قسمت سوم بارداریم
تو عید بود که من حس میکردم یه چی تو رحم هست ۵عید بود دقیقا که رفتم سونو گفت خیلی طول سرویکسم پایینه من کلی گریه کردم انقدر استرس داشتم زنگ زدم به دکترم که خدا لعنتش کنه بهم گفت هیچی نیست اب بخور هر ۱۲ساعت شیاف بزن خوب میشی من اینجا شک کردم بایه دکتر دیگه صحبت کردم که رفتم پیش سونوگرافی دیگه دوباره اونجا طول سرویکسم ۲۶بود که به دکتر سونو گرافی گفتم دکترم اینجوری گفته براش نامه زد🤦‍♀️که باید سرکلاژشم حای یادم نمیره تو اون نماش زده بود فوری همون لحظه رفتم پیش دکترم که خدا لعنتش کنه گفت امشب برو بستری شو رفتم بستری شدم فردا اومد عملم کرد موقع رفتنش برگشت با پرویی تمام به خانوادم میگه خوبه عملش کردم وگرنه بچه انقدر پایین بود هر لحظه ممکن بود بیوفته🤦‍♀️ ای کاش همون موقع دکترمو عوض میکردم اشتباه کردم خواهش میکنم مامانا شما تحت نظر دوتا دکتر باشین به حرف یک دکتر اعتماد نکنید اصلا ۱۴روز استراحت کامل کردم برای سرکلاژ بعدش همه کارامو خودم میکردم چون خونه خودم بود مادرم وقت نداشت کسیم نداشتم کمک کنه🤦‍♀️فقط از خونه بیرون نمیرفتم خلاصه تو این وضعیتم کلی مریض شدم کلی استرس گرفتم مامانا شما فقط خودتونو بسپارین به خدا و توکل کنید به خدا اینجوری اروم میشین خیلی.توی ۳۵هفته من عفونت ادارای گرفتم

