جیگرا اینم تجربه زایمان متفاوت من
پارت یک : من بارداری سختی داشتم اوایل که استراحت مطلق بودم بخاطر احتمال زایمان زودرس و داشتن انقباض و بعدشم پیچیدن بند ناف و نوار قلب ضعیف و ... تو تاپیک های قبلی توضیح دادم .
خلاصه من از هفته ۳۶ که دکتر بهم گفت بچه دیگه کامله شروع کردم به ورزش و پیاده روی و شیاف گل مغربی و پله و دمنوش ( هرکاری به ذهنتون برسه کردم ) ولی تا هفته ۳۹ حتی یک سانت هم باز نشدم . ولی یهویی هفته ۳۹ گفتن به زور شدی یک سانت و منم همش استرس داشتم چون بند ناف دور گردن بچم بود و نوار قلب هاش معمولا خوب نمیشد ( هفته ۳۶ دو روز بستری شدم بخاطر نوار قلب بد جنین )
هر دکتری بگین رفتم و هیچکس قبول نکرد زایمان من رو
من از اول فقط میگفتم طبیعی زایمان میکنم و از همه لحاظ خودمو آماده کرده بودم و یک درصد هم به سزارین فکر نمی‌کردم . مجبور شدم صبر کنم تا هفته ۴۰ تموم بشه ولی تموم شد و بازم دردا شروع نشد .
بیمارستان هفده شهریور مشهد که دولتیه گفتن هنوزم بستری نمی‌کنیم و تا هفته ۴۲ باید صبر کنی . من هرچی اصرار کردم بخاطر بند ناف و استرس خودم و اینکه وزن جنین داره بالا میره و من زایمان اولم هست( هفته ۳۸ بچم ۳۴۰۰ بود ) بازم قبول نکردن .
تا اینکه اتفاقی یادم افتاد قبلا پیش دکتر باقی زاده تو بیمارستان امام حسین مشهد که مخصوص نیروهای مسلح هست رفته بودم . با ناامیدی بهش پیام دادم که اگه فردا بیام منو بستری میکنی؟ و گفت آره 🥰
ادامه تاپیک بعد

