خانوما سلام من می‌خوام بلاخره تجربه زایمانمو بنویسم براتون 😃
امشب دخترم خوابیده گفتم بنویسم براتون
پارت اول
من ۳۲ هفته رفتم سونو و سونو گفت بچه بریچه منم خودمو آماده کرده بودم برا سزارین ولی ۳۶ هفته که رفتم باز سونو گفت سفالیک شده و بچه چرخیده ولی سرش هنوز داخل لگن نیست تو این مدت من هی پیاده روی میکردم و کم و بیش ورزش میکردم تا اینکه ۳۸ هفته رفتم پیش دکتر و معاینم کرد گفت دهانه رحمت به زور ۱ سانت بازه و دهانه رحمت هنوز بلنده و کوتاه نشده و گفت روزی ۱و نیم ساعت تا ۲ساعت پیاده روی کنم منم برگشتم و بطور جدی شروع کردم به پیاده روی و ورزش؛ شیاف گل مغربی شبی ۲تا ؛ دمنوش تخم شویدم می‌خوردم ولی دریغ از یه درد کوچولو 🙃🥲
تا اینکه ۳بهمن که ۴۰هفتم تموم میشد رفتم بیمارستان فرقانی از صبحشم بچم هیچ حرکتی نداشت و حسابی ترسیده بودم رفتم اونجا و معاینم کردن و نوار قلب گرفتن از بچه که گفتن خوبه و برو خونه تا شنبه یکشنبه که میشدم ۴۰ هفته و ۴ روز برم برا بستری
برگشتم خونه و فرداش رفتم بهداشت. اونجا وقتی دیدن ۴۰ هفتم تکمیل شده گفتن اصلا ریسک نکنم و برم بستری بشم و نامه ارجاع فوری دادن بهم

۳ پاسخ

عزیزم ازبیمارستان راضی بودید؟قم هستید شما؟

خب بقیش چی شد

ادامش

سوال های مرتبط

مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت اول
الان یکم وقت دارم از تجربه زایمانم براتون میگم😅
بهداشت بهم گفت ۴۰هفته که شدی بیا نامه بهت بدم بری بیمارستان
من با نامه ۴۰هفته رفتم بیمارستان دل تو دلم نبود که اون روز قراره زایمان کنم😅. البته فک میکردم زایمان خیلی راحته ولی برعکس برای منی که هم طبیعی هم سزارین رو تجربه کردم سخت بود😥
بیمارستان که رفتم معاینه کردن گفتن حتی نیم سانتم باز نیستی بستری نمیشی برو خونه یک هفته فرصت داری 😐 این یک هفته رو هم ورزش کن رابطه داشته باش ماساژ و ....خلاصه از این حرفا رفتم خونه خیلی ناراحت بودم که زایمان نکردم چون فک میکردم که اون یک هفته مثل یک سال برام میگذره 🫤همینه که خونه رسیدم رفتم حیاط شروع کردم به پیاده رویی سفت و سخت 😂سه ساعت تمام تو حیاط پیاده رویی کردم
هیچی دیگه دو روز گذشت صبح روز چهارشنبه بود که از خواب پاشدم احساس کردم که حرکت بچه‌م کم شده تا ظهر صبر کردم بهتر نشد واسه همین رفتم بیمارستان و نوار قلب و معاینه انجام شد ماماها گفتن هنوز باز نیستی و مشکلی نداری هنوز همون یک هفته رو وقت داری ولی گفت حالا صبر کن دکتر هم بیاد ببینم اون چی میگه
همین که دکتر اومد ماما بهش گفت که ۴۰ هفته و ۲دوز هستم اصلا به من هم یه نگاه نکرد و گفت باید بستری بشه منی که حتی نیم سانت هم باز نبودم🥲
خلاصه لباس پوشیدم و رفتم اتاق همین که رفتم یه لیوان آب بهم دادن که گفتن قرص رو داخلش حل کردم تا ته نشین نشده زودی بخور
خلاصه ۳تا از این قرص ها به فاصله ۲ساعت بهم دادن
و باز منی که اصلا رحمم باز نشد و....🫠
مامان پرنسا کوچولو مامان پرنسا کوچولو ۳ ماهگی
خب سلام میخام بعد ۲۲روز تجربه زایمانمو بگم
اول اینکه خداروشکر میکنم دختر قشنگم ک ۲۲روزه دارمت
۲۲روز پیش من و تو امروز خونه خودمون بودیم از بیمارستان اومده بودیم

