قسمت چهارم بارداری من
عفونت ادار گرفتم اونم چطوری متوجه شدم از درد کمرم و زیر شکم رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن عفونت ادرار دارم🤦‍♀️حالا من انقدر استرس دارم مامان بیمارستان بهم گفت برو تو بخش پایین بین بقیه مریضایی دیگه بخواب نه پیش بقیه زنان باردار 🤦‍♀️انقدر بی مسئولیتن ماماهای بیمارستان دولتی نگم که همسرم گفت به هیچ عنوان نمیزارم اینطوری بشه بری تو بخش بقیه مریضی دیگه داشته باشن میخای چی کنی که فردا رفتم پیش دکتر خودم همون دکتر بی وجدان که کلی اذیتم کرد همین که رفتم اول معاینه سرکلاژ کرد بعد شروع کرد به داد و بیدا کردن و هرچی بود تو دهنش به من و مادرم بار کرد اره چقدر بی مسئولیتن اگه کیسه ابت پاره شه من مسئولیت قبول نمیکنم فلانه بساره چاق شدی 🤦‍♀️من فقط گریه میکردم بهم نامه داد برای الزهرا رشت😢که اونجا انقدر گریه کردم خدمه بند خدا هعی میگفت چی شده اونجا منو معاینه کردن گفتن کاملا سالمی فقط توی خونم یه خورده عفونت بود اونم ممکنه چون مریض شدم از اون باشه🤦‍♀️فرداش منو مرخص کردن اومدم خونه البته قبلش رفتم پیش دکتر عفونی یه سفکسیم ۴۰۰بهم داد و تا الان کیسه ابم پاره نشد خداروشکر 🤦‍♀️بعضی دکترا واقعا من موندم پزشکیشون از کجا اوردن خلاصه توی ۳۵هفتگی هیچ دکتری قبولم نمیکرد چون مریضشون نبودم خدا پدر و مادر این دکترو نگهداره که قبولم کرد🤦‍♀️که رفتم پیشش گفت کاملا صحیحو سالمی استرس نداشته باشم خداروشکر تا الان که ۳۸هفتمه و فردا زایمان دارم میشم هیچ اتفاقی برام نیوفتاده خداروشکر

۷ پاسخ

عزیزم منم لاهیجانم اسم دکترت چی بود ؟ بیمارستان پیروز رفته بودی ؟

خداروشکر بازم بعضی از دکتر ها فقط نام دکتر رو یدک میکشن

وای منم عفونت ادراری داشتم رفتم آزمایش دادم فردا شبش بردم قسمت زایشگاه ازمایشم رو نشون دادم چون شوهرم سرکار بود شب رفتم وای چنان منو ترسوند ماماعه که نگو اگه زایمات زودرس بگیری فلان بشه کیسه آبت پاره شه کلی استرس گرفتم الانم منتطرم یه هفته بشه برم دوباره آزمایش بدم ببینم خوب شده یا نه

ان شاء الله زایمانت به بهترین خاطره تبدیل بشه
زایمان کردی از تجربت به ما هم بگو گلم🌹

اره بابا منم یه مقدار عفونت داشتم رفتم دکتر گفت چیز خاصی نیست کمه بعد رفتم متخصص یه جوری می گفت وای عفونت داری و فلان الانم صحیح وسالمم الکی جو می دن البته که عفونتمم شدید نبود اما اون مادرایی که شدید هستن رو نمی دونم قصه ما که این جوری شد مامانی ااا

چقدر اذیت شدی عزیزم انشاءالله فردا زایمان عالی داشته باشی و نینی را سالم بغل کنی خدا به هممون کمک کنه😍😍😍

خداروشکر
واقعا بعضیا خیلی عوضین انگار طلب باباشونو دارن از ادم!!!!

