( پارت ۱ ) تجربه زایمان طبیعی 👶🏻💙
قبل از هرچیزی بگم ک اصلا خودتونو با کسی مقایسه نکنید بدن با بدن فرق داره . من چون هیچ دردی نداشتم و طبق انتی وقتم پر شده بود ۵ اسفند رفتم بیمارستان ک ۳۹ هفته و ۶ روزم بودم ساعت ۶ غروب بستری شدم و اینکه دهانه رحمم ۱ سانت باز بود با وجود اینکه ۵ شب پشت سر هم پیاده روی میکردم(۱ ساعت) بعدش رابطه و دوش ابگرم و ماساژ پرینه انجام میدادم و ۲ تا هم شیاف گل مغربی سوراخ میکردم میزاشتم گاهی اوقات هم ورزش میکردم دکتر بلافاصله بعد از بستری آمپول فشار با دز کم تزریق کرد تا ۴ صب ک درداش خیلی کم و قابل تحمل بود ساعت ۶ ک سرم اول تموم شد بهم اجازه دادن ۲ ساعت بخوابم ساعت ۸ صب آمپول فشار دوم رو زدن ولی با دز بیشتر و بعد از ۱ ساعت دردام زیاد شد و منم از ساعت ۹ همش درحال ورزش کردن بودم ک این مابین دکتر و پرستار و ماما هم هی معاینم میکردن منم به خاطر اینکه دهانه رحمم تحریک شه و زودتر بازشه با اینکه درد داشت اما میزاشتم

۵ پاسخ

بقیشم بزار

همشو بگو دیگه😓

بقیشم بزارلطفا،اخرشم عکس نی نی وبزارلطفا

معاینه ها سخته ؟

عزیزم دکترگفت بری بیمارستان یا تایمت تموم شد خودت رفتی..من ۲۰ زایمانمه مثلا ولی هنو دردندارم تااون روز درد نگیرتم برم بیمارستان بستری میکنن؟؟

