۴ پاسخ

منم ۳۷ هفته سزارین شدم

اسهالتون چجوری بود یعنی ؟ یعنی همس تو‌سرویس بودید یا مثلا مدفوع شل شده بود

37هفته سزارین کردی بچه دستگاه نرف

ادامه 👀

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من ۱

از اونجایی که از وقتی وارد ماه نهم شدم تمام بدنم شروع کرده بود به خارش شدید و مخصوصا شب موقع خواب کف دست ها و پاهام میخارید پیش دکتر رفتم تو هفته ۳۷ گفت سیتریزین بخور اگه بهتر نشدی آزمایش آنزیم کبد بده ی هفته دارو خوردم هیچ اثری نداشت تا اول هفته ۳۸ رفتم آزمایش دادم جوابشو برای دکتر فرستادم روزی که جواب فرستادم ۳۸ هفته و۶ روز به حساب آن تی بودم به محض اینکه برا دکتر فرستادم سریع گفت بیاذمطب باید ویزیت بشی منم سریع آماده شدم با همسرم رفتیم مطب تا رسیدم دیدم دکتر داره نامه بستری می‌نویسه ی لحظه تمام بدنم استرس گرفت گفت چون آنزیم های کبدیت ریخته بهم برا خودت خطرناکه احتمال اینکه صفرا بترکه خطر داره باید ختم بارداری بدیم حالا ساعت ۷:۳۰ شب بود و گفت تا ۹ شب خودتو برسون بیمارستان منم که نه حمام رفته بودم نه آمادگی داشتم واسه بستری از صبح هم خونه نامرتب ی خورده هم شرایط روحیم ریخته بود بهم ، خلاصه با کلی اصرار گفت نهایتا ۱۰ ونیم بیمارستان باش باید از امشب اولین دوز آمپول فشار ساعت یک شب زده بشه با همسرم رفتیم خونه و فقط ی حمام رفتم و مامانم و بابام اومدن وسایل جمع کردیم رفتیم بیمارستان دنا ساعت ۱۰:۳۰ اونجا بودم ....
مامان رونیسا🩷 مامان رونیسا🩷 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان سلما مامان سلما ۳ ماهگی
#تجربه _زایمان_طبیعی
پارت یک