سوال های مرتبط

مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان باران مامان باران ۹ ماهگی
سلام خانما اومدم بگم که من زایمان کردم
تاریخ ۱ اسفند وفتی ۴۰ هفته و سه روز بودم کیسه ابم پاره شد،بعد دو ساعت رفتم بیمارستان گفتن اصلا دهانه رحمت باز نیست بعد بستری شدم و دکتر اومد معاینه وحشتانکی کرد که به زور معاینه گفت یک سانتی و سر بچه خوب اومده پایین اما اصلا اصلا درد نداشتم، خلاصه منتظر موندن و هی زود زود معاینه میکردن که اونقدر وحشتناک بود من از ترس پسرفت کردم و گفتن سر بچه رفته بالا،ماما داد میزد میگفت دستم درد میکنه تو چرا اجازه معاینه نمیدی دیگه ببین من چی میکشیدم که اون میگفت دستم درد میکنه! خلاصه که ۵ بار معاینه وحشتناک شدم،در حالی که سرم فشار بهم وصل بود اصلا تغییر نمیکردم،آخرین معاینه به قدری داد زدم و گریه کردم که بچه م بهش استرس وارد شد و ضربانش افت کرد،بعد اون از ترس سرم فشار رو قطع کردن اما همچنان افت ضربانش ادامه داشت،دیگه بعد حدودا شش ساعت زجر دادن من(که البته ۱۲ ساعت کیسه آبم پاره شده بود) به خاطر افت ضربان جنین اورژانسی سزارین شدم و الانم بعد شش روژ هنوز حالم خیلی بده هم درد بخیه دارم و هم داخل شکمم وحشتناک درد میکنه
مامان صدف کوچولو مامان صدف کوچولو ۸ ماهگی
خب بالاخره نوبت من شد که تجربه زایمانموبگم
جمعه شب بودمهمونی رفتیم کمردرد مداوم داشتم ولی فکرنمیکردم برای زایمانه چون مداوم بود خیلی اذیت هم نمیکرد بعد فرداصبحش ازخواب که بیدا شدم دیدم خون آبه ازم میاد مثل خلط خونی بعد سریع اماده شدم رفتم پیش دکترم چیزدیگه ای حس نمیکردم بعد دکترم معاینه شکمی کرد گفت شکمت انقباض داره میگیره ول میکنه امافعلاکمه خلاصه معاینه هم کرد گفت دوسانتی برو بستری شو بعد من اومدم خونه رفتم بیمارستان معاینه کردن بعد ان اس تی گرفتن گف فعلا بیس دقیقه یه باره برو خونه دردات پنج دقیقه شد بیا من اومدم خونه تادم غروب دردام بیشترشد ولی قابل تحمل بود چیزی نبود بعد ورزشواینام کردم دوباره رفتم بیمارستان که دکتر شیفت بیمارستان معاینه کرد گفت بچه قشنگ کلش پشت دهانه رحمه امادس که بیاد ولی همون دوسانت هستی گفت درداتم نزدیک به هم شده بستری شو که تاصبح میادقطعا بعد به خود بیمارستان که گفت اوناگفتن امشب علائم خاصی نداره برو صبح بیاد بستری شه درداشوخونه بکشه بهتره هیچی قراربود برم صبح بیام که یه دفعه دیدم کیسه ابم نشتی کرد همون موقع بستری کردن که ساعت۱۲شب بود بعد انپول فشارزدن که ببینن پیشرفت میکنم یانه چشمتون روز بدنبینه انپول فشاروکه زدن کیسه ابمم دکترپاره کرد که واقعا چیزی نبود و یه لوله ناز عین نی کرد تو خیلی راحت پاره شد رفت دردام بیشتروبیشترشد جوری که روتخت فقط دادمیزدم بعد گفتن فلن ورزش نکنم تا چار سانت بشم بعد که ساعت۱بود صداشون کردم گفتم خیلی احساس مدفوع دارم معاینه کردن دیدن چارسانت شدم ماماهمراهم اومد
مامان ارسام مامان ارسام ۳ ماهگی
قسمت سوم بارداریم
