خب سلام میخام بعد ۲۲روز تجربه زایمانمو بگم
اول اینکه خداروشکر میکنم دختر قشنگم ک ۲۲روزه دارمت
۲۲روز پیش من و تو امروز خونه خودمون بودیم از بیمارستان اومده بودیم

خب من چون وضعیت بارادیم یکم اذیت بود بچم
جفت هم دیگ داشت بچمو تو خطر مینداخت خون‌رسانی بش سخت شده بود دخترم نامه ارجاع داد بهم برم بیمارستان فاطمیه همدان
سه روز بستری بودم همدان بیمارستان فاطمیه ک اونجا متاسفانه اصلا تشخیصشون درست نبود هرچی سنو آزمایش دادم وقتی برگشتم رفتم پیش دکتر خودم همه اون سونو آزمایشارو پرت داد قبول نکرد
و بهم گفت ۶دی وقت زایمان بهم داد ک خودش شخصا زایمانمو انجام بده چون واقعا اذیت بود دخترم
بهم گفت برو پیاده رویی کن ورزش کن فقط ۴روز تا زایمانم وقت داشتم و من قبلش بخاطر کیسه آبم استراحت بودم
و بکوب با مامانم از صبح تا غروب پیاده رویی میکردم
رسید روز چهارشنبه یه روز قبل از زایمان
دکترم گفت آخرین سونو رو بده بیار برام
رفتم سونو دادم کیسه آبم از رو ۱۱رسیده بود رو ۵و۶
سونومو دادم رفتم پیش دکترم ....

