۱۰ پاسخ

بهم گفتن می‌بریم nacu دوساعت دیگه میاریم بعدش منو بردن بخش شب شد ولی از دخترم خبری نبود نگران شدیم مامانم رفت پرسید گفت بچه ریه هاش خیلی عفونت داره باید بستری بشه برین پذیرش ما باید دستگاه وصل کنیم بعدش همسرم رفت پذیرش ۱۰تومن واریز کردبچه رفتnacu من فرداش که میخواستم مرخص بشم رفتم بخش نوزدان دخترمو دیدم بعدش مرخص شدم دخترم یکهفته بستری بود توی اون یکهفته من مردمو زنده شده هروز صبح وشب زنگ میزدم حالشو میپرسیدم میرفتم بهش سرمیزدم میدیدم بهش انژیوکت وصله اعصابم خوردمیشد الانم هنوز دستو پاش کبوده هعععیییی
فقط خواستم بگم مامانی که دوران بارداری سرماخوردین حتما پیگیری کنین دکتر هم میرین جای خلوت برین وحتما ماسک بزنین دختر من سراینکه من سرماخوردم خیلی اذیت شد

من قرار بود مفرح زایمان کنم ولی پر بود دکترم منو برد پارسا بعد کلی معطلی کارای پذیرش انجام شد رفتم حاضر شم برای زایمان وای سوند خیلی درد داشت آنژیو کت هم همینطور هنوزم رگم درد میکنه بعد منو بردن اتاق عمل واقعا اینقدر که ترسیده بودم حاضر بودم قید خودمو وبچه روبزنم بمیرم ولی نزام دکترم خیلی باحاله کلی دلداریم دادم نازم کردکوی باهام حرف زد تا اجازه دادم آمپولو به کمرم بزنن خیلی درد داشت هنوزم خیلی درد میکنه جاش تیر میکشه بعدش درازم کردن جوراب واریس هم پام کردن بعد شروع کردن حین عمل نفس کم آوردم فقط تونستم با اشاره بگم که من دیگه نمیتونم نفس بکشم بعد سریع قرص زیرزبونی ۲تا گذاشتن داخل سرم آمپول زدن بعد دخترم بدونیا آمد آوردن چسبوندن به صورتم خیلی حس خوبی بود ولی همچنان من حالم بد بود بعدش منو بردن ریکاوری ۲ساعت اونجابودن توی اون دوساعت من تب ولرز داشتم دخترمو آوردن پیشم شیر بخوره نتونست بخوره

به سلامتی انشاالله

مبارک باشه گلم خیر قدم باشه

خداروشکر الان خونتی و بچه بغلت انشالله همیشه سلامت باشید گلم

زایمان منم دقیقا مثل تو بود رفتم سونو گفت اب دور بچت ۳ میلی خیلی کم بود گفت تا شب باید زایمان کنی منو بستری کردن تو بیمارستان اکبرابادی اصلا واسه بچه لباسم نخریده بودم همه رو شوهرم رفته بود گرفته بود

هر کسی ی شرایطی داره هاا
ولی اینکه یهویی بری و بدون اقدامات استرس زا اینم جالبه 😂

مبارکه عزیزم بسلامتی زایمان دومت بود؟

بسلامتی ، طبیعی یا سزارین؟
کدوم بیمارستان

مباااارک بااااشه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان ♥️Asra♥️ مامان ♥️Asra♥️ ۷ ماهگی
خب خب من اومدم بعد 22 روز از تجربه زایمانم بگم 😂

