۱۲ پاسخ

دست راستت تو سر همه ما

آفرین بهش.قدرشو بدون

افرییین شوهر من که هییییییییچچچچچ فقط وقتی ارومه باهاش بازی میکنه

ماشالله چشم نخوره..
یه وقتی اینجور گفتین چشم میخورن اقاتون دیکه کمکتون نمیکنن

منم کلیپ واسش میفرستم ولی اصلا نمیبینه

خدا حفظش کنه

چه شوهری شوهر من فلاکس پر میکنه با ظرف شستن هفته دوباراینام غذای بیرون منت میزاره همش .

عزیزم ادرس دعا نویستو بده منم از الان شروع کنم😂😂😂

شوهر منم روزای اول همین بود 😐
الان هیچ کار نمیکنه 🤣🤣🤣🤣

شوهر من بیست روز اول از بچه میترسید😁

منم تو گوشش میخونم تو اینستا همش براش کلیپ میفرستم خودشم درک داره خدایی ولی نمیدونم انجام بد یا ن🤣

🤣حالا شوهر من دسب مای بی بی بچه نزده

سوال های مرتبط

مامان فنچ کوچولو مامان فنچ کوچولو ۳ ماهگی
#تجربه زایمان ۴
دو ساعت یکی کمرم رو ماساژ میداد، یکی همراهم ورزش انجام میداد یکی دستمو میگرفت قدم میزدم یکی موهامو مرتب میکرد حتی همراهم تا دستشویی میومدن
من دیگ مرکز توجه همه بودم چون یه زایمان بسیار سخت قرار بود داشته باشم
دیگ با این اوضاع دکتر اومد و بعد از معاینه گفت ادامه بده انشاالله زود زایمان میکنی قدت بلنده سر بچه تو لگنه بچه وزنش زیاد نیست و... زایمانت مسلما راحته به تلاشت ادامه بده
بهش گفتم حس میکنم نمیتونم
گفت نه وقتی انقد تلاش کردی براش حیفه وسط راه کم بیاری ادامه بده
و سفارشمو کرد و رفت
من دردام شدید میشد، مرگ رو به چشم میدیدم واقعا من دردم در حد مادری بود که آخرین زورش رو میزنه و بچه اش ب دنیا میاد ولی من با دوسانت اونقدر درد میکشیدم
خلاصه کنم تا ساعت ۹ شب من درد کشیدم حتی به ماما التماس میکردم تو این مدت شیفت سه ماما عوض شد از ۵ صبح تا ۹ شب
دیگ برای اینکه سزارین بشم التماس میکردم حتی گفتم بزارید با رضایت شخصی برم یه بیمارستان دیگ
همسرم میگف هرچقدر بگید میدم فقط بزارید راحت بشه
مادرم از استرس داشت جون میداد
اصلا تو کل دوست و آشنا همه دست ب دعا برای من نشسته بودن گویا
همسرم از بیرون صدامو ضبط کرده الان که میشنوم واقعا گریه میکنم برا اون ساعتهایی که تجربه کردم