سلام.... یکی راهکار بده.... دیگه واقعا نا ندارم خستم مثل سگ ــ.. ینی روزی ده میگم گوه بخورم من دیگه بچه بیارم.... حالا شب ی جوری سر میشه تا صب اینکه دخترم تمام روز هم درحال نق زدنه چیکار کنمم ینی تمام رثز در حال گریه هست خواب روزشم درست نیست در کل یک ساعت میخابه یا یکو نیم ساعت و تمام.... ینی خستم خیلی خستم تروخدا کمکم کنید چیکار کنم... بچه های شمام اینطوری ان... ینی ب دخدر اولم ک سه سالشه نمیرسم غذا با استرس درست میکنم وسطاش بچه بغلم یا تو اغوشی.... دست تنهام هیچ کمکی ندارم... خلاصه داغونم داغون... بیاین از تجریه هاتون با دوتا بچه بگین... درست میشه این وضعیت؟؟؟

ببرش دکتر

وضع همه همینه ینی من وقت نمیکنم یه هموم برم خودم از بوی عرق خودم حالم بهم میخوره پسرم انقدر لج بازو عصبی شده همش میزنتم ،یه روز انقد قر زدمو ناله کردم اخر شب دخترو گذاشتم رو تاب ریلکسی اصلا نمیدونم چطور شده ینی الان دوساله ازش استفاده میکنم سابقه نداشت پیش بیاد یهمو بندش در رفت بچه ام توش افتاد ینی مردم تموم شد شانس اوردم کمر بندش بسته بود ،باز بود هیچی از بچم نمیموند ،خدا رحم کرد گفتم دیگه من گوه میخورم ناله کنم همون همه چیو به جون میخرم پای لجو گریه این دوتا بچه ام وایسادم فقط چیزیشون نشه

رفلاکس داره شاید خواهر

پسر منم تو ۴ماهگی اونطوری شد
۴رو ک تموم کرد خوابش تنظیم شد

عزیز من بچه خصومت شخصی نداره که با مادرش وقتی نق میزنه یعتی یه جاییش اذیته طفلی. یا دلدرد یا گوش درده با رفلاکس پنهان داره. به هر حال یه مشکلی داره ببرش میش دکتر اطفال

دختر منم روزا همش گریه میکنه مجبورم همش بزارم روپام تا بخوابه

منم دوتابچه دارم یکی ۶سالشه یکی ۲ماهشه شباک خوابه همه کارای خونمومیکنم ناهارفردامم میزارم ۸صبح ک بیدارمیشم عوضش میکنم شیرشومیدم دیگ میرم سریع صبحانه آماده میکنم میزارم روزمین واسه دخترم وهمسرم بعددیگ کاری ندارم تادوباره اخرشب فقط بعدازظهرهاهم ک همسرم میادبچه رمیدم دستش شام میزارم
فقط همش ناراحت دختربزرگمم ک نمیتونم مثل قبل شهربازی بیرون خریدببرمش یوقتایی هم ک میبرمش همش یکی دوساعت بیرونیم بعدزودمیام خونه ب هوای کوچیکه ک همسرم نگهش میداره همون یکی دوساعت رو

دقیقاپسرمنم همینه بردی دکتربمنم بگو بخاطر رفلاکسش تو این ی ماهه ده تا ذکتر بردم دیگه روم نمیشه ب همسرم بگم بریم دکتر😢😢

واسه تو جدیدن اینطوزی شده یا اینطوری بود

پسر من یبار دو روز شب روز گریه می کرد نمی خوابیذ ولی من هم دعا نوشتم هو ترسش گزفتم هم دکتر بردم یه شربت داد گفت در صورتی که ناارامه بچت بدع بهش منم خیلی اذیت کردنی میدادم خوب شد