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان الین مامان الین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی:
شنبه ۱۲ ابان رفتم مطب دکتر گفت برای چهارشنبه نامه بستری میدم که بستری بشی و با امپول فشار زایمان کنی
تا چهارشنبه کلی ورزش و پیاده روی انجام دادم ک با درد خودم برم اما نتیجه نداد
چهارشنبه صبح رفتم بیمارستان بستری شدم ۹ صبح بهم سروم فشار وصل کردن یدونه سروم وصل کردن تاثیر نداشت دومی رو وصل کردن تاثیر نداشت سومی ک وصل کردن ساعت ۶/۵ غروب بود ک دردام کم کم شروع شد تا ۱۱/۵ دردام داشت شدید میشد ک پرستارا اومدن و سرومو قطع کردن گفتن فردا ۶ صبح دوباره وصل میکنیم مادرم پیشم بود اعتراض کرد گفت درداش تازه داشت شروع میشد چرا قطع کردین اونام کفتن دستور پزشکه نا امید و خسته خابیده بودم ک اومدن و بازم وصل کزدن و کیسه آبمو ترکوندن شدم شه سانت و دردام شروع شد ساعت ۱ شب بود ک شدید شد و سوار توپ کردن و ضربه میزدن و نفس عمیق میکشیدم ساعت ۴ شدم ۵ سانت و دردام دیگ واقعا شدید شده بود و نمیتونستم تحمل کنم کل زایشگاه رو برداشته بودم رو سرم و جیغ و داد میکردم چون واقعا درد داشتم ساعت ۶ صبح فول شدم گفتن دیگ زور بزنی سر بچه دیده بشه تمومه اما چون ۲۴ ساعت بود ک چیزی نخورده بودم اصلا زوری نداشتم ک بزنم اخر سر ساعت ۷ با تمام وجود زور زدم و قران زمزمه کردم ک شر بچه اومد بیرون و بردنم اتاق زایمان و دوتا زور ک زدم بدنیا اومد و دخترمو دادن بغلم اون لحظه بهترین لحظه دنیا بود و تمام دردام یادم رفت
خواستم بگم من با دهانه رحم کاملا بسته و سر بچه پایین بود رفتم زایمان کردم با چهارمین سروم فشار اونم خواستم بگم تو موقعیت من نا امید نشید من کلی استرس به خودم دادم ک مبادا سزارینم کنن و خلاصه گذشت و رفت و الان دخترم بغلمه😍
مامان جوجولو مامان جوجولو ۶ ماهگی
مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۹ ماهگی
( پارت ۳ ) تجربه زایمان طبیعی 👶🏻💙
و بلاخره آقا میران ساعت ۹:۱۰ دقیقه ۶ اسفند بدنیا اومد 😍🧿🥰
من ۳۵ تا بخیه داخلی و ۵ تا بخیه بیرونی خوردم ک ۱ ساعت و نیم طول کشید بی حسی زیاد روم اثر نکرده بود و اذیت شدم با وجود این همه درد ک کشیدم بعد از زایمان وقتی پسرمو دیدم و ماما گذاشتش تو بغلم یه حس خیلی خوبی بهم دست داد و احساس سبکی کردم اون لحظه دردام فراموش کردم و همینطور باورم نمیشد ک من این فرشته کوچولو رو بدنیا آوردم راستی اینم بگم ک اون لحظه ک درد داشتم برای همه‌ دعا کردم بیشتر هم برا خانومای باردار ک‌ راحت و بسلامتی زایمان کنن
و اینکه از اونجایی ک ماما بخیه هامو بد زده بود منم ک بافت بدنم نرم و پوستم حساس بود بخیه رو پس زده بود من بعد از ۱ روز ک مرخص شدم همش درد و سوزش داشتم وقتی با آینه چک کردم دیدم ۲ تا از بخیه های داخلی و ۵ تا بخیه بیرونیم کلا باز شد با وجود اینکه هیچ فعالیتی نداشتم همش استراحت میکردم و تو رختخواب بودم ۲ بار هم تو آب و بتادین نشستم (در حد ۱۰ دقیقه) با سرم شست و شو و شامپو بچه هم خودمو میشستم قرص هامم سر وقت میخورم شیاف هم میزاشتم با اینکه این همه رعایت کردم بخیه هام یه ذره عفونت کرد بعد از ۴ روز دوباره رفتم بیمارستان و مجددا قسمت هایی ک باز شده بود رو با یه نخ دیگ ک مخصوص سزارین بود بخیه زدن و من دوباره درد کشیدم 😖
مامان نفس مامان نفس روزهای ابتدایی تولد
"تجربه زایمان طبیعی "
۳۷ هفته بودم تصمیم به زایمان طبیعی گرفتم چون ترس داشتم ازاولش میگفتم سزارین .رفتم دنبال ماماخصوصی کلاس شرکت کردم ۳ جلسه توخونه هم ورزش میکردم ولی تا ۳۹ هفته دهانه رحمم بسته بود معاینه هم‌میشدم فایده نداشت.گل مغربی میزاشتم.۳۹ هفته ۲ روز بودم ک رابطه بدون جلوگیری داشتم و پیاده روی طولانی ۱ ساعته انجام دادم.ساعت ۴ عصردرد واژن اومد برام ساعت گرفتم پنج دقیقه پنج دقیقه بود خیلی عجیب بود برام‌ چون چیزای دیگه ای میگفتن تو دوساعت دردام شد ۱ دقیقه ۱ دقیقه تمام تو حموم بودم با اب گرم‌ماساژم‌میدادن .تا ساعت ۸‌ماما گفت بیا معاینه ات کنم معاینه شدم تا‌۸ سانت هستم.رفتم زایشگاه تو ۲ ساعت زایمان‌کردم.از دردش بگم برای من ن درد پریودی ک‌میگفتن نبود.فشار خیلی زیاد تو واژن‌داشتم انگار ک میخواست رحمم در بیادو شکمم‌سفت میشد هم زمان.توزایشگاه هم باید زور میزنی ک انگار میخوای مدفوع کنی و سرت خم‌کنی ک‌فشار بیاد بچه بیاد بیرون