خب من چون وضعیت بارادیم یکم اذیت بود بچم
جفت هم دیگ داشت بچمو تو خطر مینداخت خون‌رسانی بش سخت شده بود دخترم نامه ارجاع داد بهم برم بیمارستان فاطمیه همدان
سه روز بستری بودم همدان بیمارستان فاطمیه ک اونجا متاسفانه اصلا تشخیصشون درست نبود هرچی سنو آزمایش دادم وقتی برگشتم رفتم پیش دکتر خودم همه اون سونو آزمایشارو پرت داد قبول نکرد
و بهم گفت ۶دی وقت زایمان بهم داد ک خودش شخصا زایمانمو انجام بده چون واقعا اذیت بود دخترم
بهم گفت برو پیاده رویی کن ورزش کن فقط ۴روز تا زایمانم وقت داشتم و من قبلش بخاطر کیسه آبم استراحت بودم
و بکوب با مامانم از صبح تا غروب پیاده رویی میکردم
رسید روز چهارشنبه یه روز قبل از زایمان
دکترم گفت آخرین سونو رو بده بیار برام
رفتم سونو دادم کیسه آبم از رو ۱۱رسیده بود رو ۵و۶
سونومو دادم رفتم پیش دکترم ....
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۳ ماهگی
شرح زایمان من ٫٫طبیعی٫٫

پارت اول:

