۱۰ پاسخ

رفتار شما درسته نباید از بچه به زور گرفت
اون مادر باید درک کنه و انتظار بیجا نداشته باشه

عزیزم اگه از همین الان بخ بچت بگی بده پسفردا چیزی که حتی دوست نداره رو هم به بقیه میده
یعنی منظورم اینکه بچه باید نه رو یاد بگیره

البته به نظر من اون خانم توقع بیجا داشته
منم الان میدونم که وقتی میرم با پسرم بیرون چندتا اسباب بازی برمیدارم براش که واسه اسباب بازیای بقیه گریه نکنه

رفتار اون طرف اشتباه بوده..

خوب کردی ندادی یسری ماشین پسرمو‌ی نفر سوار شد تو پارک پسرم دید اینقدر گریت کرد ک چرا ماشینش کسی دیگه سوار شده

سلام عزیزم
میدونم ک الان خیلی استرس داری از فردا میری تو کوچه جنگ اعصاب میشه برات یا نه اما

بچت بایدمشارکت رو از همین کوچه خیابون یاد بگیره
اصلا فکرشو نکن ک چی میشه
اگر اورد بچت یاد میگیره ک باید اسباب بازی بده تا اونم اسباب بازی بهش بده از یه جایی باید معنی گذشت و نه گفتنو یاد بگیره

اشتباه از شما بوده که گفتید بده چون بچه ها از الان دارن حس مالکیت را یاد میگیرن باید بذاری خودش تصمیم بگیره

اون مادرشعورنداشت

شما کاش جوابشو نمیدادی
اما حرف اون خانم اصلا خوب نبوده
از الان چماق برداشته جنگ کنه
خب بچه کوچیک چه میدونه این چیزارو

سعی کن مواقعی که این دختر بچه تو کوچه ست، اصلا نری که چشمتون به هم نیفته . حواس پسرتو پرت کن

مگه تو کوچه میرید دورهمی میشینید؟

سوال های مرتبط

مامان ماهــ🌙ــلین🐥 مامان ماهــ🌙ــلین🐥 ۲ سالگی
💥مهم💥
یه تجربه ی خواهرانه گقتم در اختیارتون بذارم به هیچ عنوان بچه هاتون تو کوچه نفرستید که بازی کنن درصورتی اینکارو کنید که خودتونم نظاره گر باشید چند روز پیش مهمون داشتم خانوم رفیق شوهرمو دخترش که ۳سالشه اومده بودن خونمون من به ماهلین کلا از کوچیکی تا به الان اجازه ندادم جز خودم یا مادرم کسی بخاد بچمو عوض کنه حتی پدرش ماهلینم یاد گرفته حتی اجازه نمیده کسی لباساشو عوض کنه میگه عیبه حالا این به کنار من معمولا بچه ها بازی میکنن سعی میکنم تو دید باشن یا در اتاقو میگم باز بذارید که خدای نکرده ببینم اذییت میشن متوجه بشم بعد اونشب دختر رفیق شوهرم ماهلینو برد تو اتاق درم بست گفتم خاله جون ماهلین کوچیکه من باید مراقبش باشم که اذییت نشه گفت باشه باز درو نیمه باز کرد یهو دیدم ماهلین میگه عیبه عیبه نکن من دوییدم تو اتاق دیدم داره شلوار بچمو درمیاره😐گفتم چیکار میکنید گفت میخاییم دکتر بازی کنیم من به حدی اعصابم خورد شده بود یعنی فقط داد نکشیدم به مامانش گفتم گفت عه از وقتی این میره تو کوچه هی میاد بالا میگه مامان شلوارتو بیار پایین ببینم یا میگه بیا اونجامو نگاه کن قشنگه😑😑گفتم خب چرا میفرستیش باز بره تو کوچه گفت نه حواسم بهش هست😑دلم میخاس جررر بدم دهنشو گفتم عزیزه من دختر بچه خیلی مراقبت میخاد خیلی حوتست باید بهش باشه اون بچست عقلش نمیرسه که گفت اره میدونم دیگه تنهایی نمیفرستمش خودمم میرم دم در وامیستم یعنی بهش فکرم میکنم تنو بدنم میلرزه😭اخه بچه ۳ساله رو چه به این کارا یسریا فقط زاییدنو بلدن