۹ پاسخ

عزیزم یوقتا لازمه سلامت بچه اولویت خودتو سرزنش نکن بعد سرم بچه ها سرحال تر میشن

من پسرم توی ۱۷ روزگی کرونا گرفت و بستری شد، روزی چندین بار رگ گیری میکردن چون رگش خراب میشد، خیلی سخت بود واقعا درکت میکنم

اتفاقا کار خوبی کردی آبی که با سرم زدن به بدن بچه میرسه با آب خوردن به بدنش نمیرسه چون باسرم ،مستقیم جدب بدنش میشه
دختر منم همینطوری شده بود اسهال هم داشت وخیلی بی حال بود بردم دکترسرم نوشت گفت بدنش کم آب شده

عزیزم دکتر الکی که سرم نداده وقتی بالا میاره قطعا آب بدنش کم میشه و کاملا ضروری بوده سرم...برای سلامتی بچه آدم هرکار لازمه بدون عذاب وجدان میکنه
من پسرم نوزاد نارس بود زردی داشت بستریش کردن همش ۱کیلو و هشتصد گرم بود تصور کن دیگه چقدرر کوچولو بوده...دو روز زیر سرم بود و دستای مثل عروسکش سوراخ سوراخ شده بود از خون گرفتن...درسته دلم داشت میترکید ولی خب لازم بود و عذاب وجدان هم نداشتم

وا عذاب وجدان نداره ک منم چن ماه پیش بچم عفونت داشت تبش قط نمیشد دکتر گف بستریش میکنی یا یه امپول بزنم ببر خونه گفتم نه بستریش کنین...درسته خیلی عذاب کشیدم بچمو هلاک کردن ولی تبش قط شد حالش خوب شد

وا چه عذاب وجدانی اب بدنش تامین شده

بهترین کارو کردی عزیزم گاهی لازمه بزنن ، بعد ی روز اب نخوره هیچی نخوره اگ ضعف میکرد میفتاد تو دستت خوب بود ن عذاب وجدان نداشته باش

سرم عذاب وجدان نداره که سر چه چیزایی عذاب وجدان میگیرینا😂😂نمیگم کارتون درست بوده یا غلط ولی یدونه سرم ک انقد عذاب وجدان نداره

نمیگم حالم خوبوده ها نه کلا خیلی هم زیاد مریض میشم و همش سردردم و بیحال ولی سرم دوبار زدم تو این۳۰ سال...

سوال های مرتبط

مامان هاکان مامان هاکان ۲ سالگی
طبق تاپیک قبل...پسرم از دیروز سرفه میکرد گه گداری.امروز ساعت ۱ ظهر به بعد تب کرد. خونه مامانم بودم. شیاف پیشم بود.براش گذاشتن و پاشویه کردم. تبش نیومد پایین و من بازم براش پاشویه کردم که ساعت ۳ شد دیگه تبش کمی اومد پایین ولی دیگه ۴ شد دوباره تب رفت بالا. بابام گفت ببریم دکتر( من منتظر شوهر بودم بیام بریم دکتر ولی خب دیر کرد) مامانمم دید دیر شد بچه تب داره به بابام گفت برید باهم. خلاصه رفتیم . مطب هیچ کس نبود از در اومده رفتیم داخل. شرح حال دادم دکتر گفت سرم مینویسم بزنه تب میاد پایین.معاینه کرد گفت ریش عفونت داره و کمی لوزه هاش بزرگه.....خلاصه دارو گرفتیم با سرم... این پرستاره ۳ جا پسرمو سوراخ کرد نتونست سرم بزنه. بابام رفت سراغ دکتر که بیا سرم بچه رو بزنه یا به هر حال دکتری دیگه تبشو بیار پایین. تبش رفت رو ۴۰. خلاصه دکتر به حرف بابام توجه نکرد. بابام یک ربع دم در اتاق دکتر وایساد و دیگه صبرش لب ریز شد و گفت بیا تب بچه رو بیار پایین. دکتر یهو گفت مگه من آمپول زنم.... بابام عصبی شد و دکتر رو از جاش برداشت و از اتاق آورد بیرون... و گفت به چه درد میخوری وقت تب بچه رو نمیتونی بیاری پایین. منم اول به پرستار گفتم تگه نمیتونی رگ بگیری ببرم جای دیگه ولی انکار کرد که من استاد این کارم حتما سرمشو میزنم.......خلاصه دکتر با جر و بحث اومد رگ پسرمو نگرفت ی آمپول عضله زد و ی شیافم من براش گذاشتم... (دکتر گفت)بعدش گفت بزار تبش بیاد پایین بعدش سرم میزنم........ خلاصه تب بچه نیومد پایین و بابام هر لحظه عصبی تر میشد. آخرشم دید بابام عصبیه و تب بچه نمیاد پایین گذاشت از مطب رفت.....منم کمی داد و بیداد کردن که دکتر نیستی رفتی قائم شدی سوراخ موش و این حرفا....
بقیشو پایین میزارم