سلام مامانا🥰
من ۵ خرداد زایمان طبیعی داشتم. اومدم از تجربه بگم براتون☺️
براساس قاعدگی ۲۹ اردیبهشت تاریخ زایمانم بود. ک به بیمارستان مراجعه کردم و بعد از معاینه و نوار قلب جنین گفتن بستری هست اما با رضایت خودم و همسرم بستری نشدم. چون میدونستم اگر بمونم اذیتم میکنن. چون گفتن ۳۹ هفته و ۴ روز هستم و هنوز وقت داشتم.
دو روز بعد مراجعه کروم و با اینکه پیاده روی و ورزش داشتم باز هم دهانه رحمم بیشتر نشده بود حدود ۱ونیم بود. بازم بستری نشدم. دو روز بعد هم مراجعه کردم و باز هم هیچ تغییری نکرده بودم و بازم بستری نشدم🙂
دیگه شنبه ۵ خرداد بدون هیچ درد و هیچ تغییری در دهانه رحم بستری شدم ساعت ۱۲ ظهر.
بعد بهم سرم زدن و یک قرص دادن گذاشتم زیر زبونم. ساعت های ۳ عصر به بعد دردام شروع شد و اوجش ساعت ۴ بود که معاینه شدم و گفتن ۴سانت دهانه رحمم باز شد و با ماما همرام تماس گرفتن. بعد از نیم ساعت ماماهمرام اومدن.
ماما همراهم از قبل گفته بودن که با خودم آب هویچ و آب سیب به و خرما و کاچی خیلی رقیق بیارم بیمارستان. ماما همراه ک اومد بهم آب هويج دادو خرما .‌دردام شدید بود. دیگه ماما همراهم گفت برو توو حموم زیر دوش. خودشم از پشت روو کمرم آب می‌ریخت و منم لگنم رو به راست و چپ تکون میدادم هر وقت هم که دردم شدید میشد می‌نشستم و بالا پایین میشدم. خداروشکر ساعت ۱۷ و ۴۵ دقیقه زایمان کردم. وقتی درد شدید داشتم هم تنفس عمیق خیلی کمکم کرد.

۳ پاسخ

افرین احسنت ک خسلی ملایم و قشنگ توصیح دادی و عین خیلیا مامانارو از زایمان طبیعی نترسوندی
انشاالله بسلامتی خدا نگه داره نی نی 😍

اپیدورال بود زایمان تون؟

خیلی ممنونم خداحفظ کنه کوچولوتون ، ماما همراه از خود بیمارستان گرفتین؟

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان Noora🐥 مامان Noora🐥 ۷ ماهگی
زایمان 1
سلام مامانا
منم بالاخره 30 تیر ماه زایمان کردم و دختر قشنگمو بغل گرفتم
حالا میخوام تجربه زایمانم بگم 29 تیر از صب ترشح خونی داشتم درد هم داشتم ولی با فاصله های زیاد که کم بود از ظهر ترشحاتمم بیشتر شد منم دوش گرفتم و ورزش کردم و پله بالا پایین کردم تا شد شب شب بعد از خوردن شام ساعت حدودای 9 به بعد دردای من اوج گرف به 10 یبار رسید بعد تا نیم ساعت که حاضر بشیم بریم دیدم دردام خیلی دارن بیشتر میشن رسیدیم بیمارستان مهدیه بعد از معاینه و اینا گفتن 2 سانتی ولی بخاطر خونریزی و ترشحات خونی حتما باید بستری بشی چون خطرناک ساعت 1 من بستری شدم رفتم اتاق زایمان
تا 3 خودم درد کشیدم اومدن معاینه کردن همون دو سانت بود
بعد شروع کردن به دادن دارو تا صب ساعت 10 4 دوز دارو گرفتم دردام خیلی شدید بود و فاصله نداشت تا دردام میخواست یکم آروم بشه بازم بهم دارو میدادن ساعت 10 دوباره معاینه شدم با همون 2 سانت بودم ولی از درد دیگه نای حرف زدنم نداشتم... همراهم اومد پیشم وقتی منو دید فهمید که دیگه من حالم واقعا بد و دیگ دارم واقعا میمیرم... من تا ساعت 12 باز همونجور درد کشیدم دیگه آخر دیدم نه باز معاینه شدم و همون دوسانتم و هر چقد التماس میکنم که اگر قرار بود دهانه رحمم حتی یکم باز تر بشه باز می‌شد اصلا نگاه نمیکردن
مامان میران💙(: مامان میران💙(: ۱۱ ماهگی
مامان نورا مامان نورا ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
سلام من سحرم ۱۹ سالمه و میخام تجربه خودمو درباره زایمان طبیعی براتون بگم