تو عید بود که من حس میکردم یه چی تو رحم هست ۵عید بود دقیقا که رفتم سونو گفت خیلی طول سرویکسم پایینه من کلی گریه کردم انقدر استرس داشتم زنگ زدم به دکترم که خدا لعنتش کنه بهم گفت هیچی نیست اب بخور هر ۱۲ساعت شیاف بزن خوب میشی من اینجا شک کردم بایه دکتر دیگه صحبت کردم که رفتم پیش سونوگرافی دیگه دوباره اونجا طول سرویکسم ۲۶بود که به دکتر سونو گرافی گفتم دکترم اینجوری گفته براش نامه زد🤦‍♀️که باید سرکلاژشم حای یادم نمیره تو اون نماش زده بود فوری همون لحظه رفتم پیش دکترم که خدا لعنتش کنه گفت امشب برو بستری شو رفتم بستری شدم فردا اومد عملم کرد موقع رفتنش برگشت با پرویی تمام به خانوادم میگه خوبه عملش کردم وگرنه بچه انقدر پایین بود هر لحظه ممکن بود بیوفته🤦‍♀️ ای کاش همون موقع دکترمو عوض میکردم اشتباه کردم خواهش میکنم مامانا شما تحت نظر دوتا دکتر باشین به حرف یک دکتر اعتماد نکنید اصلا ۱۴روز استراحت کامل کردم برای سرکلاژ بعدش همه کارامو خودم میکردم چون خونه خودم بود مادرم وقت نداشت کسیم نداشتم کمک کنه🤦‍♀️فقط از خونه بیرون نمیرفتم خلاصه تو این وضعیتم کلی مریض شدم کلی استرس گرفتم مامانا شما فقط خودتونو بسپارین به خدا و توکل کنید به خدا اینجوری اروم میشین خیلی.توی ۳۵هفته من عفونت ادارای گرفتم
مامان 🩷 نیهان 🩷 مامان 🩷 نیهان 🩷 ۲ ماهگی
خب خانوما اومدم تجربه زایمانم و بگم🥹
من چند روز پیش رفتم سونو آخر و بدم مثلا که متوجه شدم آب دور دخترم شده 6 با هزار استرس رفتم پیش دکترم گفت باید ختم بارداری بشی خلاصه ساکم و بستم و رفتم بیمارستان 17شهریور مشهد دکتر معاینم کرد که خیلییی درد داشت گفت من حس میکنم سفالیکه و بستریم نکردن گفتن عدد دور آب جنین که شد 5بستری میکنیم برو شنبه سونو بده اگه کم شده بود سز میکنیم فرداش من ترشح ژله ای قهوه ای داشتم گفتم حتما وقتشه اما خبری نشد و از معاینه بود فرداش که شنبه بود رفتم سونو که خداروشکر همه چی خوب بود آب دورش هم شده بود 9 دیگه گفتم خداروشکر دو هفته دیگه وقت دارم عصرش رفتم پیاده روی و خرید دیگه خوب بودم ترشح هم نداشتم دیگه صبح ساعت 9 تو جام بودم و دراز کشیده بودم که یهو حس کردم از ازم آب رفت پاشدم دیدم بعله هی داره ازم آب میرم سریع ازین نوار بزرگ ها گذاشتم و زنگ زدم شوهرم اومد و رفتیم بیمارستان اونجا بستریم کردن بیمارستان 17 شهریور اومدم خلاصه معاینم کردن چند بار تا بفهمن واقعا بریچه بچم یا نه معاینه خیلی درد داشت دیگه بهم سوند وصل کردن همون لحظه یه سوزشی داره و چندشه بعدش دیگه اصلا متوجه نمیشی
مامان کیان🧸🍼🧿 مامان کیان🧸🍼🧿 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت دو
خلاصه من رفتم نوار قلب تا 75 درصد انقباض نشون داد یعنی جوری میومد که عرق میکردم می‌گفتم بره وقتی میرفت میگفتم اخیش 🤦🏻 دردام دیگه خودی نشون داده بودن بردم گفت انقباض داری منم معاینه تحریکی کردم تا کمک کنه بهت حالا برو سونوگرافی بده ببینم حرکتش چطورع
