۱۶ پاسخ

هرگزززززز جای خوابتونو از همسر جدا نکنید
اشتباه بی نهایت بزرگیه

چطوری ب یه بچه دیگه فکر میکنید نمیدونم واقعا🤯🤯مغزم سوت میکشه

منم دوس دارم بچه دوم بیارم ولی بدنم انقد ضعیف شده ک نابودم

چطور جدا میخوابید😑😑😑
سم زندگیه

بنظرم‌وقتشه دخترو جدا کنید جای خوابشو
بعد بچه دوم بیارید

ما سه تامونم تو اون یکی اتاق رو زمین تشک میندازم میخوابیم

من از اول دخترم رو روی تخت کنار مادر خوابوندم چسبیده به تختمون و شوهرم هم کنارم رو تخت خودمون میخوابه اما الان دیگه تخت داره براش کوچیک میشه و میخوام جای خوابش رو جدا کنم ولی اول باید از پوشک بگیرمش

تصویر

با این همه وابستگی که دخترت به شما داره اومدن بچه دوم شدیدا بهش اسیب میزنه .بهتره اول این وابستگی مدیریت کنی و جای خوابش حدا کنی و دوره اضطراب حدایی دخترت بگذرونی بعد به بچه دوم برسی .وگرنه واقعا دخترت اسیب می بینه

من و‌دخترم‌ که چهارماهشه به دلیل اینکه شبا بیداره و سخت می‌خوابه رو تخت می‌خوابیم پسرم و همسرم تو پذیرایی
هر وقت بچه هامون خوابید یا من میرم کنار همسرم یا اون می یاد پیشم یه چن ساعتی باهم می‌خوابیم

وای مامان ریحانه دمت به بچه دوم فکر میکنی 🤦‍♀️من هنوز تا یپینگاتو یادم نرفته از اذیتهای ریحانه

ما بخاطر همین مسئله تخت رو جمع کردیم که جدا نیفتیم
الان میخوام تختو باز کنم زهرا زمین بخوابه خودمون رو تخت

پسر منم مثل دختر شما خیلی وابسته بود تا بجه دوم اومد خیلی تغییر کرد وابستگیش کمتر شد مستقل شد اتفاقا اصلا حسودی نکرد خیلی هم مراقب داداشش بود

ماهم همین بودیم از وقتی دخترم از نوزادی در ادمد و تو خواب هی غلت زد شوهرم همش رو مبل میخوابید.
اوایل که گهواره کنار مادر داشت ولی بازم توش نمیخوابید گفتم حتما اون براش کوچیک شده که هی میاد رو تخت ما، اونو جمع کردم یه دشک کودک از خواهرم قرض گرفتم، زیرش بالش و پتو گذاشتم ک هم ارتفاع تخت خودمون بشه شوهرم بیاد رو تخت، اما هروقت میاد تو اتاق میخوابه دخترم نصف‌ شب بیدارمیشه باباشو میبینه هی گریه میکنه ک بره بغلش بخوابه باز میاد وسط ما جامون‌ تنگ میشه، یه وقتایی هم کلا خوابش میپره میگه بیا بازی کنیم، ب خاطر همین بازم شوهرم میره رو مبل میخوابه...😑
بهش میگم از بس سرکاری نمیبینتت نصف شب حاضره از خوابش بزنه که بیاد پیش تو😑😑

منم از وقتی بچم اومده همینه اوضاععمون، شما که به فکر بچه دومی دیگه بعد از اون دوباره همینه وضعتون، دیگه خیلی فرقی نمیکنه پس فقط یه مدت کنار همید

منوشوهرمم چندماهی هست جدامیخابیم منودخترم روی تخت اون بغل تخت میگه کمردردمیگرم روتخت
منودخترمم نمیتونیم روزمین بخابیم
چون خابیدنی دخترم پامیشه راه میره میترسم بره خدای نکرده ازپله هابیفتته بخاطره همون روتخت میخابیم
ولی ما دخترم تخت داره چسبوندم ب تختمون

دقیا ماهم همینیم عزیزم بنظرم بچه جدایی ازهم میاره و سردی ماقبل ازبچه بهتربودیم الان با وجود بچه بنظرم زندگیمون خوب نیس منوپسرم رو تخت شوهرم توی حال فقط وقتایی که کارداشته باشه میاد کارش میکنه و میره میخوابه منم این وضعیت اصلا دویت ندارم

