بدی ، اینم نمیخوره ، الان بهش پودر پروکیدو تو ۳۰ تا شیر مخلوط کردم هرجوری بود با سرنگ بهش دادم بلکه اسهالش کمتر بشه ...
بخاطر اینکه تپلیه رگاشو پیدا نمیکردن وگرنه اگه سرم می‌گرفت خیلی زود خوب میشد ولی بازم شکر که بدتر از این نشد ...