۲۲ پاسخ

من انقد میترسیدم کلا از اول فقط گریه کردم از ترسم سوند و زایمان پناه بر خدا انقد اون موقع ها قدرتت زیاد میشه یه عشق دیدن نی نی همه چیو فراموش میکنی دردا یادت میره البته سوندم اصلا درد نداشت فقط شل کن راحت

سوند درد ندارع که خودش شل نگه دار فقط اون حس اضافه بودنه یه چی درون بدنت یکم اذیت میکنه اونم یه دقیقه بعد اوکی میشخ اصلا نمیفهمی

اصلا نمیفهمی کی زدن

استرس اینو نداشته باش..انقد خوب میزنن سوندو پرسنلش..فقط اولش عادت نداری یه چیز اضافس یه حس چندشناکی داره ویه کوچولو سوزش..نیاز به ژلو هیچی ام نیس..دراوردنشم همینه راحته

من بااینکه گفت سوراخ ادرارت چقدرکوچیکه بازم دردنداشت برام

عزیزم اصلاااانترس دردی نداره که نشه تحمل کردبه نظرم تمام دوران زایمانم برام بهترین بودهمه چی راحت بودبرام حتی امپول نخاع به حرف دیگران توجه نکن

منم مثل شما میترسیدم ولی اصلا ترس نداره یه سوزش کمی هست بعدشم که برا عمل بیحسی میزنن که دیگه تا لحظه دراوردنش حسش نمیکنی

ی لحظه سوزشه بخدا ترس نداره اصلا

عزیزم بگو داخل اتاق عمل برات بذاره

استرس سوند رو داری؟
اولین بار اومدن پایین از تخت: پس من اینجا پشمم؟؟!

اصلابه نظرم تنهاچیزی که دردنداشت همین سوندبود منم ترسونده بودن که هی دردداره فلان اصلا یه سوزش کوچولو ودیگه هیچی

من بااینکه زایمانم طبیعی بود۳بارسوند گذاشتن اما وحشتناکم نبود

یه لحظس یه سوزش میگیره بعد عادی میشع

سوند اصن هیچ کاری نداره

نه بابا من سر پسر اولیم سه بار وصل کرد هر دفعه میوفتاد اینم چون پرستار ۸ ماهه باردار بود بعد نمیتونست قشنگ دولا بشه اما سر پسر دومیم یبار زدن وصل شد کاری نداره که جایی که دستشویی میکنی که فرق میکنه با دهانه رحم سون رو به جای دستشویی وصل میکنن معاینه رو توی دهانه رحمم

وایی خیلی درد داره نفس ادم میره

اگه سوند سایز کوچیک بزنه اوکیه برای من رنگ سبز زد اینقد درد داشت

بخدا سوزشش ۲وانیس فقط ۲ثانیه

ببخشید سی و هشت هفته وچندروزین؟الان رفتین براسزارین؟؟

بهشون بگو وقتی بی حس شدی واست بزنن واسه منو تو بی حسی زدن

بگو بعد بی حسی سوند بزنن برات

عزیزم سوند که راحته ..فکر بعد زایمانت باش🤪

سوال های مرتبط

مامان مَهزاد مامان مَهزاد ۸ ماهگی
تجربه زایمان ‼️‼️
خب خلاصه که منو بردن اتاق عمل طبقه پایین، ( با برانکارد که اومده بود برای مریض دیگه ای)
دکترم بخاطر شرایطی که داشتم خیلی سفارش کرده بود که هواسشون به من باشه و اینکه به قدری جذبه داشت که همه بهش چشم میگفتن.
در لحظه بهم سوند وصل شد که اصلا وقت نشد من بگم میترسم یکم آروم تر، ( یکم سوزش داشت)
با عجله داشتن منو میبردن فقط به مامانم گفتن نوع زایمان تغییر کرد به همسرش بگید در دسترس باشه برای امضا رضایت نامه.
فورا منو توی آسانسور گذاشتن و بردن طبقه پایین، همسرم اومد کنارم خیلی خوشحال بود میرم برای سزارین منم برای اینکه نترسه از این وضعیت خطرناکم می‌خندیدم، که خیلی استرس نگیرن.
رسیدیم دکترم سر خدماتی که منو داشت میبرد پایین داد زد که چرا دیر کردی چرا عجله نمیکنید من منتظر مریض موندم....
خلاصه همسرم یکم نگرانی بیشتری گرفت، و شک کرد که چرا دکترم داره داد میزنه.
با برانکارد منو بردن داخل یه اتاق که تنها بودم خیلی ترسناک بود🙈
دوتا تخته به بغل های برانکارد وصل کردن یه آقای که دکتر بیهوشی بود اومد بهم آمپول بیحسی تزریق کنه اولین بی حسی تزریق شد‌، دکترم گفت دوتا بی حسی بزنید مریض سخت بیحس میشه، دکتر بیهوشی گفت خانم دکتر کامل تزریق کردم. که دکترم با صدای بلند داد زد کاری که گفتم رو بکن!!
بی حسی دوم تزریق شد. گفت پاهات گرم شد گفتم نه دکترم سوزن زد کف پام که حس کردم سومین بی حسی تزریق کردن 😐 گفتم بی حس نمیشم دکترم گفت فورا بیهوش کنید!!!!
تا دکتر بخواد بیهوش کنه گفتم پاهام داره گرم میشه که یهو کلا بی حس شدم. دکترم شروع کرد به پاره کردن شکمم که یادشون رفته بود دستمال بزارن جلو چشمم.
ادامه تایپک بعدی‼️‼️
مامان نیلا 🍓🍬 مامان نیلا 🍓🍬 ۵ ماهگی