۱۶ پاسخ

ان شاءالله آقا امام رضاجانم به حق جوادش به شما و همه اونایی ک بچه میخان نظر کنه و دامنتون سبز بشه..
امام رضا جانم خیلی مهربونع رد نمیکنه ادمو

ان شاء الله عزیزم
ما هم خدارو داریم هم اهل بیتو پس هیچوقت ناامید نشو😍

ببین بهت قول میدم بارداریت نزدیکه😍
وقتی برات خاب میبینن مطمن باش هست
خاب از این جهان واقعی تره

قربون ذوق همه باباهااااا 😍😍 امیدوارم ب زودی زود امام رضا حاجتتو بده و دل خودتو بابات شااااد بشه 😘❤️

انشالله بحق اما رضا خدا خودش به زودی دامنتو سبز کنه و خبر خوش بارداریتو اینجا بهمون بدی
برام دعا کن نی نی منم ب موقع و سلامت بدنیا بیاد💙
نذر کردم سالم بدنیا بیاد عید ببریمش امام رضا 🥺

ان شالله توکل ب خدا زودتر به واقعیت میپیونده

منم یه ماه قبل اینکه باردار بشم بابام خواب میدید یه پسر دارم شبیه شوهرمه بعدش باردار شدم بلافاصله

ان شاالله مامان میشی میایی بی بی چک مثبت میزاری منم برات کلی ذوق میکنم

منم مامانم رفته بود مشهد من اقدام بودم به نیت من یه لباس خریده بود وقتی اومد همون روز بی بی چکم مثبت شد

بابای منم قبل خبر بارداریم رفته بود مشهد چند وقت بعدش ک فهمیدم باردارم رفتیم خبرو بهش بدیم گفت تو حرم ب دلم اومد ک امسال باردار میشی .
مامانمم ی عکس صندل فرستاد عین صندلای من بودن گفت اینجاهم هستی؟😂😂

ایشالله که به حقیقت میپیونده امیدت بخدا قلب من 😍😘

چقد قشنگ🥲

اره عزیزم چرا که نه انشاالله به زودی خبر بارداریتو بهشون میدی❤🫂

شک نکن من مادرم روزی رفتم شیراز برا کیستم
خواب دیده بود. گفت میدونم ماه بعدی بارداری. همون شد

انشالله

چندساله ازدواج کردی؟

سوال های مرتبط

مامان سام❤️ مامان سام❤️ قصد بارداری
پارت ۹❤️❤️❤️
با گریه گفتم خانم دکتر حامله ی چی؟من پروژسترون زدم،دارو عطاری خوردم،زعفرون خوردم،شیافت گذاشتم
مگه میشه باردار باشم
صفحه مانیتور رو برگردوند سمت گفت باور نمیکنی خودت نگاه کن
اشکامو با پشت دستم پاک کردم ب مانیتور نگاه کردم،دیدم یه جوجه ی کوچولو داره دست و پا تکون میده،دکترم خندید گفت داره ب مامانش سلام میکنه
دستیارش،باخوشحالی گفت کی همراهته برم خبر خوب رو بهش بدم؟گفتم شوهرم
دیوید رفت تو سالن
یه پنج دقیقه بعدش دوباره اومد تو اتاق و با خنده میگفت یکی بره شوهر این بنده خدا رو ملتفت کنه ک زنش بارداره،اونم باورش نمیشه بیچاره
اینقدر فشار روم بود و استرس و خوشحالی قاطی شده بود ک جون نداشتم،یه لیوان آب قند برام آوردن خوردم و رفتم تو سالن
هر چی گشتم دنبال شوهرم ندیدمش،تو سالن هر مریضی بود با خنده و ذوق نگاه می‌کرد و تبریک میگفت بهم
ولی خودم هنوز باورم نمیشد
دوباره رفتم پیش دکترم
گفتم خانم دکتر تورو خدا درست دیدین دیگه،بچه بود؟سالم بود؟هیچیش نبود؟
گفت نه عزیزم استرس نداشته باش ،بارداری و بچه ات هم صحیح و سالمه و هفته ی آینده هم باید بری سونوNT
یکم دارو تقویتی برام نوشت و گقتم معده ام درد داره و بالا میارم و دارو نوشت و اومدم از اتاق بیرون
دیدم شوهرم ته سالت وایساده و نگاه میکنه باخنده
رفتم جلو بغلم کرد و گفت مبارک باشه مامان شدنت
گریه تم گرفت اونم گریه کرد
عکس سونو رو بهش نشون دادم کلی ذوق کرد
دیدم گوشیش هی داره زنگ میخوره،گفتم کیه جواب بده
گقت بعدا جواب میدم
بهش گفتم دکتر بهت گفت چه عکس العملی داشتی