۱۱ پاسخ

من بچه با اختلاف سنی کم خوشم میاد

عزیزم انشالله تنت سالم باشه . خدا بچهاتو برات حفظ کنه. اگه دوس داشتی میگی چقد فاصله دارن؟ منم خیلی پشت هم دوس دارم

چه خوب که اینا رو گفتی
استفاده کردم🌺

خدا حفظشون کنه به خوشی زود بزرگ میشن فقط یاد دلتنگیهای بچه گیشون میشیم

واقعا سخته خدا کمک کنه منم دختراولم هشت سال... پسرم سه ساله دخترم پنج ماه

عزیزدلم چجوری خوابیدن
خدا برات نگهشون داره عزیزم.بهترین اختلاف سنی ۳.۴ساله واقعا

ای جان خدا برات نگهشون داره حافظشون باشه
منم شروین بچه سومم هست اول دختر ۹سالشه دومی پسر ۵سالشه وسومی ۴ماهه وقتی رفتم زایمان کنم شب توبیمارستان بودم دخترم دیگه می فهمید ولی پسرم خیلی سختش بود دلش برام تنگ شده بود وقتی آمد بیمارستان ذوق ورش داشته بود الان هم خیلی دوسش دارن دوتاشون روز به روز بیشتر دوسش دارن

مامان آرتان درخواست دادم قبول میکنی🌼

راستی اگه میشه درخواستمو قبول کن منم بخونم

حتما بزار خیلی خوشحال میشم ان شاالله صحیح و سالم دخترم بزرگ بشه خواستم بچه دوم بیارم استفاده کنم

خداحفظشون کنه برات عزیزدلم

سوال های مرتبط

مامان نینی من مامان نینی من ۶ ماهگی
((ماه اول شروع غذای کمکی)) سلام مامانا اومدم تجربه م رو از غذای کمکی بگم.
اول این رو بگم که اکتر من گفت معده نوزاد از ۴ ماهگی کامله فقط باید مواد غذایی رو با احتیاط داد تا معدش به غذای جامد عادت کنه.
من چون پسرم رفلاکس داشت گفت باید از پوره سبزیجات شروع کنم
هفته اول با پوره هویج شروع کردم ( مقدار کمی هویج آبپز شده له شده + یک قاشق چای خوری روغن زیتون چون به پروتئین گاوی هم حساس بود+چند قاشق غذا خوری شیر خودم ) از یک قاشق چای خوری شروع کردم و کم کم افزایش دادم
۵ روز بعدش پوره کدو سبز دادم همین مدل که گفتم و بعد کدو حلوایی و ... و بعد گاهی میکس میکردم که غذا متنوع بشه .
ماه اول که ۴ ماهگی پسرم بود فرنی و پوره سیب زمینی هم دادم که حس کردم اذیت شد و دیگه ندادم تا پنج ماهگی ...
پسر من پوره کدو حلوایی رو از همه بیشتر دوست داشت و خداروشکر از وقتی غذا میدم رفلاکسش هم بهتر شده
(البته هنوز اس امپرازول میدم بهش )
از شروع غذای کمکی مقدار کمی آب جوشیده سرد شده هم میدم
مامان رادمان مامان رادمان ۱۳ ماهگی
تجربه های مادرانه😊
من اون زمان که تصمیم به بارداری گرفتم تو دو راهی سختی بودم از طرفی شرایط محیا بود که دکتری بخونم وکارما ادامه بدم از طرفی دکترا به دلیل اندومتریوز اصرار داشتن که بچه دار بشم.ولی دیگه دلو زدم به دریا و برعکس گفته همه دکترا با همون اولین تلاش باردار شدم.
راستش الان فکر میکنم خب مگه بالاتر از این تجربه مادری علم دیگه ای هم بود که باید دنبالش می رفتم؟ من از حضور این بچه خیلی چیزا یاد گرفتم چی بالاتر این؟الان میگم چه پیشرفتی چه بلوغی بالاتر از مادر شدن؟
راستش الان زندگیم شده زهرای قبل پسرم و زهرای بعد پسرم...
من بزرگ شدم من رشد کردم...
من یاد گرفتم...من علمی که دنبالش بودم را زندگی کردم و با تجربه لمسش کردم .
این تاپیکو گذاشتم هم یادگاری بمونه از حسی ک این روزا تجربش میکنم هم اخر سالیه بنویسیم از نکاتی که توی این مدت خودمون کشفشون کردیم بی اینکه کسی بهمون یاد بده...
من با تجربه یاد گرفتم که (یه روزی برای تک تک اینا استرس زیادی کشیدم)
*یه سری غدد چربی هست توی سر بچه ها که اگه بزرگ نشه و جا به جا نشه کاملا طبیعیه و اکثرا هم پشت سرشون نزدیک گوششونه
*زردی نوزاد اگر فقط صورتشو درگیر کنه یعنی زیر عدد ۵ هست و تا ۴۰ الی ۴۵ روز میتونه ادامه پیدا کنه و جای نگرانی نیست
*بچه ها با ورود به ۳ماهگی یه اعتصاب شیری را اغاز میکنن که من خودم ۱۴ روز درگیرش بودم و دکترا تشخیص رفلاکس میدادن
*اگر یه چشم بچت بزرگتر اون یکی باشه اکثرا تا ۶ ماهگی یا ۱سالگی درست میشه(من اینو تا ۳ماهگی داشتم چقدرم استرس کشیدم براش)
*پسر بچه ها از توی دوره جنینی نعوظ دارن من اولین باری ک دیدم بهم ریختم😅
تاپیکم برای ادامه جا نداره حالا تو برام تجربه هاتو کامنت کن😊
مامان فاطمه زهرا مامان فاطمه زهرا ۱۰ ماهگی
🌹تجربه زایمان 🌹
🌟پارت ۹🌟
تجربه ی کُلی بخوام از زایمانم بگم
اول از همه خدا رو شاکرم به خاطر سلامتی دختر نازنینم چون سختی های خیلی بدی کشیدم
من‌تازه سختی هام بعد از زایمانم بود چون دخترم ۷ماهه بود خیلی خیلی اذیت شدم
و بعد اینکه زایمانم رو دوست داشتم
من از اول بارداریم نظرم بر سزارین بود که شانس باهام یار شد و همون شد که میخاستم
انتخابم هم برای زایمان های بعدی هم سزارینه قطعا
بعدش اینکه بازم خدا رو شکر میکنم که شکمم کوچیک بود چون شکم بزرگ باشه واسه بخیه ها خیلی آدم اذیت میشه و احتمال عفونت هست
ولی من چون شکمم کوچیک بود خیلی راحت بودم
اینم بگم مامانای گل من دخترم ۴۴ روز بیمارستان بستری بود ❤️‍🩹💔
۴۴ روز من خون دل خوردم غصه خوردم ناراحت شدم اشک ریختم آب شدم و عاجزانه از خدا و اهل بیت کمک میگرفتم که دخترم رو خوب کنن
اول کمک خدا و اهل بیت و بعد کمک دکترها و پرستار ها و بعد دعای خیر پدر مادرم و اطرافیان عزیز بود که دخترم تونست خوب بشه
و ناگفته نماند که دختر مامان هم قوی بود که تونست خوب بشه