سوال های مرتبط

مامان آبنبات چوبی مامان آبنبات چوبی ۲ سالگی
میگم شما تصمیم دارید کی بچه دوم رو بیارید؟
من دوست دارم چون دخترم خیلی تنهاست ولی از طرفی این دو سال پییییر شدم چون دخترم خییییلی اذیتم کرد الان هنوزه قبل خواب سه ساعت روی پامه
شب ها نمیتونم دستشویی برم زودی می‌فهمه بلند شدم گریه و جیغ و داد
صبح ها هم تا دستشویی میرم پشت سرم بیدار میشه چون متوجه میشه کنارش دراز نکشیدم
دست به هرچی میزنم میخواد
یادش هم نمیره حاضره سه ساعت گریه کنه و خودش بکوبه زمین
حالا چند وقت پیش رفتیم هیئت
خانومه دخترش هم سن دختر من بود برای خودش با بچه ها بازی میکرد
من هرچی به دخترم میگفتم نمی‌رفت
ی بچه هفت ماهه هم داشت، بچه هفت ماهه ی کم گریه کرد ی جوری از کتف گرفتنش من قلبم درد گرفت
بعد خوابوندش
محکم گذاشتش روی فرش
من حالا تا ی ماه پیش هرجا میرفتم با بالشت و پتو
این همینجوری بچه رو گذاشت روی فرش خشک بعد اومد بلند بشه بد پا رفت روی دست بچه
بچه تکون نخورد
حالا مداح هم داد میزد اصلا این بچه براش مهم نبود
دیگه مادرش رفت اونور با خانم ها حرف زد
حالا دختر دو ساله من اون وسط داشت نعره میزد و ما باهم درگیر بودیم
من کوچیکترین کاری ک این خانمه انجام داد با بچه م انجام میدادم اونجا رو میذاشت روی سرش
مامان هانا و هاکان🐣🐾🐻 مامان هانا و هاکان🐣🐾🐻 ۷ ماهگی
مامانا بیاین بهم مشورت بدین اگه راهکار دیگه ای دارین بگین بهم


من یه دختر دو سال دارم فرزند دومم هم تا چند روز دیگه به دنیا میاد

خیلی نگران این هستم شب ها که نوزاد بی خوابی و گریه داره هم رو خواب دخترم تاثیر بزاره هم اینکه من چون باید کل شب رو به نگهداری از نوزاد بگذرونم دیگه انرژی ندارم صبح که دخترم بیدار میشه کارهای اون انجام بدم و خب انرژی داشته باشم برای نوزاد…

سر این موضوع همسرم پیشنهاد داد نوزاد رو شب ها با خودش ببره خونه مادرش صبح بیاره خونه خودمون

به نظرتون درسته این کار بکنیم؟ تا اونجایی که میدونم این کار خیلی صحیح نیست که نوزاد تازه متولد شده از مادر دور بشه
ولی برای شرایطی که من دارم خوبه مثلا سه چهار ماه رو اینطوری بگذرونیم؟

من خودم گفتم مادر همسرم بیاد پیشمون ولی باز اگر بچه بخواد گریه کنه من قطعا نمیتونم خودمو به خواب بزنم…

خواب دخترمم کامل یکسره نیست تا صبح یکی دوبار برای اب خوردن بیدار میشه و تا دستای منو نگیره دوباره خوابش نمیره…
مامان جوجه مامان جوجه ۲ سالگی
از شیر گرفتن بچه 🙂

پارت۱:

سلام به همه ی مامانا و خداقوت از بچه داری ،میخوام تجربه ی خودم از شیر گرفتن بچه رو باشماها هم در میون بزارم شاید مادری مثل من استرس از شیر گرفتن داشته باشه و یا اینکه ندونه از کجا و چجوری شروع کنه ، میخوام کامل از اولش براتون بگم🙂♥️

( بچه ی
من به سینه م به شدت وابسته بود طوری که هر نیم ساعت یه بار باید بهش شیر میدادم😕😏)
از یکماه بیشتره که تصمیم گرفتم بچه مو از شیر بگیرم روز اول تایم ظهر صبح تا ظهر رو یه وعده رو کم کردم ، روز دوم یه وعده ی دیگه رو تا یه هفته این روند کم کردن رو ادامه دادم پایان هفته که شد دیگه کامل تایم بعداز صبحانه تا ناهار بهش ندادم
هفته ی دیگه به همین روند تایم ناهار تا شام رو کم و سپس قطع کردم
این روند رو تا دو هفته ی دیگه ادامه دادم
یعنی تایم صبحانه( بعداز خواب)
ناهار قبل و بعداز خواب
شام (قبل از خواب)
اینجوری شده بود که بچه م فقط موقع خواب شیر میخواست و بدون شیر نمیتونست بخوابه!!!!
که
۴روز پیش تصمیم گرفتم اونم ترک بدم ، روز اول تایم صبح رو بهش دادم ولی ظهر نه( منظورم برای خواب ظهره) یه عالمه بی تابی کرد و خیلی خوابش میومد ولی بهش ندادم و ظهر نخوابید و خیلی گریه و بی تابی میکرد منم بردمش مغازه و براش خوراکی خریدم توی خیابون میچرخوندم ولی بچه م طفلک خسته ی خسته بود وخوابش میمومد😔🥺 ولی من مقاومت کردم
این روند تا شب ادامه دادم، شام خورد و الان موقع خوابش بود ولی نمیتونست بدون ممه بخوابه ساعت نزدیک ۱۲شب شده بود ولی از صبح نخوابیده بود و بلند بلند گریه و بی تابی میکرد منم براش با گوشی کارتونی که دوست داره گذاشتم هم نگاه میکرد و هم بی تاب بود و باز مقاومت کردم تا اینکه در حین کارتون دیدن خوابش برد🥺