گفتم والا با این درد نمیتونم راه برم چه برسه برم سونوگرافی گفت ببین شما از هفته سی و شش تا الان هیچ پیشرفتی نداشتی الان باید راه بری فقط خلاصه کشون کشون رفتم سونو گرافی تا نوبتمم برسه تو سالن سونو گرافی راه رفتم این مابین ها هم دو بار رفتم دستشویی دیدم لخته کرمی و ژله ای سفت اومده با خونابه نوبتم رسید رفتم سونو شدم اومدم بردم دوباره بیمارستان گفت خیلی خوب بمون ساعت 11 شب دوباره معاینه بشی ساعت چند بود 8 شب گفتم من الان درد دارم من دارم میمیرم حداقل بستریم کن گفت فقط پیاده روی حداقل دو ساعت شروع کردیم به خیابون گردی بعدش رفتم یکم سوپ خوردم که موقع زایمان یبوست نشم دیگه تا برگردم بیمارستان دوباره دردام بیشتر شد برگشتم کمی تو سالن راه رفتم اینور اونور دوباره رفتم پیش دکتر که همکاراش گفتن برو یکم دیگه دردام دیگه به اخرش رسیدن جوری بود که نمیشد راه برم کیسه اب گرم میذاشتم فایده نداشت فقط گریه میکردم رفتم باز پیش دکتر گفت بخواب معاینه شی معاینه کرد گفت پنج فینگری فعلا یکمی راه برو دیگه با گریه برگشتم سالن انقدر که وضعیت خراب بود ده دقیقه بعد گفتن بشین رو ویلچر که بریم بالا
مامان فاطی مامان فاطی روزهای ابتدایی تولد
خب اومدم از زایمانم واستون بگم ۳۷هفته سه روز رفتم دکتر واسم سونو نوشت سونو گرفتم دور آبش ۲۸بود سرکلاژم بودم نامه داد برم بیمارستان نخ باز کنن گفت باید زایمان کنی خطرناکه همون شب رفتم بیمارستان نخ باز کردن انقباض داشتم معاینه کردن گفتن بسته ست مرخصم کردن رفتم خونه فرداش که دکترم نبود یه روز درمیون هست مطبش هیچی دیگه شبش گفتم دیگه فردا میرم بادکتر حرف بزنم که سز کنه چون خودشم تاکید داشت که باید زودتر زایمان کنی همون شبش بعد چند ماه رابطه داشتم رفتم دوش آب گرم گرفتم تحریک سینه انجام دادم یکم درد داشتم صبح ساعت شش بیدار شدم درد داشتم بچه هارو راهی مدرسه کردم دردام زیادشدن فاصله شونم خیلی کم بود تا دوازده صبر کردم بچه ها بیان بعد برم تواین تایم کلی راه رفتم پله اینا بعد رفتم بیمارستان تا بیمارستان یک ساعت هم راه هست زیر راه خیلی بیشتر شد قابل تحمل نبود رسیدم مدارکامو دادم نامه دکتر روهم که دیدن سریع معاینه کردن گفتن شش هفت سانتی سریع بردن اتاق زایمان توی یه اتاق که فقط خودم بودم معاینه کردن گفتن شش سانتی رفتن بیرون درهم بسته شد من موندم و دردام خیلی ترسیدم بچه بدنیا بیاد. گیر کنه هرچی صدا زدم کسی نیومد بعد چند دقیقه اومد گفتم دردام زیاده بچه داره میاد معاینه کرد گفت نه خیلی بالاست باید سونو بشی انگار به پاست دستگاه آوردن یه دکتری اومد معاینه م کرد از بالا شکمم فشار میداد گفت نه سفالیکه یه چیزی آورد کیسه ابو پاره کرد کل اتاق پر شد از آب رفتن بیرون دوباره تنها شدم صدازدم نشنیدن ماما اومد بهش گفتم هر کاری بگی من انجام میدم فقط کمکم کن زودتر زایمان کنم بهم آمپول فشار زدیکی به باسن یکی داخل سرم دردام بیشتر شد معاینه کرد گفت هنوز بالاست