۷ پاسخ

تا خدا نخواد هیچ برگی از درخت نمیوفته👌وقتی خدا خودش میده خودشم نگهدارشه
من باردار بودم نمی‌دونستم رفتیم پارک وسطی بازی کردم بعد حس کردم یچیزی میخاد ازم بیوفته شک هم نکرده بودم اصلا همون شب مریض شدم رفتم دکتر دکتر پرسید بارداری گفتم نه کلی آمپول و سرم و قرص دادن بهم

خدا همیشه هوای همه رو داره

عزیزم این حرفاتو قبول دارم من که تو هفته های اول بارداریم افتادم روشکمم ولی خداروشکر چیزی نشد البته منم اونموقع عین شما نمی‌دونستم باردارم بعد از این که فهمیدم باردارم هم چند بار افتادم ولی به قول شما یه نیرویی نمی‌داشت روشکمم بیفتم

انشاالله خدا نگهدار همه بچه ها باشه

من شب عروسیم حامله بودم نمیدونستم از اول شب تا دم صب همش رقصیدم ی لکه هم ندیدم😅

واقعا همین طوره تا خدا نخواد هیچی نمیشه

افرین دقیقا منم یک ماه داشتم نمیدونستم همچین اتفاقی واسم افتاد👌👌👌

سوال های مرتبط

مامان فنچ من مامان فنچ من هفته سی‌ویکم بارداری
بهترین هدیه خدا بمن مرسی ک اومدی و دنیای سیاه سفید مارو رنگی کردی خیلی دوستت دارم هرچن اونقدر ک باید مادر قوی نبودم ولی خدا خیلی دوستت داره قلب من چون با وجود خیلی چیزا بازم تو رو برام نگه داشت امروز تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۳ ساعت یک و ربع وقت انومالی داشتم ب نیت آیندمون قرآن باز کردم و صفحه اول سوره مریم بود ک نوشته بود خدا ب زکریا پسر داد با وجود پیری و بهش علم آموخت صفحه دیگه این بود ک ب مریم پسر داد بدون اینک ازدواج کنه فمیدم توام انتخاب خدا برای منی پسر مامان
دکتر داشت همه چیو چک می‌کرد وسطش گفت پسر گفتم چی گف میگم پسره اونجا اهمیت ندادم چون همه حواسم ب دیدنت بود بعد ک تموم شد گفتم خانوم دکتر وسط پاهاش نشون ندادی ک آورد نشون داد گف منظورت اینه دیگ ار شومبول کوچولوتو دیدم هم بابا هم خانوم دکتر زدن زیر خنده
امیدوارم خدا تو رو برای من سالم نگه داره عزیزدلم ک مطمئنم حواسش ب هدیه اش هست امیدوارم سوراخ تو قلبت با عشق مامان پر بشه سالم و سلامت بغل بگیرمت
بمونه ب یادگار از روزی ک دنیامون رنگی شد خدایا هزاران مرتبه شکرت🫀🙏