سلام مامانا اومدم بعد یک ماه شرح زایمانم رو تعریف کنم...
اخرای ۳۸ هفته بودم تقریبا ۳۸ هفته و ۵ یا ۶ روز بودم که پیاده روی رو شروع کردم پسرمو پیاده می‌بردم مهد و برمیگشتم و اینم بگم دخترم خیلی اومده بود پایین جوری که بعد پیاده روی دیگه نا نداشتم از بس زیر شکمم درد میکرد،۳۹ هفته بودم رفتم بهداشت خانوم ماما معاینه شکمی کرد گفت دوسه روزه زایمان می‌کنی چون درد داری،گفتم نه من که درد ندارم،گفت متوجه نیستی رحمت سفت شده،برگشتم خونه شب شد خوابیدیم ساعت ۳ نصف شب بود با حس خیس شدن شلوار بیدار شدم ،دیدم بله کناره های شلوارم خیسه پاشدم رفتم دستشویی دیدم کیسه م پاره شده و همش آب میریزه شوهرمو صدا زدم و پد خواستم ازش و گذاشتم و اومدم خونه وسایلام و مدارکا رو جمع کردم و زنگ زدیم به مامانم و راهی بیمارستان شدیم ساعت ۴ اینا بود رسیدیم بیمارستان و من رفتم معاینه و گفت آره کیسه ت پاره شده و ۱ سانتی هنوز برو پرونده تشکیل بده بیا بستریت کنم ،شوهرم و مامانم رفتن پرونده تشکیل دادن و اومدن و با کمک مامانم لباسمو عوض کردم و لباس بیمارستان پوشیدم،تا ساعت ۶ صبح اصلا درد نداشتم
مامان تو دلی💓 مامان تو دلی💓 ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۱ با تاخیر😂
علت اینکه تا الان ننوشتم این بود که خاطره ی خیلی تلخی از روز زایمانم داشتم، نمیتونستم بنویسم، ولی الان دیگه باهاش کنار اومدم
من تو بارداری هر سری میرفتم سونو وزن بهم میگفت وزن بچه زیاده، ولی دکترم قبول نمیکرد، میگفت نه قدش بلنده، وارد هفته چهلم شده بودم اما هیچ خبری از درد و انقباض نبود، رفتم معاینه تحریکی گفت یک سانت بازی، پیاده روی میرفتم، باشگاه بارداری هم میرفتم که زیر نظر ماما همراهم بود، خودش بهم تمرین میداد ولی بازم دردم شروع نمیشد، دفعه بعد معاینه تحریکی شدم گفت دو سانتی، دیگه هرکاری کردم، شیاف گل مغربی، اسکات زیر دوش تب، پیاده روی، پله، رابطه و... بالاخره ۳۹ هفته و ۵ روز ساعت ۵ صبح با یه درد خفیفی از خواب بیدار شدم، حس کردم با بقیه دردام فرق داره، خوابیدم، نیم ساعت دیگه دوباره همون درد اومد، دیگه پاشدم اومدم تو پذیرایی، مطمئن شدم درد زایمانه، یکم راه رفتم دیدم آره هر نیم ساعت میاد، صبحونه آماده کردم پسرمو بیدار کردم راهی مدرسه کردم، به همسرم گفتم اگه میشه امروز نرو سرکار، فکر کنم دردام شروع شده، گفت زنگ بزن به ماما همراهت، گفتم نه زوده، میخوام تا آخرین لحظه تو خونه درد بکشم، دیگه تا ساعت ۸/۵ دیدم دردام رسیده هر بیست دقیقه، زنگ زدم بهش گفت سریع بیا بیمارستان، گفتم یه دوش بگیرم بیام، گفت نه زود بیا، دیگه راه افتادیم تا رسیدیم ساعت ده بود، معاینم کردن گفتن همون دوسانتی، ولی بستریم کردن، مامام اومد یکم ورزش داد بهم، سرمم وصل کرد آمپول فشار زد، دردام شدیدتر شد،یکم بعدش دکتر بخش اومد معاینم کنه گفت چه خبره اینقد درشتش کردی، چطور میخوای زایمان کنی؟
مامان روشا گلی😋 مامان روشا گلی😋 ۵ ماهگی
#پارت اول
سلام مامانا من بعد از ۲۸ روز که یه کم سر و سامان گرفتم اومدم تجربه زایمانم و بگم
با توجه به تاپیک های قبلی که به خاطر سنگ کلیه بستری بودم و مشخص شد سنگ دارم دکترم هر دردی و میچسبوند به سنگ کلیه
دکترم عظیمی نژاد بود و تو بیمارستان قدس بود اما من شرایط زایمان تو قدس و نداشتم اول بارداری گفت که بهت نامه میدم برای بیمارستان
۳۶ هفته رفتم گفت قرار دادم تموم شده میخای جای به غیر از قدس زایمان کنی برو دکتر پیدا کن
خلاصه کنیم هفته می‌گشتم تا دکتر پیدا کنم اما چون هفتم بالا بود و سزارین اجباری بود . کسی پرونده مو قبول نمی‌کرد اومدم رفتم بهداشت
دکتر بهداشت بهم نامه داد
رفتم پیش دکتر بیمارستان سینا آشتیانی. خانم دکتر صدری تا نامه رو دید قبولم کرد معاینم کردو قرار شد ۳۷ هفته برم بهم نامه بده
دوشنبه بعد که میخاستمب رم از دوشبه قبلش کمر درد شدید داشتم و شکمم سنگ بود ولی نی نی تکونای خودش و داشت
صبح زود رفتم کلینیک نوبت گرفتم تا ساعت۱۲ که سیستم باز شد
نوبت سیستمی ثبت شد . خانم دکتر اومد ده نفر جلوم بود
کم کم داشت دردم بیشتر میشد
رفتم داخل گفت احتمالا سنگت تکون خورده نامه میدم برو یه سونو گرافی بده صدای قلب بچه رو دیگه گوش نکرد خیلی درد داشتم
تک و تنها ساعت ۲ پاشدم رفتم بیمارستان سینا اشتیانی
#تحربه سزارین
مامان دخملی مامان دخملی ۵ ماهگی
سلام به همه‌ی مامانا بالاخره منم اومدم تجربه زایمان سزارینم رو براتون بگم
اولین روز ۳۸ هفته نوبت دکتر داشتم و دکترم هفته قبلش گفته بود این روز بیام و ببینه اگه دخترم هنوزم بریچه تاریخ بده برای سز
وقتی رفتم هنوز دکترم نیومده بود و ماما ضربان قلب جنین رو چک کرد و گفت زیاد خوب نیست برو بیمارستان nst بده و بیا تا خانوم دکتر بیاد
منم رفتم و گفتن ضربان قلب خوبه دوباره اومدم مطب و دکترم بازم چک کرد و گفت نه ضعیفه ریسک نمیکنم بخوام منتظر بمونم همین الان برو بستری شو تا کارای بستری رو انجام بدی ساعت سه شده و منم میام بیمارستان
حقیقتش اون لحظه شوکه شدم و زانوهام خالی کرده بود
گفتم نمیشه یه سر برم خونه؟(واقعا نمیدونم خونه میخواستم چیکار کنم😂) گفت نه خانوم دیر میشه برو بستری شو
زنگ زدم به شوهرم که تو پارکینگ منتظرم بود گفتم به مامان زنگ بزن کیف و وسایلو برام بیاره
انقدر که سر به سرش گذاشته بودم باور نمیکرد🤦🏻‍♀️
بعدشم که به مامانم گفتم اونم باور نمیکرد شده بودم چوپان دروغگو😂
خلاصه رفتم بیمارستان و لباس بیمارستان بهم دادن و بقیه وسایلمو تحویل همسرم دادم

