امروز از صبح دخترک سرناسازگاری داشت برای صبحانه خوردن
ولی منم آدم جازدن نیستم، دو سه مدل درست کردم تا بالاخره رضایت داد و صبحانش رو خورد البته شایدم آب بازی قبلش بی تاثیر نبود و نیاز به انرژی داشت
عاشق روزاییم که حسابی واسش وقت میذارم وقتایی که باعث میشم حسابی بخنده و خوشحال باشه
اصلا روز مفید از نظر من، روزیه که واسه دخترک وقت گذاشته باشم
بعد از یه آب بازی حسابی، براش اسپیکر رو که عاشقشه، روشن کردم
داشتم فکرمیکردم چه دنیای کوچیکی داره چقدر با چیزای کوچولو میتونه شاد بشه
گاهی ازش درسای زیادی میگیرم
کاش میتونستم مثل دخترک، با چیزای همینقدر کوچولو شاد باشم یا وقتی از کسی ناراحت میشم در کسری از ثانیه فراموش کنم یا وقتی خواسته ای دارم هیچ‌جوره ازش کوتاه نیام و صد خودمو بذارم…
با هم جارو میکشیم، دخترک عاشق وقتاییه که جارو روشن میشه
باهم اتاقش رو مرتب میکنیم البته دخترک روش مخصوص خودش رو داره😉
دارم فکرمیکنم ناهار چی درست کنم….
خدایاشکرت بابت وجود دخترک و روزمرگی تکراری….

تصویر
۸ پاسخ

منم خیلی دوست دارم تمام وقت برا دخترم باشه ولی بعضی روزا مثل امروز از همه چی متنفر میشم بخاطر اتفاقای دیگه اعصاب برام نمیمونه ساعت ۶ صبح آبمون قطع میشه به هیچ کدوم از کارام نمیرسم ۵ ماهه خانواده مو ندیدم یه تفریح کوچیک ندارم تا پامو از خونه میزارم بیرون برم سوپری جایی یه خری پیدا میشه میگه تو این گرما دخترتو میکشی بشین خونه. دیگه خیلی زیااااد خسته م

دخترک ک میگی حس میکنم دارم رمان میخونم😂خداببخشه براتون😘

چقد انرژی مثبت
این خونتونه؟؟

منم دخمل مخام 😍😍🥺

اخ نگو که پسز منم عاشق جارو برقیه

اخر چی خورد
بگو منم امتحان کنم🤕

آفرین به این همه انرژی مثبت

چه حس خوبی گرفتم از تاپیکت،خدا دخترک رو برات حفظ کنه،ناهار هم غذای مورد علاقه ش درست کن،البته منم موندم تو ناهار😩

سوال های مرتبط

مامان دلارا مامان دلارا ۱ سالگی
همزمان با مرتب کردن لباس های شسته شده، دارم فکرمیکنم کاش میشد یک روز به حال خودم باشم،مسئولیتی نداشته باشم
بعد از لباس ها ، نوبت مرتب کردن کمد دخترک هست
انگار با مرتب کردن هر تکه از خونه، یه تکه از فکر و ذهنم آروم میشه، انگار هر تکه از وسایل رو که سرجاش میذارم همزمان فکرای منفیم داشتن دور و دورتر میشدن
دخترک هم تو اتاق واسه خودش میچرخه و هر لحظه سراغ وسیله ای میره، حتی گاهی تکه ای از لباسای مرتب شده رو به هم میریزه، ولی انگاری عادت کردم که همیشه موقع کارام، یکی به روش خودش همراهیم کنه🙃
همچنان که غرق فکرم، میرم واسه دخترک ناهاری آماده کنم
یه کوه ظرف رو میشورم بدون اینکه حتی متوجه شم چقدر زمان گذشته
راستی کی گفته خونه داری شغل محسوب نمیشه؟
یه شغل سخت ۲۴ساعته که هیچوقت تعطیلی نداره
همزمان دارم فکرمیکنم به کارای عقب افتادم بهداشت بردن دخترم که کلی دیرشده، کارای کلاس زبانم که هیچکدوم انجام نشده و…
به خودم میام میبینم ظهرشده و خونه از تمیزی برق میزنه
من و دخترک دوش گرفتیم و تمیز و مرتب در حال چیدن میز ناهارم
دیگه اثری از فکرای صبحم نیست

واقعا که مادرشدن عجیب ادم رو قدرتمند میکنه…
امروز نتونستم باهاش بازی کنم فقط به خوراکی و … رسیدگی کردم ولی به هرحال زندگی گاهی از این روزا هم داره!