۱۶ پاسخ

دختر منم کوچیک بود کارت ملی منو در آورده بود از داخل کیفم انداخته بود زیر مبل آخر مبل چند روز داشتم می‌گشتم که میخواستم برم در خواستم بدم گوشه‌ی روسریمو گره زدم تا بعد یک هفته پیدا شد زیر مبلاتو بگرد

تو گلدونا ننداخته؟؟

بايد ببيني وسايلاي مخفيش كجا ميذاره😂😂😂
مثلا پسر من توي ماشيناش ميذاره
يا توي جيب شلواراش
يا توي كمدش
با زير مبل
البته اون كه گريه كرده احتمالا جايي افتاده كه دستش نرسيده بهشون

کشو کابینت زیر کابینت زیرفرش لا به لای گل.. پشت پشتی .. زیر تخت تشک همه جابگردین

هیچی برو دوباره اقدام کن

خب ازش بپرس کجا انداختی؟
یه کارت بهش نشون بده بگو یکی از اینا داشتم نیست تو نمیدونی کجاس؟ میره همونجا که انداخته.
آخه از خونه که بیرون نرفته.

پسرمن یکبار انداخته بود زیرماشین لباسشویی
اون وقت کوچیک بود حرف نمیزد دیدم از اونجا بلندشد گریه کرد منم نفهمیدم منظورش چیه بعد دو روز زیر ماشین لباس شویی دیدیم کارتو

ننداخته سطل زباله

دختر منم کارت عابربانکم گم کرده بود بعد از یک روز گشتن پشت پایه مبلها پیداش کردیم بگرد پیدا میشه

پسرمن توکشوی لباسامیذاره هرچی که گم میشه

برای آقای سبزقبا فاتح بخونین پیدا میشه ان شاءالله

من یه بار انداخته بود لای درز مبلا

گریه کرده حتما جایی انداخته ک نتونسته در بیاره
پشت تخت و کمد و اینا
داخل کشویی جایی ک حس میکنی نتونسته در بیاره

زیر فرش یا زیر کابینت. من دخترم کنترل گم کرده بود بعداز چند ماه که تمیز کاری کردم پشت کابینت که زیرش حتی باز نیست پيدا شد کلی لوازم که گم کرده بود اونجا بود نمیدونم چجوری کرده بود اون زیر

زیر فرش .توی کشوها رو بگردین

ماهم یبار کارت دست پسرم بود اونموقع بچه بود هر چی گشتیم نبود بعد از زیر فرش پیدا کردیم

سوال های مرتبط

مامان آوین مامان آوین ۳ سالگی
سلام،بچه ها کسی هس ک مامانش تو کارهاش دخالت کنه؟برای همه چیز، الان مامان من روزی ۵یا۶باز بهم زنگ میزنه نه ک بگم عیبی نداره مثلا ظهر ک دارم استراحت میکنم تازه خوابم برده یهو زنگ میزنه اگ خواب باشم میگ خوابی؟ یا اگ جایی برم بهش نگم ناراحت میشه طوری ک به خواهرم گفته ک من هرجا میرم بهش نمیگم،برای بچه بزرگ کردن ک نگم روانی کردم الان گیر داده برای بچه ام صندل بگیرم هی میگم باشه یه جا خوب و قشنگ پیدا کنم میخرم ولی باز هر بار رفتم خونه اش میگ باز برا بچه صندل نگرفتی، دخترم کوچیکتر بود یه بار بردمش شهربازی می‌ترسید سوار وسایل بشه دیگ نبردم تایکم بزرگتر بشه ولی مامانم هی میگف ببرش شهربازی میگفتم بردمش ترسیده، تا وقتی فهمیدم الان وقتشه بردمش با شوهرم بهم زنگ زد کجایی گفتم اوینو بردیم شهر بازی یهو گف چه عجب ازبس من گفتم بردیش، ما اصلا نمیتونم جلوش با بچه امون شوخی کنیم یه بار شوهرم داش بازی میکرد باهاش یهو آوین گریه کرد فرداش بهم زنگ زد ک آره من دیروز از دست شوهرت ناراحت شدم گریه بچه رو درآورده گفتم مامان جان اون ک از قصد ک نبوده قبلش گریه میکرد بهانه گیری میکرده یهو گف این یه نوع بچه آزاریه🙁و مریضه، دیگ خیلی از این موضوع ها ک درگیرم،نمیدونم شاید من حساسم چیکار کنم؟