۶ پاسخ

نه اینطوری فکر نکن، دیده شوهرت خسته ست گفته رو در وایسی نمونی، گفته برو خونه، اتفاقا باباها اصلا اینطوری نیستن☺️

منظوری نداشته .فکر کنم منظورش این بوده شوهرت خستس اذیتش نکن

اگه باباتو بشناسي منظورشو بايد گرفته باشي ك بخاطر شوهرت گفته ديده خسته اس دلش نبومده

نع بابا منظوری نداشته برای ما عم پیش میاد بابام میگه پاشید حاضر یشید برید شوهرت خستس

پدرا بر عکس مادرا راحت نظرشون رو میگن خواسته همسرت معذب نباشه زودتر برید خونه استراحت کنه ،بعد مامانا آنقدر اصرار میکنن که باید شام بخورید برید ،یکی از مامانا دیروز نوشته بود شوهرم اومد خسته بود گفت بریم مامانم گفت ساعت ۹ شبه باید شام بمونید ،بعد برگشتن خونه شوهرش کتکش زده و ناسزا گفته که من خستم چرا میگم بریم تو پا نمیشی بریم ،
نه عزیزم از پدرت ممنون باش مردا همدیگه رو درک میکنن پدرت حسن نیت داشته..

خب چون شوهرت اذیت بود خوابش میومد اینجوری گفته دیگه

سوال های مرتبط

مامان حلیا مامان حلیا ۲ سالگی
خانما بیاین نظر بدین خیلی مسئله مهمیه
دیروز دخترم داشت تو خونه راه میرفت.رفت توی راهرو ب‌ توی اتاق خواب نگاه کرد و گفت آقا...منم نگاه کردم دیدم کسی نیست.گفتم ن کسی نیست
با دستش اشاره کرد و گفت آقا...گفتم بیا ب من نشونش بده
بردمش تو اتاق ب گوشه اتاق نگاه کرد و گفت آقا...گفتم باشه بیا بریم پیشش یکم نزدیک شد و دیگه جلوتر نرفت.انگاری واقعا کسی رو میدید ک‌ میترسید ازش یا خجالتش میشد,دیگه بغلش کرد گفتم آقا کو...دوباره با دست اشاره کرد ک اینجاست🤐
گفتم بچه است دیگه شاید ی چیز الکی میگه.با خودم گفتم اگه بگم آقا رفت دخترمم میگه آره...ی جورایی میخواستم بهش تلقین کنم
گفتم آقا رفت.رفت خونشون....دخترم گفت ن😶
انگار واقعا داشت ی چیزی میدید
دوباره پرسیدم گفت ن نرفته همون گوشه رو با دستش نشون میداد
دیگه صلوات و بسم الله فرستادم از اتاق اومدم بیرون.....ولی ذهنم مشغوله
اولین بار بود همچین اتفاقی میفتاد.تا حالا حرف الکی نزده دخترم
شما نظر بدین....یعنی چی بوده؟
مامان شاهرخ مامان شاهرخ ۱ سالگی