ادامه پارت بعد
مامان محمد حسن💙💙💙 مامان محمد حسن💙💙💙 ۳ ماهگی
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ ماهگی
پارت سه
بعدش رفتیم بیمارستان دیگه سونو رو نگاه کردن
گفتم واسه چی اومده این که مشکل نداره
گفتم بابا دکترم اینجوری گفته بهم گفتن این خوبه هر موقع رسید به زیر ۵ سانت بیا بستریت میکنیم
ان اس تی گرفتن و تست آمینوشور گفتن نشتی هم نداری نمیدونم حالا از چی بود که آبش کم شده بود
البته من شیاف و آمپول هم زیاد استفاده کردم شاید هم بخاطر اونا بود
دیگه مرخصی کردن سونو نوشتن گفته یه هفته دیگه بیا
۲۴ آذر رفتم دوباره سونو دادم 🤔شده بود ۰آبش دکتر سونو گفت باید سریع بری بیمارستان
من چون بچه حرکتش زیاد بود گفتم بهش بچم حرکت زیاد داره مگه آبش کم شه نباید حرکتش هم کم بشه😏گفت نه اتفاقا برعکسه بچه بیشتر تکون میخوره
دیگه رفتم بیمارستان به شوهرم هم زنگ زدم گفتم اینجوری گفتن بهم بنده خدا گفت تو برو منم خودمو میرسونم
رفتم اونجا باز بهم گفتن نه لین مشکل نداره و اینا
هر چی بهشون میگم بابا بهم گفتن باید بستری شی
دیگه آخر فرستادم پیش متخصص توی خود بیمارستان اون گفت که نه درسته به صفر رسیده ختم بارداری داد و نامه داد بردم زایشگاه
مامان سپیدار👼💕 مامان سپیدار👼💕 ۳ ماهگی
خب بالاخره من وقت کردم بعد از دوماه تجربه زایمانمو بزارم براتون 😄😊
تجربه زایمان طبیعی پارت 🌸اول🌸
خوب جونم براتون بگه که من اول بارداریم قصدم زایمان طبیعی بود
از شیش ماهگی رفتم تحت نظره ماماهمراه تا رسید به سونوگرافی اخر رو که رفتم انجام دادم گفتن بچه سرش پاینه سونو رو نشون ماما دادم از ۳۶ هفتگی مراقبت های من شد دو هفته یک بار به ۳۷ هفته و ۴ روز که رفتم پیشش یه سری ورزش مثل اسکات پیاده روی از پله بالا پایین رفتن چهار دسته پا و دارو هم برام قرص گل مغربی و روغن کرچک و گل گاوزبون و تخم کتان برام نوشت طبق دستوراش عمل کردم یه روز قبل زایمانم مراقبت داشتم رفتم گفت میخوام معاینه کنم ببینم چند سانتی منم نمیدونستم میخواد معاینه تحریکی انجام بده فقط خیلی نسبت به سری قبل درد داشت معاینه که کرد گفت خوبه سه سانتی احتمال همین چند روز دردات شروع بشه از مطب که اومدم مهمونی دعوت بودم آماده شدم رفتم مهمونی دوسه ساعت بعدش کمر درد شدیدی گرفتم منم از همه جا بی خبر خبر نداشتم که قرار صبحش زایمان کنم گفتم حتما طبیعیه بخاطره معاینه که انجام داده شب که اط مهمونی برگشتم ساعت دوازده بود دیدم باز درد دارم ولی شدید تره اومدم یخورده جوشونده دم کردم خوردم رفتم که بخوام دیدم نه فایده نداره انگار درده هعی داره بیشتر میشه.؛
امیدوارم تا اینجا خسته نشده باشین از خوندش🥰🌸