۱۲ پاسخ

پارت ۳
منو نشوندن بعدش گفتن فقط میخوایم معاینه کنیم پشتت رو و جای آمپول رو مشخص کنیم اما آمپول رو سریع زدن و این مرحله هم اصلا درد آنچنانی نداشت شبیه درد آمپول عضلانی بود بعدش خوابوندن منو و یک پرده کشیدن جلوم اصلا متوجه نشدم دارن چیکار میکنن چون همش باهم حرف میزدن و از اینور اونور میگفتن یکم شکمم تکون میخورد که اصلا متوجه نبودم برای چیه خیلی یهویی گفتن اینم دخترت نازت و صدای گریه بچم بلند شد آوردنش کنارم و بهم چسبوندنش کلی گریه کردم و بوسیدمش و بعد سریع بردنش تا لباس تنش کنن بعدش هم سریع بخیه زدن و کلا عمل نیم ساعت طول کشید و بعدش رفتم اتاق ریکاوری

پارت ۲
دو هفته قبل از عید من شدم ۳۷ هفته و دکترم بهم نامه سزارین داد اما اختیاری و من امروز بستری شدم اول قرار بود سوند داخل اتاق عمل بهم وصل بشه اما دکترم گفت مشکلی نداره و داخل زایشگاه برام وصل کردن من خیلییییییی از سوند میترسیدم اما اصلا درد نداشت ازم آزمایش خون گرفتن و آنژیوکت وصل کردن و یک دونه سرم وصل کردن و فرستادن اتاق عمل تا اینجا هیچ استرسی نداشتم بعدش که وارد اتاق عمل شدم دکترم رو دیدم و خیالم راحت شد باهم صحبت کردیم اسم دخترم رو پرسیدن و من رفتم داخل اتاق عمل

من خیلی میترسم از اولین راه رفتن

پارت ۵
بعد دیگه کم کم هربار خودم برای سرویس با کمک همراهم پاشدم دیگه الان یک ساعتی میشه که حتی برای شیردهی بچه هم می‌شینم و بچه رو شیر میدم قبلش از اتاق ریکاوری خودشون بچه رو گذاشتن رو سینم و شیر دادن بهش بعدش هم به همراهم یاد دادن که بچه رو شیر بده خلاصه اصلااااا با اون چیزی که من فکر میکردم زمین تا آسمون زایمان فرق داشت قطعا خدا توانش رو بهم داد که برام قابل تحمل باشه این قدرت رو به همه میده پس نگران نباشید شما از پسش برمیاید
راستی سرکلاژم رو هم توی اتاق عمل بعد از زایمان باز کردن و حتی نخ های بخیه رو هم بهم نشون دادن

پارت ۴
اینجا اصلا و ابدا سرم رو بلند نکردم و سعی کردم زیاد حرف نزنم تا سردرد نشم بعدش یک مقدار اولش سردرد داشتم که گفتن عادیه بعدش اومدم بخش و برام شیاف گذاشتن سه تا و دردام کم کم شروع شد اما دردش شبیه درد پریودی بود برام کم کم اثر شیاف ها رفت و دوباره دوتا شیاف گذاشتن و بازهم قابل تحمل بود دردام سری آخر دیگه خودم یک دونه شیاف گذاشتم از اینجا به بعد دیگه اومدن سوند رو باز کردن که یکم سوزش داشت ولی سریع تموم شد بعدش هم گفتن باید پاشی راه بری یکم در حد دو سه قدم راه رفتم و گفتن برای بار اول خوبه

عزیزم قدم نو رسیده مبارک اینکه میگن سال جدید هزینه ها خیلی گرون شده درسته؟

انشالا که خدا دلت رو همیشه اروم داشته باشه و نی نی ت رو سالم نگه داره برات که انقد به ما حس خوب دادی😙

وای چقدر خوب توضیح دادید واقعا ممنونم انشاالله شما هم هرچه زودتر کامل اوکی بشید😍😘😘

بسلامتی عزیزم
از عمل سزارینت بگو‌ لطفا
یعنی صبح سزارین کردی الان انقد حالت خوب هست گوشی دستت بگیری؟!!!

مبارکه
چند هفته زایمان کردید عزیزم

بعدش هم بگو عزیزم

بعدش

سوال های مرتبط

مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
من تو بارداری هفته ۱۸ سرکلاژ شدم و استراحت نسبی بودم و هفتگی امپول میزدم و از هفته ۳۲ دیگه امپول رو دکترم قطع کرد و سرکلاژم رو هفته ۳۷ باز کردم بعد از اون معاینه شدم و گفتن لگن خوبی برای زایمان طبیعی داری منم فقط پیاده روی کردم یک روز در میون و خاکشیر و رابطه داشتم و ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم سونو دادم فهمیدم اب دور جنین ۶ شده که کم بود و به ماما همراهم گفتم و اونم گفت برو بیمارستان بستریت میکنن منم رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور اونجا معاینم کرد ۳ سانت بودم بدون درد ولی اونجا پذیرش نکردن و گفتن باید بری بیمارستان امام رضا یا بیمارستان قائم منم خیلی ترسیدم ولی در نهایت رفتم بیمارستان امام رضا،از در ورودیش انقدر ترسیدم که نگم براتون خیلی وحشتناک بود رفتم اونجا همه دانشجو و داغون بودن محیط بسیار کثیف و افتضاحی بود دانشجوهاشون ریختن سرم چندبار معاینم کرد میگفتن چرا ۴ سانتی ولی درد نداری خلاصه تو همون یک ساعت خیلی اذیتم کردن
مامان Diar مامان Diar ۱ ماهگی
خب بریم سراغ تجربه زایمان
من کرمانشاهم و برای زایمان بیمارستان حضرت معصومه رو انتخاب کردم
چون انتخابم زایمان طبیعی بود ماماهمراه گرفتم
اول بگم که هم از ماماهمراهم هم از ماماها و پرستارای بیمارستان از محیط زایشگاه و بیمارستان بیش از حد راضی بودم مطلقا هیچکس باهام تلخ صحبت نکرد هیچکس سر به سرم نزاشت زورم نکرد در ارامش معاینه میشدم و خلاصه بهترین رفتار باهام صورت گرفت
ماماهمراهمم از هیچ کاری برای دریغ نکرد و همه جوره هوامو داشت اما بخت باهام یار نبود که طبیعی زایمان کنم
من طول بارداری به خاطر داشتن پساری و سرکلاژ استراحت مطلق بودم از اونجایی که خورد و خوراکم خوب بود و خودمم موقع دنیا اومدن درشت بودم از همون سونوهای اول وزن بچه و تناسب بدنش بیشتر از سن بارداری بود ماشاءلله ! اما من همیشه میگم بالاخره سونو خطا زیاد داره
هفته ۲۹ که سرکلاژم خود به خود باز شد رفتم پساری گذاشتم هفته ۳۶ پساری رو خارج کردم و ورزش و پیاده روی رو شروع کردم
اسکات میزدم پیاده روی میکردم شبا ورزشایی که ماماهمراهم گفته بود انجام میدادم ۳۸ هفته رفتم مرکز مامایی معاینه شدم ۳ سانت بودم دردام خیلی کم بود اصلانمیشد روش حساب کردم
مامان مهراد🥹 مامان مهراد🥹 روزهای ابتدایی تولد