۱ پاسخ

خوب بعدش بگو‌ من منتظرم

سوال های مرتبط

مامان کلوچه مامان کلوچه ۸ ماهگی
سلام مامانا بعد ۲روز میخوام تجربه زایمانمو بگم
یادتون باشه من از اولم سزارین میخواستم و با دکترم تموم کرده بودم اونم گفت اوکی مشکلی نداره خلاصه به من تاریخ داد گفت۱۳ام یا۱۴ام عملت میکنم شنبه قرار بود برم نامه بگیرم با کلی ذوق و استرس رفتم دکتر گفت من شرمندم و نمیتونم و پروانم باطل میشه ینی انگار یه سطل اب یخ ریختن روم ماتم برده بود فقط گفتم الان من چیکار کنم گفت برو مشهد گفتم من اگر شرایط رفتن مشهد و داشتم قطعا از اولش پیشت نمیومدم خلاصه اومدم بیرون نشستم تو ماشین فقط گریه میکردم من دو روز به تایخ زایمانم چیکار کنم شوهرمم طفلی میگفت میبرمت مشهد و ....
خلاصه برای عصرش از دوتا دکتر وقت گرفتم از ساعت۴ونیم تا۹و نیم تو مطب دکتر بودم هرچقدر خواهش کردم اونام گفتن نه چرا؟؟چون اسم دکتر دیگه ای تو پروندم بود بازم ناامید برگشتم خونه مامانم گفت از یه دکتر برای فردا عصر برات وقت گرفتم ساعت ۷ یکی از شهر های اطراف خلاصه من ۶ونیم اونجا بودم تا ۸ونیم که نوبتم شد واقعا انقدر دکتر خوش برخوردی بود و بهم ارامش داد خدا ازش راضی باشه ارومم کرد همون شب فرستادم سونو دکتر سونو ۱و هشتصد ازم گرفت که بزنه بچه بریچ دقیقا ساعت۱۱ونیم تا یک و نیم شب من سونو بودم تا رسیدیم خونه دو ونیم بود صب بیدار شدم باید ۱۰ میرفتم بیمارستان که نامه تایید از دکتر بیهوشی بگیرم وتحویل دکترم میدادم خلاصه تا دکتر بیهوشی امضا کرد شد۱۲ونیم و دکتر مطبش تعطیل بود اومدیم خونه سریع کارامو کردم ساکمو و بستم دوش گرفتم وسایل و برداشتیم و راهی شدیم ۸ونیم پیش دکترم بودم خداخیرش بده سریع کارامو درست کردم نامه بستری داد و گفت ۹برو بیمارستان که فردا صبح عملت کنم رفتم بستریم کردن وای که چقدر استرس داشتم ینی باور نمیکنید حالمو
مامان ارسام مامان ارسام ۲ ماهگی
قسمت چهارم بارداری من
عفونت ادار گرفتم اونم چطوری متوجه شدم از درد کمرم و زیر شکم رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن عفونت ادرار دارم🤦‍♀️حالا من انقدر استرس دارم مامان بیمارستان بهم گفت برو تو بخش پایین بین بقیه مریضایی دیگه بخواب نه پیش بقیه زنان باردار 🤦‍♀️انقدر بی مسئولیتن ماماهای بیمارستان دولتی نگم که همسرم گفت به هیچ عنوان نمیزارم اینطوری بشه بری تو بخش بقیه مریضی دیگه داشته باشن میخای چی کنی که فردا رفتم پیش دکتر خودم همون دکتر بی وجدان که کلی اذیتم کرد همین که رفتم اول معاینه سرکلاژ کرد بعد شروع کرد به داد و بیدا کردن و هرچی بود تو دهنش به من و مادرم بار کرد اره چقدر بی مسئولیتن اگه کیسه ابت پاره شه من مسئولیت قبول نمیکنم فلانه بساره چاق شدی 🤦‍♀️من فقط گریه میکردم بهم نامه داد برای الزهرا رشت😢که اونجا انقدر گریه کردم خدمه بند خدا هعی میگفت چی شده اونجا منو معاینه کردن گفتن کاملا سالمی فقط توی خونم یه خورده عفونت بود اونم ممکنه چون مریض شدم از اون باشه🤦‍♀️فرداش منو مرخص کردن اومدم خونه البته قبلش رفتم پیش دکتر عفونی یه سفکسیم ۴۰۰بهم داد و تا الان کیسه ابم پاره نشد خداروشکر 🤦‍♀️بعضی دکترا واقعا من موندم پزشکیشون از کجا اوردن خلاصه توی ۳۵هفتگی هیچ دکتری قبولم نمیکرد چون مریضشون نبودم خدا پدر و مادر این دکترو نگهداره که قبولم کرد🤦‍♀️که رفتم پیشش گفت کاملا صحیحو سالمی استرس نداشته باشم خداروشکر تا الان که ۳۸هفتمه و فردا زایمان دارم میشم هیچ اتفاقی برام نیوفتاده خداروشکر
