۱۲ پاسخ

گاه گاهی گوشه ای در گیر و دارم باخودم
مجرمی هستم که گویا دست دارم باخودم

باخودم قول و قراری میگذارم تا....ولی
بعد چندی میزنم زیر قرارم با خودم
........
میروم تا آشفتگی را گم کنم
میبرم تنها غزل در کوله بارم با خودم

مثل ابری خسته از رنگ سیاهی خودش
مینشینم با دلی پر ،تا ببارم با خودم...


از خودم بود😊

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست
زندگی
آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟!!!هیچ
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...😔

فریدون مشیری

گفته بودم چو ب من بوسه دهی توبه کنم
بعد از ان دگربار گناهی نکنم
بوسه دادی و چو برخاست لبم از لب تو
توبه کردم ک دگر توبه بیجا نکنم🤭


اولین چیزی ک ب ذهنم رسید😁😁

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

چون میروی بی من مرو
ای جان جان بی تن مرو
وز چشم‌ من بیرون مشو
ای شعله ی تابان من

من شعر های سهراب رو بلدم شعر نو هست
😁

اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی

تلخ کنی دهان من قند ب دیگران دهی نم ندهی ب کشت من آب ب این و آن دهی

دلا سخت است اگر مانند یک فرمانده ی عاشق امیر یک سپاه،اما اسیر یک نفر باشی

خیلی ایده خوبی بود ارامش گرفتم

شعر طولانی تر بود ولی من به همین بسنده میکنم ☺️❤️🌹

سوال های مرتبط

مامان طاها مامان طاها هفته سی‌وپنجم بارداری
مامان گنجشگ کوچولو مامان گنجشگ کوچولو هفته بیست‌وهفتم بارداری