مامان ویهان مامان ویهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با آمپول فشار
اصلا نترسید مامانا همه چی قابل تحمله من ساعت ۶ صبح بستری شدم ساعت ۸ صبح قرص گذاشتن دهانه رحمم تا ساعت ۱۰ یک سانت و نیم باز شدم باز ساعت ۱۰یدونه دیگه قرص گذاشتن تا ساعت ۱۲ شدم دوسانت یکم پیاده روی و اینا کردم شد سه سانت دیگه دردام شدید میشد اومدن بهم سرم فشار وصل کردن از ساعت ۱ که ذره ذره داشت میرفت دکتر گف اگه بیشتر بره ممکنه رحمت بترکه دیگه دردام شدید میشد ولی خب قابل تحمل چون من درد پریودیم هم وحشتناکه واسه خاطر اون تحمل میکردم اومدن کیسه مو پاره کردن هیچی نفهمیدم فقط یلحظه دیدم شکمم یکم اومد پایین🤦🏻‍♀️😂دیگه گذشت تا ماماهمراه اومد با توپ ورزش داد رفتم آب گرم گرفتم کمرم اومدم رو توپ بالا پایین کردم تا که شدم ۶ سانت وقتی ۶ سانت شدم آمپول بی درد رو خواستم از شوهرم رضایت گرفتن دکتر بیهوشی اومد آمپول رو مثل سرم زد رو دستم و خودشم بالا سرم وایساد تا آخر بعدش دکترم نمیدونم یدونه آمپول دیگه هم زد بهم بیست دیقه ای زایمان کردم اصلا هم درد بخیه و برش و چه میدونم چی چیو نفهمیدم خلاصه که به خودتون استرس ندین اگه تو انتخاب دکتر و بیمارستان دقت کنین مطمئنا زایمانتونم راحت خواهد شد 🤗
مامان شهی مامان شهی ۳ ماهگی
خاطره زایمان من
من شنبه وارد هفته ۴۰ شدم چون دردام شروع نشده بود دکتر برام انستی نوشت توی انستی همه چیز خوب بود تا نوار قلب جنین دکتر گرفت و گفت برو وکتر و بستری شو توی بیمارستان با نامه دکتر بستری شدم بعد از معاینه دکتر بخش ۲سانت بودم یعنی من از ساعت ۱۰ صب تا ۴ بعد از ظهر ۲سانت بودم بستری ک شدم ساعت ۴و ربع بعد از ظهر بود ماما بخش خودشو معرفی کرد و دوباره معاینه تحریکیو انجام داد هم چنان ۲سانت بودم امپول فشار تزریق شد دردا کمکم شروع شد تا ساعت ۶ونیم دوباره معاینه شدم بازم ۲سانت بودم بازم امپول فشار تا ساعت ۷وربع ک ماما عوض شد معاینه دوبار ۲سانت و ۳۰بودم مامای جدید اول مسکن برام تزریق کرد دردا کمتر شدو قابل تحمل تا ساعت ۹ که ۴سانت شدم ماما ک دید پیشرفت خاصی نمیکنم درخاست اسپنال کرد ساعت ۱۰ اسپنال شدم بعد از اسپینال ۵ دقیقه طول کشید تمام بدن بی حس شد ماما کار خودشو شروع کرد هر چند دقبقه معتینه تحریکی عمیق من متوجا کاراش میشدم ولی در واقع مغزم خواب بود ساعت ۱۱اثر اسپینال رفت و من هم ۱۰ شدم دردا شدید و شدیدتر شد ساعت ۱۱و نیم رفتم اتاق زایمان دردا اونقدر زیاد بود ک من فقط جیغ میزدم و انرژیم رو ب تموم شدن بود ک دکتر گفت بچه جاش خیلی بد با دهن بسته زور بزن بعد از سه تا زور طولانی و با یک برش بزرگ اقا شهریار ساعت ۱۱و ۴۵ دقیقه به دنیا اومد
مامان حسین مامان حسین ۶ ماهگی
سلام مامانا🥰
من ۵ خرداد زایمان طبیعی داشتم. اومدم از تجربه بگم براتون☺️
براساس قاعدگی ۲۹ اردیبهشت تاریخ زایمانم بود. ک به بیمارستان مراجعه کردم و بعد از معاینه و نوار قلب جنین گفتن بستری هست اما با رضایت خودم و همسرم بستری نشدم. چون میدونستم اگر بمونم اذیتم میکنن. چون گفتن ۳۹ هفته و ۴ روز هستم و هنوز وقت داشتم.
دو روز بعد مراجعه کروم و با اینکه پیاده روی و ورزش داشتم باز هم دهانه رحمم بیشتر نشده بود حدود ۱ونیم بود. بازم بستری نشدم. دو روز بعد هم مراجعه کردم و باز هم هیچ تغییری نکرده بودم و بازم بستری نشدم🙂
دیگه شنبه ۵ خرداد بدون هیچ درد و هیچ تغییری در دهانه رحم بستری شدم ساعت ۱۲ ظهر.
بعد بهم سرم زدن و یک قرص دادن گذاشتم زیر زبونم. ساعت های ۳ عصر به بعد دردام شروع شد و اوجش ساعت ۴ بود که معاینه شدم و گفتن ۴سانت دهانه رحمم باز شد و با ماما همرام تماس گرفتن. بعد از نیم ساعت ماماهمرام اومدن.
ماما همراهم از قبل گفته بودن که با خودم آب هویچ و آب سیب به و خرما و کاچی خیلی رقیق بیارم بیمارستان. ماما همراه ک اومد بهم آب هويج دادو خرما .‌دردام شدید بود. دیگه ماما همراهم گفت برو توو حموم زیر دوش. خودشم از پشت روو کمرم آب می‌ریخت و منم لگنم رو به راست و چپ تکون میدادم هر وقت هم که دردم شدید میشد می‌نشستم و بالا پایین میشدم. خداروشکر ساعت ۱۷ و ۴۵ دقیقه زایمان کردم. وقتی درد شدید داشتم هم تنفس عمیق خیلی کمکم کرد.