مامان ارسام مامان ارسام ۲ ماهگی
بارداری من قسمت دوم
سونو گرافی غربالگری اول رفتم همه چی خوب بود ولی تو ازمایش مسخره اش که هزارتا دروغه به مادرای که تازه میخان برن غربالگری اول بدن میگم خواهش میکنم به این سونگرافی اکتفا نکنید اصلا به هیچ عنوان بهم گفتن گردن بچه ات کوتاه 🤦‍♀️خدا شاهد من چقدر استرس کشیدم یادم دکترم منو ارجاع داد رشت پیش متخصص🤦‍♀️که رفتم اونجا متوجه شدم شریان های رحمیم مشکل داره به بچم خوب غذا رسی نمیشه بابد اسپرین میخوردم خلاصه گذشت رفتم ازمایش دادم بهم گفتن سلفری نیاز نیست چون سونو خوبه فقط برو ازمایش یه چیزی هست مبلغش ۵۵۰۰اونو دادم که دیدم بچم سالم سالمه خداروشکر🤦‍♀️خلاصه برگشتم پیش دکترم و دکترم لاهیجانی بود راستی من از دکترم پرسیده بودم در طول بارداری میتونم ورزش کنم میگفت اره ایرادی نداره اصلا ورزش خیلی خوبه ولی وزنه زیاد سنگین نزن 🤦‍♀️که این کاملا اشتباه بود و من تا ۱۹هفتگی بچم یهو طول سرویکسم شد ۲۶🥲به شما مامان میگم خواهشا نرین ورزش بدن با بدن فرق داره خیلی مواظب باشین
مامان مهتا مامان مهتا ۷ ماهگی
سلام مامانا خب بالاخره بیایید که از تجربه زایمان بگم براتون که انشاالله بتونم کمکی کرده باشم
من وقتی متوجه شدم باردار هستم سونو دادم تو ۱۵ هفته طول سرویکسم ۲۳ بود که دکتر گفت باید سرکلاژ کنی و منم دو روز بعدش بستری شدم و سرکلاژ کردم برای سرکلاژ بیهوشی کامل شدم و فرداش هم مرخص شدم و اصلا درد نداشت فقط تا یه هفته ممکنه لک بینی و ترشح قهوه ای داشته باشید
وقتی اومدم خونه کاملا استراحت مطلق بودم حتی غذا خوابیده میخورم و نمازمم خوابیده میخوندم و حموم هر دو سه هفته یه بار می‌رفتم
و در کل فقط خوابیده بودم تا وقتی که به ۲۸ هفته رسیدم که دکتر گفت دیگه میتونی فعالیت خیلی کم شروع کنی ولی قبلش برو یه سونو بده شرایطتت رو ببینم وقتی رفتم سونو گفت که خانم فانلینگ داری و دهانه رحمت ۲ سانتی باز شده بعدش که دکترم دید جواب سونو رو گفت سریع برو بیمارستان امام خمینی بستری بشو که آمپول بتا رو بگیری و تحت نظر باشی من ۱۰ روز اونجا بستری شدم و بعدش مرخص شدم و اومدم خونه و مجدد استراحت مطلق بودم تا آخر بارداری و تو ۳۸ هفته و ۴ روز سزارین کردم و پسرم‌ به دنیا اومد
مامان shina مامان shina ۱ ماهگی
خب میخوام بهتون تجربه زایمانم رو بگم
من حاملگی بی دردسری داشتم تقریبا همه چی نرمال بود تا آخرای ماه ۸ و شروع ماه ۹
وزن جنین کم بود و رشدش سه هفته عقب بود
هر چقدرم تلاش میکردم دارو تقویتی و خوراکی های مقوی اما فایده نداشت که نداشت
تو ۳۷ هفته دکترم ختم بارداری داد گفت دیگه صلاح نیست نگهش داریم روزی که آخرین بار رفتم دکتر گفت برای فردا بهت نامه میدم اما من آمادگیشو نداشتم حتی ساک بیمارستانمو نبسته بودم برای ۱۵ مهر بهم نامه بیمارستان داد که میشدم ۳۷ هفته و ۶ روز از دکتر پرسیدم آمپول بتامتازون نمیخواد گفت نه هفتت بالاس همه چیش کامله گفتم ممکنه تو دستگاه بره گفت مگر برای وزنش بره وگرنه مشکل دیگه ای نداره وزنش رو گفته بودن حدود ۲۲۰۰_۲۳۰۰
