پارت دوم
#تجربه_زایمان
بستری شدم و یه سرم بهم وصل کردن که اولش نمیدونستم چیه بعد فهمیدم همون القای درده و گفتن ک تاثیرش برای هرکسی متفاوته پس باید باهاشون همکاری کنم یه ساعت اول هیچ دردی نداشتم واسه خودم داشتم استراحت میکردم و تختای داخل اورژانس یکی یکی شروع میکردن به جیغ و ناله و فول شدن منم کم کم دردام شروع شد و فکر میکردم این دردا دیگه اوجشه و اون یه ساعت ک درد نداشتم تحملم زیاد بوده🤣 نگو تازه اولشه
به پرستارگفتم من دردام شروع شد معاینم کرد سه سانت بودم زنگ زد به ماماهمراهم که خیلی زود خودشو برسونه اما چون شکم اولم بود همه میگفتن خیلی طول میکشه دهانه رحمت بیشتر بازبشه
تاماما همراهم بیاد نمیذاشتن از تخت بیام پایین و دردام یه چیزی مثل درد پریود و دلپیچه و حس دفع بود و همش شدیدتر میشد اما واقعا دراز کشیده قابل تحمل نبود و به خاطر دستگاهی ک قلب بچه رو چک میکردن اجازه نداشتم حتی پهلو به پهلو شم...

خب بقیش🙂

عزیزم بسلامتی دیگ بارداری و زایمان یه خاطره ی جالب وپراز چالش هست

عزیزم حتما باید ماما همراه داشته باشیم ؟

ادامشو‌ بزار گلم

من مثل چی از اون سرمِ فشارِ لعنتی میترسم .خداکنه کارم بهش نیفته و طبیعی دردم بگیره😩