۵ پاسخ

🤌🥲به سختی
کل پریزها رو محافظ گذاشتم
تلویزیون رفته پشت میز تلویزیون
بطور کلی خونه ایمن سازی شده
کل روزمون یا دارم دنبالشم یا با دوچرخه دو خونه می چرخونم یام دارم ظرفایی که از کابینت‌ها در آورده می‌زارم سر جاش

دختر من زندگی برام نزاشته صبح دیدم رفته تو آشپزخونه فقط گریه میکنه رفتم میبینم دستشو سمت غذاساز دراز کرده بهش میگه بیا خخخخ
یعنی همه چی براش تکراری شده بود
عصر که میشه میبرمش بیرون بدبختی اینه تو کالسکه نمیمونه فقط باید بغل کنم

پسر منم خیلی شیطونه یه ساعت میربم تا خونه پدر شوهرم اونا رو کلافه میکنه برمی گردیم.

منم هرروز عصر میبرمش پارکی جایی تو خونه نمونه بعدازظهر ک میشه فقط نق میزنه

به سختی. من مامانم شهرستانه همسرمم هر روز شیفت. صبح تا شب تنهام با دخترم. زار میزنمااا

سوال های مرتبط