۵ پاسخ

خب کلن اعتماد به نفس بچرو از بین بردید.مگه همه آدم ها از اول بلد بودن نه رفتن افتادن یادگرفتن.این که میگه مامان ازم عصبانی یعنی شما همیشه باشم باهاش رفتارکردی میدونم مادری نگران اما یکم صبور باش تا بچه میادین کار انجام بده زود نگو نکن میفتی مواظب باش دست نزن برندار.
صبور باش اون یه انسانه عقل داره میتونه بفهمه چجور رفتار کنه.
بهش بگو میتونی بلدی.
دستش بگیر روی پله بگو پسرم اینجور نرو مثل همیشه برو از نرده بگیر پله پله توماشااللع میتونی بلدی.
براش کتاب بخون.خیلی تاثیرداره
کاردستی درست کنید هرچییییی درست کرده بود عیب نداره بگو عه قشنگه خودت چی دوستش داری؟
بیا بازی کنیم توبگو چه بازی من بلدنیستم توبلدی بهم یادبده

به نظر در تذکر دادن افراط کردین

سلام عزیزم.سعی کن ،که بکن ونکن ها رو کم کنی،،وقتی حال دوتاتون خوبه بهش یادبده چجوری از پله بره،بهش فرصت بده خودش تجربه کنه،نهایت یبار بیوفته میتونه درست بره میدونم سختته ولی تحمل کن،همیشه که کنار بچه نیستی ،یروز میره مدرسه یوقت میبینی ترس پیدا میکنه از پله بره بالا یاپایین

یه بار که خورد زمین بار بعدی حواسش رو جمع میکنه
وقتی خورد زمین سرزنش نکن
نگو چرا حواست نیست
مگه نگفتم درست برو
مگه نگفتم اینکارکن
اینارو نگو
بچه اعتماد به نفسش میاد پایین

برای شروع
یه سری مسئولیت هارو بهش بده
ولو اینکه خراب کنه
اینجوری خیلی روحیه اش عوض میشه

سلام
اشتباه تون همین بودهههه
ذهنش شرطی شده به تذکر شما
خیلی بهش نگین
فردا روز رفت جامعه
اونجا هم شما میخواین بهش تذکر بدین؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
مامان asemon مامان asemon ۴ سالگی
تو برهه‌ای از زمان هستم که میتونم با دخترکم برم تیراهن فروشی، و اون برای میلگرد ۱۶ لج کنه😐
فروشگاه مواد غذایی که رو شاخشه اصلا در موردش بحث نمیکنم، اما هر فروشگاهی از لباس فروشی گرفته تا کفش، کیف، بازار هفتگی، لباس زیر فروشی، دم کنی و دستمال سفره، براش محفل لج بازیه و الا و بلا که من میخوام. تو بگو داغان ترین جنس.
کاملا میتونه مثل این نون خشکی ها راه بیفته بگه از دمپایی پاره تا سماورررر کهنه رو‌ میخواد.
امروز رفتم فروشکاه لباس ببینم براشون، الا و بلا نیگه من کلاه میخوام که داره. منم کاملا جدی گفتم براش نمی‌گیرم. فقط چیزی براش میگیرم که نیازشه. ولی کوتاه نمیاد که در کشری از ثانیه یه چیز جدید پیدا میکنه میگه پس این پس این. لطفااااا لطفااااااا. توروخدااا(انقدر بدم میاد اینو میگه. دلم میخواد دست بندازم خودم‌رو....)
خلاصه بد زمانه‌ی نامردیه.
دیگه میترسم باهاش تا سرکوچه برم.
من که مقاومتم بالاست ولی نمیدونم چرا خودش خسته نمیشه از لجبازی؟
کی متوجه میشن؟

پ.ن: لباس پاییزه ندارن، ولی حاضرم لخت بگردن ولی با این وضع نرم براشون خرید.
پ.ن۲: در شلوغ ترریین حالت ممکن ام با این وضع دخترک. اما خداروشکر که با این حجم از فشاری که رومه هنوز جفتمون زنده‌ایم😂