روزی که آخرین سونو رو دکتر ازم گرفت و نامه بیمارستان داد من یه کم شک کردم گفتم نکنه سونو دکتر مشکل داره خلاصه اومدم خونه و سریع نوبت اورژانسی سونو برای یک ساعت بعدش گرفتم پیش دکتر امین صبوری که یکی از معتبرترین سونوگرافی هاس
رفتم اونجا دوباره سونو دادم دیدم که سونو دکترم با سونو دکتر صبوری هیچ فرقی نمیکنه و همه چی دقیقا عین همون چیزیه که دکتر خودم گفته بود
خلاصه تو این مدت خیلی استرس داشتم که نکنه بچه بره تو دستگاه
برای هزینه های دستگاه هم خیلی نگران بودم بیمارستان مهر گفته بود شبی ۴ تومن تا ۱۱ تومن بیمارستان مادر گفت شبی ۳ تا ۱۴ تومن
اما فرقش این بود که بیمارستان مادر بهم گفت معرفی نامه میده برای بیمه تکمیلی و نوزاد میتونه از بیمه پدر و مادر استفاده کنه اما بیمارستان مهر این امکان رو نداشت به همین خاطرم بیمارستان مادر رو انتخاب کردم وگرنه از اول میخواستم برم مهر
مامان nil🌛mah مامان nil🌛mah ۵ ماهگی
منم اومدم با تجربه زایمانم 🥰❤️سی اردیبهشت ساعت هفت قرار بود برم بیمارستان حاضر شدم رفتم دکترم تو نامه فقط نوشته بود بستری و اطلاع دهید من نامه رو دادم ب پذیرش ی نامه دیگه داد گفت برو بالا کمیسیون تایید کنه خلاصه من رفتم بالا ی خانمه بود میگفت وقتی دکترت دلیل ننوشته من نمیتونم بنویسم پایین سزارین اختیاری ازاد حساب کنی منم الا بلا زنگ بزنین دکترم رفتم ت اتاق لیبر ایقد عجز ناله کردم تا زنگ زدن دکترم دکترممم بهشون گفت بستری کنن جهت زایمان طبیعی تا خودش بیاد خلاصع من ک ب دکترم اعتماد داشتم میدونسم ک میاد بهش زیر میزی هم داده بودم نامه رودادم همسرم رفت کارام کرد نامه بستری گرفتم خوابیدم ان اس تی گرفتن همش دعا میکردم تا دکترم بیاد میگفتم یا خدا ممکنه یهو امپول فشار بزنن منم قرار باشه طبیعی بیارم تا این ک لباسام عوض کردم ک همون خانمه گفت این خانم سزارینه منم خوشحال سرمم وصل کردن اتاقمم بهم گفتن بستری شدم تا دکتر بیاد ی خانمه هم بود کنارم داشت درد طبیعی میکشید من بیشتر ترسیده بودم 🥺🤣چقد براش دعا کردم
مامان لیانا مامان لیانا ۸ ماهگی
سلام خانما من جمعه سزارین شدم
از تجربه زایمانم به همه خانما سزاریی بگم اول اصلا ترس نداره اونطوری که من فکر میکردم میترسیدم اصلا نبود
و اینکه یکی از بهترین دکترای تهران و بنظرم انتخاب کردم نگم چقد ماه بود دکترم هم طول بارداریم هم زایمانم خیلی خوب بود انقد دکترم عالی بود هرچی بگم کمه

من با نامه دکترم ساعت۴صبح نیکان حکمیه بستری شدم اولnst بعدانژیو ۱ساعت بعدم سون سون اصلا درد نداره فقط چندشه همین

ساعت۷وارد اتاق عمل شدم از استرس معدم داشت میسوخت دکترم اومد با مامانم همسرم حرف زد دستامو گرفت کلی باهام حرف زد دلداریم داد که ترس نداره حالمو عوض کرد باهام تا تو اتاق عمل اومد همه اومدن با روی خوش مهربون باهام صحبت کردن سلام کردن

دکترم رفت آماده بشه دکتر بیهوشی یه آقای مسن خیلی خوشرو بود اومد حرف زد گفت من دکتر بیهوشیم دختر خوبی با😅درد نداره تکون نخور من بالاسرتم حالت بدشد بهم میگی
کمرمو کلی بتادین زد آمپول زد به کردم درد نداشت ولی یه مایه سری وارد رحم مقعدم شدمثل برق گرفتی بو پریدم گفتن زود بخواب الان داغ میشی