۳ پاسخ

درخواستموقبول کن گلم

منم بند ناف دو دور دور گردنش خطرناکه یعنی

چقدر خوب😍
منو که هنوز بستری نمیکنن میگن نه

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۲ ماهگی
همه خاطرات زایمان می‌نویسن من می‌خوام براتون خاطرات بارداری سخت رو بنویسم .
از اول بارداری که احتمال زایمان زودرس بهم دادن و استراحت که یک جور استرس کشیدیم با شوهرم . ماه هشتم بهم گفتن انقباض داری فقط باید شیاف استفاده کنی و بخاطر احتمال زایمان زودرس برو آمپول ریه بزن . ماه نهم اول گفتن بند ناف دور گردن بچه پیچیده با شوهرم هزار تا دکتر رفتیم تا فقط یه نفر سزارین قبول کنه بخاطر بند ناف و صد تا بیمارستان عوض کردیم هیچکدوم قبول نکردن .بعدش گفتن نوار قلب هاش خوب نیست و دو روز بیمارستان بستری بودم گفتن برو خونتون ولی از این در بری بیرون دیگه همه چی با خودته خودت مواظب خودت وبچت باش 😐 . بعدش که گفتن دفع پروتئین داری ولی بازم مواظب خودت باش . دیگه دیروز اندازه نصف استکان آب ازم ریخت ولی تست آمینوشور منفی بود بازم فرستادن خونه . یعنی اینقدر که من رفتم بیمارستان و اومدم خودم خجالت میکشم
از اونور شوهرم دیروز فکر کرده کیسه ابم ترکیده سریع رفته به زور یک هفته مرخصی گرفته و زنگ زده به مادر شوهرم که احتمالا منو بستری میکنن برای زایمان ، مادرشوهرمم رفته همه فامیلشو پر کرده
الان چقدر همه می‌شینن پشت سرم میخندن میگن حتما دختره دستشویی کرده به خودش و نفهمیده 😭 ولی بخدا ادرار نبود اصلا بی اختیار ریخت
هر دفعه میرم خونه مادر شوهرم میگه هنوز که داری آرین رو راه میبری دیگه از عالم و آدم خجالت میکشم انگار من همه رو مسخره خودم کردم از بس هرروز یک داستان جدید دارم و زایمان نمیکنم
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۴ ماهگی
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت اول
الان یکم وقت دارم از تجربه زایمانم براتون میگم😅
بهداشت بهم گفت ۴۰هفته که شدی بیا نامه بهت بدم بری بیمارستان
من با نامه ۴۰هفته رفتم بیمارستان دل تو دلم نبود که اون روز قراره زایمان کنم😅. البته فک میکردم زایمان خیلی راحته ولی برعکس برای منی که هم طبیعی هم سزارین رو تجربه کردم سخت بود😥
بیمارستان که رفتم معاینه کردن گفتن حتی نیم سانتم باز نیستی بستری نمیشی برو خونه یک هفته فرصت داری 😐 این یک هفته رو هم ورزش کن رابطه داشته باش ماساژ و ....خلاصه از این حرفا رفتم خونه خیلی ناراحت بودم که زایمان نکردم چون فک میکردم که اون یک هفته مثل یک سال برام میگذره 🫤همینه که خونه رسیدم رفتم حیاط شروع کردم به پیاده رویی سفت و سخت 😂سه ساعت تمام تو حیاط پیاده رویی کردم
هیچی دیگه دو روز گذشت صبح روز چهارشنبه بود که از خواب پاشدم احساس کردم که حرکت بچه‌م کم شده تا ظهر صبر کردم بهتر نشد واسه همین رفتم بیمارستان و نوار قلب و معاینه انجام شد ماماها گفتن هنوز باز نیستی و مشکلی نداری هنوز همون یک هفته رو وقت داری ولی گفت حالا صبر کن دکتر هم بیاد ببینم اون چی میگه
همین که دکتر اومد ماما بهش گفت که ۴۰ هفته و ۲دوز هستم اصلا به من هم یه نگاه نکرد و گفت باید بستری بشه منی که حتی نیم سانت هم باز نبودم🥲
خلاصه لباس پوشیدم و رفتم اتاق همین که رفتم یه لیوان آب بهم دادن که گفتن قرص رو داخلش حل کردم تا ته نشین نشده زودی بخور
خلاصه ۳تا از این قرص ها به فاصله ۲ساعت بهم دادن
و باز منی که اصلا رحمم باز نشد و....🫠
مامان دل‌ربا👧🏻 مامان دل‌ربا👧🏻 ۳ ماهگی
پارت هشتم تجربه زایمان
شاید فکر کنید که یک دکتر هیچوقت هیچوقت همچین کاری با بیمارش نمیکنه
بخصوص بیماری که می‌خواد یک نعمت الهی رو به دنیا بیاره اما این اتفاق رو من دیدم با دو چشم خودم دیدم
توی شهر ما بهترین سونوگراف یک آقا هستن که خیلی بداخلاق و جدی هستن و خواهرم که پیششون رفته بود میگفت احساس می‌کنم استاندارد نیست و …
به همین خاطر من تمام سونوگرافی‌ها از صفر که همون تشکیل قلب بود تا آخرین سونو که ۳۶ هفته سونو رشد بود رفتم پیش یک سونوگراف خانم که کارشون خوب بود
توی سونوی ۳۶ هفته همونطور که تو تاپیک های چند هفته قبل گفتم دکتر به من گفت نحوه قرارگیری جنین عرضی هست و دو دور بند ناف دور گردن جنین و سر جنین هم چهار هفته جلوتر از سنش هست
وقتی که دو تا دکترم که یکی توی شهر خودمون بود و یکی شیراز این جریان رو فهمیدن گفتن امکانش هست که سونوگراف اشتباه کرده باشه پس ده روز دیگه میری پیش یک سونوگراف خیلی خوب و مجدد تکرار می‌کنی
من بخاطر اصرارهای مامانم با کلی نارضایتی رفتم سونوگرافی همون آقا
این آقای دکتر که خدا رو نمیشناخت و فکر نمی‌کرد خدا چقدر بزرگه وقتی فهمید که من سونوهای اصلی و همه سونوها رو پیش خانم … رفتم به من گفت خانم بچت سفالیک شده بند ناف دورگردنش نمیبینم و همه چیز اکی هست وزنش هم ۳۲۵۰
خلاصه طوری نشون داد که بچه من مشکلی نداره
من با تعجب گفتم یعنی چی دکتر یعنی میگید دو تا بند ناف باز شده گفت اره طبیعیه باز شده باشه …
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
من تو بارداری هفته ۱۸ سرکلاژ شدم و استراحت نسبی بودم و هفتگی امپول میزدم و از هفته ۳۲ دیگه امپول رو دکترم قطع کرد و سرکلاژم رو هفته ۳۷ باز کردم بعد از اون معاینه شدم و گفتن لگن خوبی برای زایمان طبیعی داری منم فقط پیاده روی کردم یک روز در میون و خاکشیر و رابطه داشتم و ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم سونو دادم فهمیدم اب دور جنین ۶ شده که کم بود و به ماما همراهم گفتم و اونم گفت برو بیمارستان بستریت میکنن منم رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور اونجا معاینم کرد ۳ سانت بودم بدون درد ولی اونجا پذیرش نکردن و گفتن باید بری بیمارستان امام رضا یا بیمارستان قائم منم خیلی ترسیدم ولی در نهایت رفتم بیمارستان امام رضا،از در ورودیش انقدر ترسیدم که نگم براتون خیلی وحشتناک بود رفتم اونجا همه دانشجو و داغون بودن محیط بسیار کثیف و افتضاحی بود دانشجوهاشون ریختن سرم چندبار معاینم کرد میگفتن چرا ۴ سانتی ولی درد نداری خلاصه تو همون یک ساعت خیلی اذیتم کردن