من صبح ۵شهریور تو سن حاملی ۳۹ هفته و ۵ روز احساس کردم ازم اندازه ته لیوان آب ریخت و شک کردم کیسه آبم باشه و بلافاصله خودمو رسوندم بیمارستان و نوار قلب گرفتن و معاینم کردن ک دهانه رحمم اندازه یه نیم انگشت باز شده بود و بعد فرستادنم سونو ک معلوم شد آب دور جنین کم شده و رفتم پیش دکتر و برام ختم بارداری زد و قرار شد شب ساعت ۹ برم بستری بیمارستان بشم
رفتم خونه و لوازم خودم و گل دختر رو آماده کردم رفتم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادیم

من چون هیچ دردی نداشتم وارد بلوک زایمان که شدم بهم قرص زیر زبونی دادن و آمپول بهم زدن تا دردام شروع بشه و من بعد نیم ساعت انقباض های خیلی شدید و درد های هر ۵ دقیقه گرفتم و خوشحال ک به زودی زایمان می‌کنم اما هر بار ک اومدن معاینم کردن دهانه رحمم کلن بسته بود من اون شب رو تا فردا شبش تو همون وضعیت بودم هیچ تغییر نکرده بودم و اونموقع شروع کردن مسکن زدن بهم ک دردام کم بشه تا دوباره بتونن قرص و آمپول بزنن بهم وقتی هم ازشون پرسیدم چرا اینکار میکنید گفتن انقباض هات انقد شدیده ک ممکنه رحمت پاره بشه و من دو شب درد داشتم بدون اینکه دهانه رحمم باز بشه
مامان جوجولو مامان جوجولو ۹ ماهگی
مامان لیمو مامان لیمو ۴ ماهگی
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
🌸پارت اول زایمان طبیعی🌸
وارد ۳۹ هفته ک شدم هیچ خبری از دردام نبود پیاده روی ،ورزش … اثری نداشت ک رفتم پیش دکترم نوبت داشتم برام معاینه لگن انجام داد اکثرا گفتن با دو انگشته ولی برای من خیلی عمیق تر بود از معاینه ک برگشتم لکه قهوه ای داشتم و درد رحم ک فکر میکردم بخاطر معاینه هست و عادیه کم کم دردام بیشتر شد همون شب تا صبح نخوابیدم هر ده دقیقه سه بار میگرفت رفته رفته بیشتر شد دوش اب گرم گرفتم ساعت ۴ صبح باز نتونستم بخوابم کم کم وسایلام اماده کردم طاقت اورد تا ۶ عصر روز بعد رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن ۲ سانت بازی ولی تا ۳ سانت نشدی بستری نمیشه چون جنین حرکت نداشت تست N S T نوشت گفتن ک تکون میخوره ولی چون خودم احساس نمیکردم گفتن مسئولیت داره و بستریم کردن و چون دردام هم منظم بود ساعت حدود ۷ بستری شدم تقریبا تا ساعت ۱ شب هر یکساعت معاینه میشدم و میگفتن دو سانتی خیلی دردارم شدید شده بود اخرش به ۲/۵ سانت رسیدم چون از شب قبلش نخوابیده بودم و هیچی نخورده بودم از درد زیاد بالا میاوردم تکون های بچه‌ هم احساس نمیکردم تا ساعت ۴ صبح طاقت اوردم یه خانم دیگ هم اونجا بود اینقدر زور زد تا ۸ سانت شد بردنش سزارین اینقدر جیغ میکشید ک به من هم فشار عصبی وارد شد شروع کردم به زور زدن با داد قبلش خونسرد بود و نفس عمیق نمیدونم چیشد ک دیگ نتونستم تحمل کنم