من 38 هفته 2 روز زایمان کردم اونم طبیعی
من برای شنبه سونو داشتم سونو واسه وزن بچم از چهار شنبه حرکت نداشت شبش کلی چیز شیرین خوردم مثل بستنی آب قند...... بعد این همه تلاش یه تکون خیلی ضعیف خورد دیگه شبش خوابیدم ساعت 9 اینا گفتم بزار سونو شنبه رو پنجشنبه برم که ببینم چرا تکون نمیخوره هم برا وزنش رفتم سونو منو سونو کرد اینو بگم از دیشب که تکون خورده بود دیگ حرکتی نداشت سونو کرد منو بعد گفت همه چیش خوبه وزنش 2900 فقط بند ناف یه دور دور گردنشه بدون فشار گفت حتما برو پیش دکترت سونو رو ببینه منم از همونجا رفتم بیمارستان آخه دکترم نبود رفتم بیمارستان ثامن دکترم اونجا بود بعد رفتم زایشگاه سونو رو نشون دادم گفت باید نوار قلب بگیری ازم گرفتن بعد گفت باید بری سونو فیزیکال بعد رفتم سونو که بهم گفت خونرسانی به جفت متوقف شده وزن بچه 4 هفته عقبه یه دور بند ناف دور گردنشه وزنشم 2500 این سونو رو همون روز رفتم ساعت 3 بود بعد گفتم من صبح سنو بودم بهم نگفته این چیزارو ب تازه بگم که بخش زایشگاه بهم گفتن اگه سونو بیوفیزیکال مشکل داشت بیا اگ نداشت برو که از مرده ک سونو کرد پرسیدم گفت برو علان بیمارستان رفتم نشون دادم سونو رو گفتن ما به این سونو کاری نداریم
مامان روشا گلی😋 مامان روشا گلی😋 ۳ ماهگی
#پارت اول
سلام مامانا من بعد از ۲۸ روز که یه کم سر و سامان گرفتم اومدم تجربه زایمانم و بگم
با توجه به تاپیک های قبلی که به خاطر سنگ کلیه بستری بودم و مشخص شد سنگ دارم دکترم هر دردی و میچسبوند به سنگ کلیه
دکترم عظیمی نژاد بود و تو بیمارستان قدس بود اما من شرایط زایمان تو قدس و نداشتم اول بارداری گفت که بهت نامه میدم برای بیمارستان
۳۶ هفته رفتم گفت قرار دادم تموم شده میخای جای به غیر از قدس زایمان کنی برو دکتر پیدا کن
خلاصه کنیم هفته می‌گشتم تا دکتر پیدا کنم اما چون هفتم بالا بود و سزارین اجباری بود . کسی پرونده مو قبول نمی‌کرد اومدم رفتم بهداشت
دکتر بهداشت بهم نامه داد
رفتم پیش دکتر بیمارستان سینا آشتیانی. خانم دکتر صدری تا نامه رو دید قبولم کرد معاینم کردو قرار شد ۳۷ هفته برم بهم نامه بده
دوشنبه بعد که میخاستمب رم از دوشبه قبلش کمر درد شدید داشتم و شکمم سنگ بود ولی نی نی تکونای خودش و داشت
صبح زود رفتم کلینیک نوبت گرفتم تا ساعت۱۲ که سیستم باز شد
نوبت سیستمی ثبت شد . خانم دکتر اومد ده نفر جلوم بود
کم کم داشت دردم بیشتر میشد
رفتم داخل گفت احتمالا سنگت تکون خورده نامه میدم برو یه سونو گرافی بده صدای قلب بچه رو دیگه گوش نکرد خیلی درد داشتم
تک و تنها ساعت ۲ پاشدم رفتم بیمارستان سینا اشتیانی
#تحربه سزارین
مامان یارا مامان یارا ۱ ماهگی
سلام خانوما منم می‌خوام تجربه مو از زایمان بگم #پارت ۱
خوب من 36 هفته و 2 روز بودم که دکترم بخاطر مسمومیت بارداری ختم بارداری داد دکترم گفت ساعت 8 بیا بیمارستان تا ببینیم کی زایمان می‌کنی منم کنم وایی نه من میترسم و فلان گفت پس هزینه بده تا اختیاری سزارین کنیم بیمارستان منم دولتی بود فقط چون دکترم اونجا بود رفتم اونجا
منم چون هیچ کاری نکرده بودم و کلی استرس داشتم گفتم الان نمیرم و ساعت 6 صبح گفت برو پس فقط نذار کسی معاینه کنه خودشم تو برکه بستریم نوشته بود
منم برگشتم خونه و با همسرم رفتیم کادو زایمان گرفتیم😁🤪 رفتم حموم ولی اون شب با همسرم تا صبح حرف زدیم اصلا خوابمون نبرد از استرس از هیجان
صبح رفتم و وای نگم که فضای بیمارستان چقد سنگین بود تو زایشگاه گوشیمو ازم گرفتن که اینجا قانونش اینه منم مامانم پیشم نبود باید هی بهش زنگ میزدم استرس داشتم باید با همسرم صحبت میکردم چقد حالم بد بود اونجا واقعا استرس بدی داشتم بعد دیگه هی فشار میگرفتن و ان اس تیم تا دوساعت خوب بود بعد یهو ضربان بچم رفت 😭 خدا می‌دونه چقد گریه کردم هم استرس اتاق عمل داشتم و این مسئله اضافه شد چقد اشک ریختم واقعا برای کسی ایشالله پیش نیاد 😭😭
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۵ ماهگی
مامان mehrab مامان mehrab ۷ ماهگی
پارت دوم