۱ پاسخ

میشه لطفا زودتر ادامش رو بزاری

سوال های مرتبط

مامان روشا گلی😋 مامان روشا گلی😋 ۵ ماهگی
#پارت اول
سلام مامانا من بعد از ۲۸ روز که یه کم سر و سامان گرفتم اومدم تجربه زایمانم و بگم
با توجه به تاپیک های قبلی که به خاطر سنگ کلیه بستری بودم و مشخص شد سنگ دارم دکترم هر دردی و میچسبوند به سنگ کلیه
دکترم عظیمی نژاد بود و تو بیمارستان قدس بود اما من شرایط زایمان تو قدس و نداشتم اول بارداری گفت که بهت نامه میدم برای بیمارستان
۳۶ هفته رفتم گفت قرار دادم تموم شده میخای جای به غیر از قدس زایمان کنی برو دکتر پیدا کن
خلاصه کنیم هفته می‌گشتم تا دکتر پیدا کنم اما چون هفتم بالا بود و سزارین اجباری بود . کسی پرونده مو قبول نمی‌کرد اومدم رفتم بهداشت
دکتر بهداشت بهم نامه داد
رفتم پیش دکتر بیمارستان سینا آشتیانی. خانم دکتر صدری تا نامه رو دید قبولم کرد معاینم کردو قرار شد ۳۷ هفته برم بهم نامه بده
دوشنبه بعد که میخاستمب رم از دوشبه قبلش کمر درد شدید داشتم و شکمم سنگ بود ولی نی نی تکونای خودش و داشت
صبح زود رفتم کلینیک نوبت گرفتم تا ساعت۱۲ که سیستم باز شد
نوبت سیستمی ثبت شد . خانم دکتر اومد ده نفر جلوم بود
کم کم داشت دردم بیشتر میشد
رفتم داخل گفت احتمالا سنگت تکون خورده نامه میدم برو یه سونو گرافی بده صدای قلب بچه رو دیگه گوش نکرد خیلی درد داشتم
تک و تنها ساعت ۲ پاشدم رفتم بیمارستان سینا اشتیانی
#تحربه سزارین
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت اول
الان یکم وقت دارم از تجربه زایمانم براتون میگم😅
بهداشت بهم گفت ۴۰هفته که شدی بیا نامه بهت بدم بری بیمارستان
من با نامه ۴۰هفته رفتم بیمارستان دل تو دلم نبود که اون روز قراره زایمان کنم😅. البته فک میکردم زایمان خیلی راحته ولی برعکس برای منی که هم طبیعی هم سزارین رو تجربه کردم سخت بود😥
بیمارستان که رفتم معاینه کردن گفتن حتی نیم سانتم باز نیستی بستری نمیشی برو خونه یک هفته فرصت داری 😐 این یک هفته رو هم ورزش کن رابطه داشته باش ماساژ و ....خلاصه از این حرفا رفتم خونه خیلی ناراحت بودم که زایمان نکردم چون فک میکردم که اون یک هفته مثل یک سال برام میگذره 🫤همینه که خونه رسیدم رفتم حیاط شروع کردم به پیاده رویی سفت و سخت 😂سه ساعت تمام تو حیاط پیاده رویی کردم
هیچی دیگه دو روز گذشت صبح روز چهارشنبه بود که از خواب پاشدم احساس کردم که حرکت بچه‌م کم شده تا ظهر صبر کردم بهتر نشد واسه همین رفتم بیمارستان و نوار قلب و معاینه انجام شد ماماها گفتن هنوز باز نیستی و مشکلی نداری هنوز همون یک هفته رو وقت داری ولی گفت حالا صبر کن دکتر هم بیاد ببینم اون چی میگه
همین که دکتر اومد ماما بهش گفت که ۴۰ هفته و ۲دوز هستم اصلا به من هم یه نگاه نکرد و گفت باید بستری بشه منی که حتی نیم سانت هم باز نبودم🥲
خلاصه لباس پوشیدم و رفتم اتاق همین که رفتم یه لیوان آب بهم دادن که گفتن قرص رو داخلش حل کردم تا ته نشین نشده زودی بخور
خلاصه ۳تا از این قرص ها به فاصله ۲ساعت بهم دادن
و باز منی که اصلا رحمم باز نشد و....🫠
مامان مانلی مامان مانلی ۲ ماهگی
خانوما سلام من می‌خوام بلاخره تجربه زایمانمو بنویسم براتون 😃
امشب دخترم خوابیده گفتم بنویسم براتون
پارت اول
من ۳۲ هفته رفتم سونو و سونو گفت بچه بریچه منم خودمو آماده کرده بودم برا سزارین ولی ۳۶ هفته که رفتم باز سونو گفت سفالیک شده و بچه چرخیده ولی سرش هنوز داخل لگن نیست تو این مدت من هی پیاده روی میکردم و کم و بیش ورزش میکردم تا اینکه ۳۸ هفته رفتم پیش دکتر و معاینم کرد گفت دهانه رحمت به زور ۱ سانت بازه و دهانه رحمت هنوز بلنده و کوتاه نشده و گفت روزی ۱و نیم ساعت تا ۲ساعت پیاده روی کنم منم برگشتم و بطور جدی شروع کردم به پیاده روی و ورزش؛ شیاف گل مغربی شبی ۲تا ؛ دمنوش تخم شویدم می‌خوردم ولی دریغ از یه درد کوچولو 🙃🥲
تا اینکه ۳بهمن که ۴۰هفتم تموم میشد رفتم بیمارستان فرقانی از صبحشم بچم هیچ حرکتی نداشت و حسابی ترسیده بودم رفتم اونجا و معاینم کردن و نوار قلب گرفتن از بچه که گفتن خوبه و برو خونه تا شنبه یکشنبه که میشدم ۴۰ هفته و ۴ روز برم برا بستری
برگشتم خونه و فرداش رفتم بهداشت. اونجا وقتی دیدن ۴۰ هفتم تکمیل شده گفتن اصلا ریسک نکنم و برم بستری بشم و نامه ارجاع فوری دادن بهم
مامان حورا سادات مامان حورا سادات ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین

پارت یک

من چون سزارین اختیاری میخواستم و بچه اولم بود دکترم گفت الان دیگه سز اول و سخت قبول میکنن و من نمیتونم نامه بدم، باید قبل بیمارستان بری سونو که برات دلیل فیک بزنن تا بیمارستان قبول کنه
اول قرار بر جمعه بود بعد گفتم تا جمعه۴۰ هفتم کامل میشه ممکنه درد بیاد سراغم یا کیسه ابم پاره بشه یا هرچی
به دکتر گفتم زودتر بندازه دکترمم گفت سه شنبه شب( حالا چرا شب؟)
چون سونوگرافیا دیگه باز نیستن و فقط اونجایی که هماهنگ کرده از قبل تا اونموقع شب بازه و بیمارستان جای دیگه ما رو نمیفرسته😅
خلاصه که رفتیم سونو گفت یه چیز شیرین بخور، دکتر گفته بود نخوری هیچی الکی بگو خوردم
رفتم دراز کشیدم دو سوته سونو رو انجام داد و تو برگه زد وضعیت جنین عرضی و کم شدن مایع دور بچه( دلیل فیک)
خلاصه که ما رفتیم بیمارستان با کلی سلام صلوات و استرس
منو فرستادن زایشگاه
یعنی از فضای زایشگاه نگم که وهم اور بود خیلییی🥲خلوت بود و همه ماماها هیکلی و جدی
بعد من نامه رو دادم گفتم از صبح تکون نخورده( به الکی) دستشو گذاشت رو شکمم گفت الان که خوبه😉( کلک زد)گفتم نه🫠
گفت برو‌رو تخت شلوار شورتت و دربیار😑اون‌لحظه داشتم سکته میکردم از ترس.یهو‌ سونوم و نشون دادم گفتم تازه سونو رفتم
مامان النا مامان النا ۳ ماهگی
خاطره زایمان سزارین
۱۲ روز بعد وقت سزارین داشتم و اون روز آخرین ویزیت من در مطب دکترم بود. دکترم ازم پرسید حرکت جنین چطوره گفتم از دیشب خیلی مثل قبل نبوده ،شب قبلش یلدا بود و مهمونی بودیم یه لحظه با خودم فکر نکردم شاید دورم شلوغ بوده حواسم کمتر به حرکت‌هاش بوده. دکترم که آشنا هم هست تا این جمله رو شنید سریع سونوم کرد و از شانس من که صبحونه شیرینی هم نخورده بودم بچه خواب بود و کم حرکت. گفت برو nst طبقه اول ، رفتم اونجا هم بچه خواب بود و حرکت خاصی مشاهده نشد هم زمان فرستادمم آزمایش دفع پروتئین ادرار و گفت نهار بخور برگرد سونوت کنم ، نشستم پایین ساختمون از اسنپ یه ساندویچ همبر سفارش دادم که بخورم ولی همون موقع منشی دکترم زنگ زد گفت بیا بالا برگشتم تو مطب دوباره سونوم کرد گفت تماس گرفتم بیمارستان تا ۲ خودت رو برسون تا امروز سزارینت کنم ! منم گشنه ناراحت پراز بغض با مامانم حرکت کردیم به سمت بیمارستان تو راه ۴ تا لقمه از ساندویچم رو به زور قورت دادم و گریه و گریه و بغض وقتی رسیدیم شوهرمم رسید کارهای بستری رو انجام دادیم گفتن قبلش یه nst دیگه اتاق اورژانس بده، رفتم nst جنین بیدار شده بود و حرکت هاش عالی بود !!! جوابش رو برای دکترم فرستادن دکترم گفت خب مشکلی نیست ظاهرا ولی حالا چون کارهای بستری رو کردی فردا سزارینت میکنم!از ۷ صبح که بیرون بودم ۸ شب خسته و افسرده رسیدم خونه دوش گرفتم ساک ها رو چک نهایی کردیم . بهم گفته بودن تا صبح حواست به حرکت هاش باشه خلاصه تا صبح هم بیدار بودم . برای عمل ۳ بعد ازظهر وقتم داده بودن روز مادر. ساعت ۱۲ راه افتادیم به سمت بیمارستان....ادامه در قسمت دوم