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی ۲
از هفته ۳۶ معاینه شدم که بسته بود تا هفته ۳۹ و ۵ روز شده بودم ۲ سانت درد کاذب خییییلی داشتم اما منظم نمیشدن که دیگه دکترم برگه بستری داد و ۳۹ هفته و ۵ روز ساعت ۱۰ شب بستری شدم،درخواست پمپ درد داشتم که ماما گفت بعد اینکه ۵ سانت بشی میدیم بهت ، ساعت ۱۲ شب یک چهارم قرص گذاشتن زیر زبونم ، حالم خوب بود اصلا درد نداشتم حدودا بعد یه ساعت دردام شروع شدن که کم کم می‌فهمیدم درد زایمان یعنی چی ،هی دردام بیشتر میشدن و فاصله شون کمتر میشد اما با تنفس شکمی اینا تحمل میکردم اسکات میرفتم لگنمو میچرخوندم
اومدم نشستم رو صندلی که یهو یه صدای تق اومد و آب گرم ازم سرازیر شد که کیسه آبم بود دیگه بعد اون واقعا دردا خیلی بدتر شدن و حتی تنفس شکمی هم جواب نمیداد خیلی هم حس زور داشتم شدید ماما اومد معاینه کرد گفت ۳ سانتی منم گفتم یا خدا ۳ سانت این همه درد داره بعدش قراره چیا بیاد سرم
رفتم نشستم رو توالت فرنگی و مامانم و همسرم آب داغ میگرفتن رو کمرم یکم دردام کمتر میشد و خیلی جیغ میزدم
مامان شهریار مامان شهریار ۶ ماهگی
خاطره زایمان من
من شنبه وارد هفته ۴۰ شدم چون دردام شروع نشده بود دکتر برام انستی نوشت توی انستی همه چیز خوب بود تا نوار قلب جنین دکتر گرفت و گفت برو وکتر و بستری شو توی بیمارستان با نامه دکتر بستری شدم بعد از معاینه دکتر بخش ۲سانت بودم یعنی من از ساعت ۱۰ صب تا ۴ بعد از ظهر ۲سانت بودم بستری ک شدم ساعت ۴و ربع بعد از ظهر بود ماما بخش خودشو معرفی کرد و دوباره معاینه تحریکیو انجام داد هم چنان ۲سانت بودم امپول فشار تزریق شد دردا کمکم شروع شد تا ساعت ۶ونیم دوباره معاینه شدم بازم ۲سانت بودم بازم امپول فشار تا ساعت ۷وربع ک ماما عوض شد معاینه دوبار ۲سانت و ۳۰بودم مامای جدید اول مسکن برام تزریق کرد دردا کمتر شدو قابل تحمل تا ساعت ۹ که ۴سانت شدم ماما ک دید پیشرفت خاصی نمیکنم درخاست اسپنال کرد ساعت ۱۰ اسپنال شدم بعد از اسپینال ۵ دقیقه طول کشید تمام بدن بی حس شد ماما کار خودشو شروع کرد هر چند دقبقه معتینه تحریکی عمیق من متوجا کاراش میشدم ولی در واقع مغزم خواب بود ساعت ۱۱اثر اسپینال رفت و من هم ۱۰ شدم دردا شدید و شدیدتر شد ساعت ۱۱و نیم رفتم اتاق زایمان دردا اونقدر زیاد بود ک من فقط جیغ میزدم و انرژیم رو ب تموم شدن بود ک دکتر گفت بچه جاش خیلی بد با دهن بسته زور بزن بعد از سه تا زور طولانی و با یک برش بزرگ اقا شهریار ساعت ۱۱و ۴۵ دقیقه به دنیا اومد