خب من یکشنبه عصر بود که از دکتر اومدم و کلی استرس داشتم به خاطر این دفع زیاد پروتئین و باید تا چهارشنبه صبر میکردم برا دکتری که دکترم معرفی کرده بود ۲شنبه ۳شنبه هم هم تعطیل بود من دیگه از اسنپ یه ویزیت آنلاین گرفتم که بهم چیری نگفت گفت باید سونو کلیه انجام بدی و برام نوشت منم دیگه گفتم خوبه فردا یه جایی پیدا کنم برم سونو چون احتمالا پیش اون دکتر کلیه هم که میخوام برم اونم سونو میخواد دیگه شبش درست نخوابیدم و کلی استرس داشتم هی دنبال جایی بودم که باز باشه روز تعطیل و اینا دیگه صبح که بیدار شدیم من یکم صبحونه خوردم گفتم یکم کم تکون میخوره بچه البته پیش میومد که کلا کم تکون بخوره دیگه ولی شوهرم گفت که بریم همون بیمارستان سینا که قرار بود زایمان کنم که احتمالا سونو هم داره توی راه هم یه آبمیوه خوردم ولی همچنان خیلی کم تکون خورد ولی من میگفتم اوکیه شاید خوابه دیگه تا رسیدم بیمارستان پرسیدم گفتن سونو که نیست بعد شوهرم گفت برو تست بده خیالمون راحت بشه من همچنان مردد بودم دیگه رفتم زایشگاه گفتم میخوام تست بدم کم تحرکی گفت از کی گفتم از صبح !
مامان کلوچه مامان کلوچه ۱۱ ماهگی
سلام مامانا بعد ۲روز میخوام تجربه زایمانمو بگم
یادتون باشه من از اولم سزارین میخواستم و با دکترم تموم کرده بودم اونم گفت اوکی مشکلی نداره خلاصه به من تاریخ داد گفت۱۳ام یا۱۴ام عملت میکنم شنبه قرار بود برم نامه بگیرم با کلی ذوق و استرس رفتم دکتر گفت من شرمندم و نمیتونم و پروانم باطل میشه ینی انگار یه سطل اب یخ ریختن روم ماتم برده بود فقط گفتم الان من چیکار کنم گفت برو مشهد گفتم من اگر شرایط رفتن مشهد و داشتم قطعا از اولش پیشت نمیومدم خلاصه اومدم بیرون نشستم تو ماشین فقط گریه میکردم من دو روز به تایخ زایمانم چیکار کنم شوهرمم طفلی میگفت میبرمت مشهد و ....
خلاصه برای عصرش از دوتا دکتر وقت گرفتم از ساعت۴ونیم تا۹و نیم تو مطب دکتر بودم هرچقدر خواهش کردم اونام گفتن نه چرا؟؟چون اسم دکتر دیگه ای تو پروندم بود بازم ناامید برگشتم خونه مامانم گفت از یه دکتر برای فردا عصر برات وقت گرفتم ساعت ۷ یکی از شهر های اطراف خلاصه من ۶ونیم اونجا بودم تا ۸ونیم که نوبتم شد واقعا انقدر دکتر خوش برخوردی بود و بهم ارامش داد خدا ازش راضی باشه ارومم کرد همون شب فرستادم سونو دکتر سونو ۱و هشتصد ازم گرفت که بزنه بچه بریچ دقیقا ساعت۱۱ونیم تا یک و نیم شب من سونو بودم تا رسیدیم خونه دو ونیم بود صب بیدار شدم باید ۱۰ میرفتم بیمارستان که نامه تایید از دکتر بیهوشی بگیرم وتحویل دکترم میدادم خلاصه تا دکتر بیهوشی امضا کرد شد۱۲ونیم و دکتر مطبش تعطیل بود اومدیم خونه سریع کارامو کردم ساکمو و بستم دوش گرفتم وسایل و برداشتیم و راهی شدیم ۸ونیم پیش دکترم بودم خداخیرش بده سریع کارامو درست کردم نامه بستری داد و گفت ۹برو بیمارستان که فردا صبح عملت کنم رفتم بستریم کردن وای که چقدر استرس داشتم ینی باور نمیکنید حالمو
مامان ایلیا💙👶🏻 مامان ایلیا💙👶🏻 ۵ ماهگی
تجربه زایمان:
یکم شهریورماه که روز تولد خودم بود نوبت دکتر گرفتم تو شهرمون که برام نوارقلب بنویسه اخه دکتر خودم راهش دوره نمیتونستم برای یه نوار قلب کلی راه برم... خلاصه رفتم پیش دکتر همینجوری رندوم گفت سونو هاتو هم بده ببینم.. سونو هامو که نشونش دادم گفت وااای وزن بچت خیلی کمه به نظرم هفتت برای ختم بارداری مناسبه(37 هفته و 3 روز بودم) نامه داد گفت من مینویسم برات ختم بارداری برو هربیمارستانی پرونده داری دکتر تایید کنه زایمان کن...
اومدم خونه درد هم یکم داشتم پنج شنبه بود گفتم حالا که دیگه صبر کردم این دوروز هم بمونم شنبه برم اخه گفتم راهم دور بود...
شب قبل زایمان تا صبح درد و انقباض منظم داشتم یک لحظه هم نخوابیدم...
صبح شنبه با وسایلای نی نی راهی شدیم ولی امیدی نداشتیم به زایمان اخه دکتر خودم معمولا تا 40 هفته و اینا نگه می‌داشت مریضاشو.. به منم گفته بود چون کم خونی داری باید طبیعی زایمان کنی کمتر خون ازت بره... بقیش تو تایپیک بعدی میزارم🌺❤️