چقدر متنفرم از دخالت های خانواده شوهر که فکر میکنند اونا بچه منو از خودم بیشتر دوست دارن هی می‌خوان بگن تو مادر خوبی نیستی آه حال آدم بد میکنن از پوشک گرفتن میرم خونشون هی میگن ما دلمون برات کباب که هی پوشک پاته کونت میسوزه هی به من میگن بگیر بچه رو اذیت می‌کنی فکر میکنند از روی تنبلی این کارو نمیکنم هی شوهرم پر میکردن براش پوشک نگیر بزار از پوشک بگیره آخر سر بهشون گفتم من بدن بچمو خوب میشناسم همه چیز اصولی می‌خوام بگیرم یبوست داره همینطوری اگر به گفته شما بگیرم یبوست بگیره من بدبختم شما که عین خیالتون نیست دوباره میشید دایه مهربان تر از مادر ، سرماخورده بود از عموش گرفته بود هی گفتن تن ماهی دادی بهش مسموم شده بردم دکتر گفت ویروس گرفته بعد برگشتن گفتن بچه باید مریض بشه دیگه خوبه براش، حالا دیشب بچه خواب بود بردم اونجا گذاشتم رفتم موهامو کوتاه کردم بیدار شده منو ندیده گریه کرده زیاد خوب سرفه می‌کنه وقتی بیش از حد گریه کنه میگن خوب دارو ندادی ریخته تو سینش وای از دستشون می‌خوام سرمو بکوبونم تو دیوار آخه کی گفته شما بچه رو از من بیشتر دوست دارید آخه ای خدا

۱۱ پاسخ

عزیزم اول که فرض بگیر خر میگوزه(البته ببخشید از رک گفتنم)دوم تا اوستا چسک بازی در میارن بگو تشریف بیارید چمدروز خودتون از پوشک بگیریدش اکر بهتر از من میفهمید مریضم که میشه بگو بیان پرستاریش رو بکنن اگر بهتر از مادرش بلدن..والا..من باشم لجن میگیرم به سرتا پا هیکلشون که نخوان شکر زیادی بخورن

وای عزیزم چرا میری؟؟؟؟تا جایی که میتونی نرو و تلفن نزن هیچوقت هم از تصمیماتت بهشون نگو

همیشه واسه حرف مفت زدن یه بهونه پیدا میکنن دیگه ، عزیزم شما هم کمتر برو بچه ت و نزار پیششون ، منم خانواده م یه شهر دیگه ن ولی هیچ وقت بچه هام و یه دقیقه هم پیششون نزاشتم

فقط رفت و امدتو خیلی خیلی محدود کن روشون باز شده ک امر و نهی میکنن

رفت و امدتو کم کن راحت میشی

من مادر خودم اینجوریه گلم دیگه رد دادم از دستش . مجبور بگو چشم و ول کن

دیر به دیر برو هرچی کمتر بری بهتره

وای خواهر گفتی منم این سه ماه جمعه ها ظهر مادر شوهرم زنگ میزنه ۵ عصر بیاید بریم پارک جا بگیریم تا خواهر شوهر ساعت ۹ شب برای شام خوردن بیاد تا اون بیاد ارایش من پاک شده بعد منو با ارایش اون مقایسه میکنه یا گیر میده چرا نیکا رو میایم تفریح پوشک میکنی اخه یکی نیست بگه بچه مگر چند دقیقه خودش رومیتونه نگه داره تا من اونو به دستشویی ببرم این جمعه هم گفت بیایم با خواهراینام بریم بیرون منم گفتم نیکا اذیت میشه نمیایم بعد خودمون سه نفر رفتیم اینقد خوش گذشت بهشون نگفتیم

مال منم همینن

واااای
که فک میکنن با خرافاتشون باید ما بچه هامونو بزرگ کنیم!!!!!

منکه دوروزه اینقددددد غصه خوردم دارم دق میکنم تو حیاطشون زندگی میکنم خودم ب درک پسرم بیچاره شده اندازه موهای سرم مشکل دارم اینقد لاغر شدم خالم ازخودم بهم میخوره کی میشه خونمون ساختش تموم شه من ازینجا برم دیگه اینقد گریه میکنم و دعا میکنم خسته شدم تنها دلیل موندنم اینجا شوهرمه ک کوچکترین ناراحتی از دستش ندارم هرچی ازخوبیش بگم کم گفتم خودشم میدونه چقدددد اذیت میشم ولی کاری از دستش برنمیاد تمام مشکلات من با رفتن ازینجا حل میشه و تمام...‌

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
مامانا من پکیج های یه مشاوری رو میخرم که از پنج ماهگی پسرم تا الان با اون پیش رفتم
تقریبا تمام مراحل برا پسرک راحت گذشت طلق مشاوره عمل کردم و مثلا مرحله ترک شیر پستونک جدا کردن جای خواب حتی اضطراب جداییش. همه اینارو با اون پیش رفتم عالی بود
الان دارم آمادگی ذهنی میدم به پسرم برای پوشک. ولی میخوام مهرماه اقدام کنم چون اول مهر یه عروسی داریم میخوام بعد اون باشه. ولی دیشب دوباره رفتم فایلهای مربوط به ترک پوشک گچش دادم گفته بود چند روز اول پووشک باز کنید ببرید دستشویی جیش کنه باز پوشک ببندید روزی چند بار. بعدش مثلا نصف رپز کلا پوشک نکنید و باز مثلا از عصر به بعد باز پوشک کنید. باز بعد چند روز تمام روز پوشک نکنید و شب فقط پوشک باشه
حالا از اونور یه کارگاه دیگه بود که اونم قبول دارم میگفت پوشک روز وقتی باز میکنید دیگع نبندید که کودک دچار دوگانگی میشه ولی پوشک شب بستگی به بچه داره اول پوشک روز بگیرید
حالا من اصلا موندم از اون مشاوره خیلییی راضی بودما همه این مدت با اون پیش رفتم. الان سر پوشک حس میکنم اشتباه این روش و بچه اذیت میشه هی پوشک بشه هی نشه
کسی بوده پوشکم تدریجی گرفته باشه؟