بارداری من قسمت دوم
سونو گرافی غربالگری اول رفتم همه چی خوب بود ولی تو ازمایش مسخره اش که هزارتا دروغه به مادرای که تازه میخان برن غربالگری اول بدن میگم خواهش میکنم به این سونگرافی اکتفا نکنید اصلا به هیچ عنوان بهم گفتن گردن بچه ات کوتاه 🤦‍♀️خدا شاهد من چقدر استرس کشیدم یادم دکترم منو ارجاع داد رشت پیش متخصص🤦‍♀️که رفتم اونجا متوجه شدم شریان های رحمیم مشکل داره به بچم خوب غذا رسی نمیشه بابد اسپرین میخوردم خلاصه گذشت رفتم ازمایش دادم بهم گفتن سلفری نیاز نیست چون سونو خوبه فقط برو ازمایش یه چیزی هست مبلغش ۵۵۰۰اونو دادم که دیدم بچم سالم سالمه خداروشکر🤦‍♀️خلاصه برگشتم پیش دکترم و دکترم لاهیجانی بود راستی من از دکترم پرسیده بودم در طول بارداری میتونم ورزش کنم میگفت اره ایرادی نداره اصلا ورزش خیلی خوبه ولی وزنه زیاد سنگین نزن 🤦‍♀️که این کاملا اشتباه بود و من تا ۱۹هفتگی بچم یهو طول سرویکسم شد ۲۶🥲به شما مامان میگم خواهشا نرین ورزش بدن با بدن فرق داره خیلی مواظب باشین

۴ پاسخ

غربالگری پسرم رو دور ازجونش گفته بودن شکاف لب داره ومن تازمان زایمان چقدراسترس داشتم ولی وقتی ب دنیااومدخداروهزاران بارشکرکردم ک صحیح وسالم بود.ودکترم هم گفته بود ب غربالگری توجه نکن خیلی ازمریضام روگفتن بچت ناقص هست وزمانیک فارق شدن بچهای سالمی داشتن

دقیقا بعضی دکترها با خونسردیشون مادرا رو خیلی اذیت میکنن همچی و میگن مشکلی نیست وقتی مشکل ایجاد بشه از سر خودشون بازت میکنن ارجاع میدن

