🌟تجربه ی زایمان طبیعی 🌟

خواهری اگه ترس و اضطراب داری بخون ، خوندنش شاید آرومت کنه 😊

کلاس های آمادگی رو شرکت کرده بودم و ماه آخر  پیاده روی و پله و ورزشا رو خیلی انجام دادم   خونمون ۵ طبقه بود و روزی چند بار پله ها رو بالا و پایین میرفتم ،37 هفته بودم که سونو انجام دادم و اب بچه کم شده بود من  بیمه تکمیلی داشتم و دکترمم بیمارستان رضوی بود  همونجا بستری شدم ،خیلی ترسو بودم و وقتی میخواستم وارد بلوک زایمان بشم گریه میکردم ، مامانم و همسرم به زور فرستادنم داخل 😂 ولی چون زایمانم خیلی طول کشید تمام استرس و ترسم ریخت

ساعت حدود 6 عصر بود همون اول  وقتی معاینم کردن 3سانت باز بودم و بچه قشنگ پایین بود ، تا ساعت 12 شب فقط دو بار شیاف واژینال گذاشتن برام و هیچ دردی هم نداشتم از 12 شب اومدن سرم زدن که فکر کنم آمپولای فشار هم باهاش بود چون از اون موقع دل درد کمردردام شروع شد که خیلی درد کمی بود مثل دردایی که ماه اخر داشتم و طبیعی بود برام 
مامای همراهم کم کم  اومد که خیلی کمکم کرد ، ورزشای توپ و پروانه و.... انجام دادم

۱ پاسخ

عزیزم شما الان زایمان کردین؟؟

سوال های مرتبط

مامان نخودچی مامان نخودچی هفته بیست‌وششم بارداری
تجربه مادرانه
شیر دهی نوزاد و زایمان
(این کلا یه تجربه شخصیه )
از زایمانم بگم اول که من زایمانم طبیعی بود ولی تا لحظه اخر هیچ دردی نداشتم کیسه ابمم پاره نشد ۱۸ تیر ۴۰۲ تاریخ زایمانم بود ولی خب از درد خبری نبود هرروز میرفتم بیمارستان هی اکو قلب میگرفتن معاینه بعد میفرستادن خونه ک برو دردت شروع شد بیا ... منم هی پیاده روی کن پله برو بالا بیا پایین دوش اب گرم بگیر و.... هزاران روش برای شروع درد انجام دادم ولی ن خیر خبری نبود ک نبود دیگه داشتم ۴۱ هفته رم تموم میکردم ۲۴ تیر رفتم بیمارستان دادو بیداد که منو بستری کنین بچم خفه نشه اون تو ... همون روز کارای بستریو کردن بهم امپول فشار زدن ولی ن خیر دهانه رحمم نمیخواست باز شه بردن اتاق عمل بهم سوند وصل کردن که به صورت مصنوعی دهانه رحممو باز کنه ... ولی بازم خبری نبود 😅 ۶ ساعت گذشته بود اومدن کیسه آبمو پاره کردن که دیدن بعله دختری مدفوع کرده انقد مونده اون تو و بردنم سزارین اورژانسی .... بعد که بهوش اومدمو دخترمو اوردن بهش شیر دادم و همون لحظه شیرمم اومد یک ماه خورده ای دخترم شیر خودمو خورد بعد یه سینمو نگرفت دیگه بعد چن روز اون یکیم نگرفت منم به اصرار بقیه که شیر خودتو بده حق شیرخشک دادن نداری شده بودم گاو شیرده همش شیردوش ازم اویزون بود هی میدوشیدم میدادم میخورد بعد دیگه گریه های دخترم شروع شدو دیگه شیر خودمم بعد ۲ ماهو نیم نخورد که دیگه پناه بردم به شیر خشک ....