سلام دوستان
من اومدم تجربه زایمانم و بزارم فقط یکم طولانیه

اول بگم که تو هفته ۲۸ که بودم جنین تو موقعیت زایمان قرار گرفته بود و دکتر گفت اگه تا یک ماه هم تو شکمت بمونه خیلی خوبه کلی شیاف و آمپول پروژسترون مصرف کردم و شکر خدا خیلی بیشتر از یک ماه موند
دوباره تو ۳۲ هفته برای چک طول سرویکس رفتم بهتر شده بود ولی مایع دور جنین یهو کاهش پیدا کرده بود از ۱۱ شده بود ۷ و دوباره دکتر احتمال زایمان زودرس داد گفت هردو روز باید برم نوار قلب
تو ۳۴ هفته رفتم مایعش بهتر شده بود وزنشم ۲۳۰۰ خوب بود خلاصه همه چی اوکی بود ولی دکترم گفت تا اتمام ۳۷ هفته باید به استراحت ادامه بدی و کار سنگین نکنی منم تا ۳۷ تموم شد شروع کردم پیاده روی
تو ۳۷ هفته و ۴ روز رفتم سونو دکتر گفت وزن بچه پایینه و رشد چشمگیری نداشته باید بری سونو داپلر اگه مشکلی داشته بدنیا بیاریش که خداروشکر مشکل خونرسانی نداشت
خلاصه دکتر گفت بیا معاینه ات کنم برای وضعیت لگنت وقتی معاینه کرد با تعجب گفت درد نداری ؟؟ گفتم نه گفت دهانه رحمت دو سانت باز شده دوباره گفت استراحت کن بچه هرچی بیشتر بمونه بهتره
من اومدم خونه و دیدم یهو افتادم سر خونریزی دوباره رفتم مطب اولش دکتر گفت بعد معاینه لکه بینی طبیعیه
من گفتم درحد پریود خونریزی دارم گفت خب بیا دوباره معاینه ات کنم
دوباره معاینه کرد گفت آره خونریزی داری ربطی هم به معاینه نداره صدای قلب نینی هم گوش داد گفت ضربانش خوبه برو خونه فردا بیا بیمارستان من خودم شیفتم تا نوار قلب بگیریم
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۴ ماهگی
مامان آرین مامان آرین ۲ ماهگی
جیگرا اینم تجربه زایمان متفاوت من
پارت یک : من بارداری سختی داشتم اوایل که استراحت مطلق بودم بخاطر احتمال زایمان زودرس و داشتن انقباض و بعدشم پیچیدن بند ناف و نوار قلب ضعیف و ... تو تاپیک های قبلی توضیح دادم .
خلاصه من از هفته ۳۶ که دکتر بهم گفت بچه دیگه کامله شروع کردم به ورزش و پیاده روی و شیاف گل مغربی و پله و دمنوش ( هرکاری به ذهنتون برسه کردم ) ولی تا هفته ۳۹ حتی یک سانت هم باز نشدم . ولی یهویی هفته ۳۹ گفتن به زور شدی یک سانت و منم همش استرس داشتم چون بند ناف دور گردن بچم بود و نوار قلب هاش معمولا خوب نمیشد ( هفته ۳۶ دو روز بستری شدم بخاطر نوار قلب بد جنین )
هر دکتری بگین رفتم و هیچکس قبول نکرد زایمان من رو
من از اول فقط میگفتم طبیعی زایمان میکنم و از همه لحاظ خودمو آماده کرده بودم و یک درصد هم به سزارین فکر نمی‌کردم . مجبور شدم صبر کنم تا هفته ۴۰ تموم بشه ولی تموم شد و بازم دردا شروع نشد .
بیمارستان هفده شهریور مشهد که دولتیه گفتن هنوزم بستری نمی‌کنیم و تا هفته ۴۲ باید صبر کنی . من هرچی اصرار کردم بخاطر بند ناف و استرس خودم و اینکه وزن جنین داره بالا میره و من زایمان اولم هست( هفته ۳۸ بچم ۳۴۰۰ بود ) بازم قبول نکردن .
تا اینکه اتفاقی یادم افتاد قبلا پیش دکتر باقی زاده تو بیمارستان امام حسین مشهد که مخصوص نیروهای مسلح هست رفته بودم . با ناامیدی بهش پیام دادم که اگه فردا بیام منو بستری میکنی؟ و گفت آره 🥰
ادامه تاپیک بعد
مامان رادمان مامان رادمان ۳ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین پارت ۳
خب اینم بگم که من دوتا آمپول ریه وقتی ۳۴ هفته بودم زدم
یکی هم ۳۷ هفته زدم یکی هم دقیقا روز سزارین زدم
دیگه ۳۶ هفته به بعد بچه کامله ولی خب هرچی بیشتر بمونه بیشتر وزن میگیره و تکاملش بیشتره....
رفتیم اتاق عمل
لباسمو‌اوردن دقیقا جلوی چشمم یه چیز آبی دیگه هم جلوی لباسم گذاشتن که چیزی نبینم
دکتر بیهوشی گفت بلند شم بشینم
پشتم توی‌کمرم دوتا آمپول زد
تا زد از نوک پام‌داغ شد تا زیر سینه هام ....
سریع بی حس شدم
دکتر گفت پاتو تکون‌بده
ولی من نمی‌تونستم ...
بعدش شکممو شست و شو دادن
فقط حس میکردم که روی شکمم یکاری دارن انجام میدن ولی خب دردی نداشتم
تا اینکه صدای گریه ی پسرم رادمان و شنیدم 🥹🥹🥹وای خیلی حس خوبی بود
انشالله قسمت همتون
اول از دور نشونم داد بعدش رفت تمیزش کرد آورد صورتشو چسبوند به صورتم و بوسش کردم🥲
یکم حالت تهوع گرفته بودم که سریع به دکتر بیهوشی گفتم
یه چیزی زد توی سرم سریع خوب شدم😐😐
وای بعد اینکه بخیه هارو زدن
شکممو فشار میدادن😢خیلی درد داشت
با اینکه بیحس بودم ولی خیلی درد داشت
بعدش منو بردن اتاق ریکاوری
خیلی سردم بود
کلی لرز کرده بودم
میلرزیدمم
هی‌میومدن سرم میزدن برام
صدای گریه ی بچمو میشنیدم 🥹
مامای بیمارستان که از اول توی اتاق عمل بود بچمو‌اورد پیشم یکم بهش شیر دادم ‌و‌دوباره بردش
بعدش منو رادمان و بردن اتاقی که داشتیم..😍