مگه به ازمایشای غربالگری اعتمادی هست؟
خاک برسزشون فقط استرس میدن

تایید میکنم تا قبل ۷ماه فعالیتی نباشه بهتره

سوال های مرتبط

مامان ارسام مامان ارسام ۲ ماهگی
قسمت سوم بارداریم
تو عید بود که من حس میکردم یه چی تو رحم هست ۵عید بود دقیقا که رفتم سونو گفت خیلی طول سرویکسم پایینه من کلی گریه کردم انقدر استرس داشتم زنگ زدم به دکترم که خدا لعنتش کنه بهم گفت هیچی نیست اب بخور هر ۱۲ساعت شیاف بزن خوب میشی من اینجا شک کردم بایه دکتر دیگه صحبت کردم که رفتم پیش سونوگرافی دیگه دوباره اونجا طول سرویکسم ۲۶بود که به دکتر سونو گرافی گفتم دکترم اینجوری گفته براش نامه زد🤦‍♀️که باید سرکلاژشم حای یادم نمیره تو اون نماش زده بود فوری همون لحظه رفتم پیش دکترم که خدا لعنتش کنه گفت امشب برو بستری شو رفتم بستری شدم فردا اومد عملم کرد موقع رفتنش برگشت با پرویی تمام به خانوادم میگه خوبه عملش کردم وگرنه بچه انقدر پایین بود هر لحظه ممکن بود بیوفته🤦‍♀️ ای کاش همون موقع دکترمو عوض میکردم اشتباه کردم خواهش میکنم مامانا شما تحت نظر دوتا دکتر باشین به حرف یک دکتر اعتماد نکنید اصلا ۱۴روز استراحت کامل کردم برای سرکلاژ بعدش همه کارامو خودم میکردم چون خونه خودم بود مادرم وقت نداشت کسیم نداشتم کمک کنه🤦‍♀️فقط از خونه بیرون نمیرفتم خلاصه تو این وضعیتم کلی مریض شدم کلی استرس گرفتم مامانا شما فقط خودتونو بسپارین به خدا و توکل کنید به خدا اینجوری اروم میشین خیلی.توی ۳۵هفته من عفونت ادارای گرفتم
مامان لیام🩵 مامان لیام🩵 ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمانم(سزارین) بگم تو دوتا پارت میگم به طور خلاصه بخوام بگم من دکترم و انتخاب کردم و از اول رفتم تحت نظرش از همون اول هم گفتم سزارین می‌خوام کل شرایط منو دکترم میدونست و از بابت دکتر و بیمارستان خیالم راحت بود چون خیلی تعریفشو شنیده بودم بهم تاریخ داد اما خودش رفت سفر و یه روز قبل از تاریخم از سفر میومد خب استرس زیاد داشتم که نکنه تو تایمی که نیس چیزی بشه که مجبور باشم زودتر زایمان کنم دکترم گفت خیالت راحت همون تاریخی که دادم خودم میام و زایمان میکنم با اینکه استرس داشتم اما دکتر تا حدودی آرومم میکرد و کلا دکترم اهل استرس دادن نبود هزینه خود دکتر رو پرداخت کردم و آخرین ویزیت هم پیشش رفتم و یه سونو نوشت برام سونو رو انجام دادم و فهمیدیم که دو هفته رشد جنین عقبه و رشد شکمش صدکش رو پنج بود خب استرسای من بیشتر شد چون دکترم نبودش البته هفتمم کامل بود خلاصه به دکتر پیام دادم گفت صلاح من اینه زایمان کنی فردا با پزشک جایگزینم اسم پزشک جایگزینش هم خیلی شنیده بودم یکم خیالم راحت شد هرطور شد شب رو سر کردیم و شد صبح زایمانم ادامش پارت بعد
مامان کیان مامان کیان ۶ ماهگی
سلام مامانا خوبین
میخوام درمورد مشکلاتی که واسم تو بارداری پیش اومد و زایمانم بهگم بهتون شاید به درد یکی خورد
من از اون موردایی ک بودم ک با وجود قرص اورژانسی باردار شدم انزیمای کبدم بالا بود دترو مصرف میکردم و دکترم بهم گفته بود حواست باشه با وجود این داروها باردار نشی در صورتی ک باردار بودم داروهارم مصرف میکردم از هفته ششم بارداری خونریزی و لکه بینی داشتم تقریبا شدید بود هفته دوازده که رفتم سونو ان تی سرویکسم پایین بود پستری گذاشتم انومالی ک رفتم بهم گفتن طول تیغه بینی کوتاهه سلفری دادم بماند که چه روزایی را گذروندیم که جواب سلفری بیاد خداروشکر ریسک نداشت ولی استرس اینکه نکنه خدایی نکرده بچم مشکلی داشته باشه تا تو اتاق عملم باهام بود واسه سونو وزن که رفتم بهم گفت بچت iugr شده وزنش کمه دکتر واسم لیدی میل نوشت هر هفته هم سونو داپلر میدادم تو هفته 33 دچار مسمومیت بارداری شدم و دفع پروتیین شدید داشتم دوروز تو بیمارستان بستری بودم به خاطر مسمومیت بارداری خیلی تحت نظر بودم یک روز در میون میرفتم nst میدادم دیگه دکترم واسم تو 37 هفته ختم بارداری داد و نامه بستریمو نوشت واسه تاریخ 2 اردیبهشت
ادامه تاپیک بعدی
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۲ ماهگی
داستان زایمان من
الان که پسرم ۱۷, روزه شده حالم یکم بهتره و خواستم براتون بنویسم
من از هفته ۲۱ درگیرم . درگیر دیابت و استرس زایمان . نزدیک هفته ۳۰ که شدم همه چی خوب بود .هفته سی ام که رفتم برای سونو بهم گفتن جنین علی الحساب یکم وزنش زیاده . من حالا خوشحال شدم خیلیا گفتن بخاطر سابقه قند بارداری هست اما من رژیم داشتم و رعایت میکردم . رفتیم تا رسیدم به هفته ۳۶ . میدونستم بخاطر سابقه حمله عصبی و وزن بالای بچه و دیابت بارداری (ماشاالله همه چی داشتم من) قراره سزارین بشم . اصلا قرار بر سزارین بود کمر درد و شکم درد امونم رو بریده بود بخاطر همین ماه آخر بیشتر استراحت کردم تا اینکه هفته ۳۷ که رفتم ویزیت دکترم. بهم گفت که قانون جدید اومده که زایمان اولی ها به هیچ عنوان قرار نیست سزارین بشن باید طبیعی بچه بیارن. من بع دکترم گفتم خانم دکتر من رو قول و قرار و حرف شما حساب کردم. ورزش زیاد نکردم بدنم آماده زایمان طبیعی نیست روحا هم اصلا آمادگی ندارم. گفت برو از دوتا دکتر متخصص اعصاب نامه بیار که فوبیا داری و سابقه حمله عصبی.
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
خب خب منم اومدم با تجربه زایمانم😅 ، همونطور که دوستام میدونن من تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و پیاده روی و ورزش هم میکردم ولی دهانه رحمم تا ۴۰ هفته به زور یکسانت باز بود و بچم خیلی بالا بود دکترم میگفت چون دیر چرخیده به دهانه رحمت فشار وارد نکرده و دهانه رحمت خیلی سفته،خلاصه اینکه ۴۰ هفته ام تموم شد و وضعیت من بهتر نشده بود. دکترم گفت احتمال زیاد سزارین بشی چون شرایطت برای طبیعی اصلا خوب نیست. دقیقا طبق تاریخ انتی رفتم بیمارستان امام حسین و دکترم منو بستری کرد. دکترمم عادله حاجی زاده بود. همون روز رفتم سونو بیوفیزیکال دادم و ۶ از ۸ شده بود نمیدونم چیو نمره نگرفته بود. رفتم منو معاینه کردن و مدارکمو گرفتن و ساعت ۵ و نیم عصر بستری شدم. بهم یه سری دارو زدن و ساعت ۸ و نیم کیسه آبمو پاره کردن که تازه یکم معنی درد رو فهمیدم قبلش اصلا خبری نبود فقط حرکت های بچم دردناک بود. اونجوری نبود که هی بخواد بگیره ول کنه. انقباض هام منظم نبود و دهانه رحمم بازتر نشده بود. هی می اومدن معاینه میکردن. همون اول هم بهم سوند وصل کردن و آزمایش ادرار و خون گرفتن که سوند وصل کردن برام یکم اذیت کننده بود. ساعت ۱۱ و نیم آمپول فشار زدن بهم اول دوز ۴ قطره بعد یکم که گذشت ۸ قطره اش کردن که بعدش نوار قلب بچه بد بود. هی چک میکردن می دیدن داره بدتر میشه. من اون لحظه ها نمیدونم چرا خوابم گرفته بود عجیب😅 اینقدر سعی کرده بودم خودمو بیخیال و خونسرد نشون بدم که از اونور بوم افتاده بودم😂 درد هم نداشتم. تخت کناریم طفلکی خیلی درد میکشید و ۶ سانت بود هی بهم میگفت خوش به حالت درد نداری