سوال های مرتبط

مامان مهراد🥹 مامان مهراد🥹 ۲ ماهگی
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من

پارت اول #

سلام خانما اومدم تجربه مو بگم شاید به درد کسی بخوره
من توی ۳۸ هفته و یک روز زایمان کردم قصدم طبیعی بود از ۳۶ هفتگی ورزش شروع کردم روی توپ و اسکات زدن و پیاده روی به من گفته بودن طبق سونو بچه ۳ هفته از سن خودش بزرگتر رشدش منم دوست داشتم زودتر دنیا بیاد رفتم پیش پزشکم توی ۳۶ هفته و ۵ روز معاینه تحریکی کرد و همینطور لگن گفت لگنت خوبه برا طبیعی و با معاینه پلاک دهانه رحمم افتاد و ترشحات موکوسی با رگه های خونی پیدا کردم بدون درد همچنان ورزش کردم چون گفته بود کاملا بسته س دهانه رحمت بعد یک هفته توی ۳۷ هفته و ۵ روز بازم رفتم مطب که اونجا دوباره معاینه کرد گفت یک سانتی و دهانه بهتر شده دوباره معاینه تحریکی کرد منم دردهای جزیی توی کمرم داشتم مثل درد پریود از روز سه شنبه ده تیر باز من ترشحات موکوسی پلاکی داشتم و دردام بیشتر میشد . که ورزش رو ادامه دادم و بازم پیاده روی کردم و با دکترم در ارتباط بودم چون با هم رفاقت داشتیم از قدیم میخاستم بیمارستانی زایمان کنم که خودش هست و بیمارستان خصوصی بود بهم نامه زایمان طبیعی داده بود و بدون دلیل مخالف سزارین بود گفت برای من راحت تره اما طبیعی بهتره
مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین ۳ ماهگی
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...
مامان تودلیم🥺👼🩷 مامان تودلیم🥺👼🩷 روزهای ابتدایی تولد
سلام چطورین

اومدم از تجربه زایمانم بگم🥰🤰

۳۹ هفته و ۱ روز بودم که دکترم گفت بیا معاینه تحریکی هفته قبلش هم معاینه شدع بودم گفت دو سانتی ،و هفته بد بیا این هفته ک رفتم معاینه کردو گفت س سانتی و کاملا دهانه رحمت نرمه و امشب باید بستری بشی ساعت ۴ صبح کیسه آبت پاره میشه احتمالا امشب اگه هم نشد برو خودت بستری شو نامه بستری داد گفت هرجا بری بستری میکنن
خلاصه منم یکم شکمم از صبح همون روز سفت میشد و دلپیچه داشتم هیچ درد دیگ ای نداشتم بعد معاینه هم رفتم یکم پیاده روی قبلشم هروز ورزش میکردم تو خونه اسکوات زیر دوش ابگرم و تو خونه حرکت سجده و.. هروز ۲۰۰ تا اسکوات یادمه یرور ۴۰۰ تا زدم 🤣پیاده روی هم هرشب نداشتم ولی دوشب درمیون یکساعت و نیم ساعت و داشتم رابطه هم بدون جلوگیری داشتم ک با همه اینا س سانت بودم و بر دکتر ک پیاده روی تموم شد اومدم خونه لک دیدم رنگ خون بود دکتر گفت طبیعیه
همه کارامو کردم خونه رو تمیز کردم لباس های خودم جمع کردم ساک نی نی هم آماده بود ظرف هارو شستم شاممو خوردم رفتم دوش گرفتم زیر دوش ی ۵۰ تا باز اسکوات زدم 🤣اومدم لباس پوشیدم و بدون درد رفتم بیمارستان 🥺🤣🥹🤰
مامان سپهر☁️✨️🤍 مامان سپهر☁️✨️🤍 ۱ ماهگی
سلاااام دوستای عزیزم😍بالاخره بعد چند روز درگیری شیرین اومدم تجربه زایمان طبیعیمو بذارم 🫠

من از همون اول دلم میخواست طبیعی زایمان کنم ولی متاسفانه به خاطر استراحت و شیاف میترسیدم سخت بشه برام ، کلی تحقیق کردم درباره هردو نوع زایمان و تجربه دیگرانو خوندم بازم دودل بودم چون کسی نمیتونست تضمین کنه من میتونم زایمان طبیعی خوبی داشته باشم
از ۳۶ هفته شیاف و استراحت قطع شد و تونستم فعالیتم رو شروع کنم، اوایل واقعا سخت بود برام کمردرد و لگن درد میشدم ولی به مرور بهتر شد، منم که انقدرررررر دلتنگ گشت و گذار بودم که به جرعت میتونم بگم یه روزم خونه نموندم😅هر روز بیرون بودم پیاده روی و بازارگردی میکردم🥹 ۳۸ هفته معاینه لگن شدم و دکترم گفت که لگنم عااالیه و دهانه رحمم نرم شده و سر بچه اومده تو لگن😍 منم خوشحاااال با اینکه قبلش تاریخ سزارین گرفته بودم ولی با این حرف مصمم شدم سر زایمان طبیعی، ماما همراه گرفتم و ورزش و پیاده روی و رابطه و شیاف و شربت خاکشیر گلاب عسل همرو استفاده میکردم ، تو ۳۹ هفته ۱ سانت بودم، ۳۹و ۲ روز ۲ سانت و ۳۹ و ۴ روز تقریبا ۳ سانت که بستری شدم همون ۳۹ و ۴ روز
خیلی خیلی میترسیدم چون فقط میخواستم چک بشم چند سانتم ولی دکتر زایشگاه بعد معاینه شدیدی که کرد(دستش خونی شد در صورتی که با هیچ معاینه ای لکه بینی نداشتم)
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
من تو بارداری هفته ۱۸ سرکلاژ شدم و استراحت نسبی بودم و هفتگی امپول میزدم و از هفته ۳۲ دیگه امپول رو دکترم قطع کرد و سرکلاژم رو هفته ۳۷ باز کردم بعد از اون معاینه شدم و گفتن لگن خوبی برای زایمان طبیعی داری منم فقط پیاده روی کردم یک روز در میون و خاکشیر و رابطه داشتم و ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم سونو دادم فهمیدم اب دور جنین ۶ شده که کم بود و به ماما همراهم گفتم و اونم گفت برو بیمارستان بستریت میکنن منم رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور اونجا معاینم کرد ۳ سانت بودم بدون درد ولی اونجا پذیرش نکردن و گفتن باید بری بیمارستان امام رضا یا بیمارستان قائم منم خیلی ترسیدم ولی در نهایت رفتم بیمارستان امام رضا،از در ورودیش انقدر ترسیدم که نگم براتون خیلی وحشتناک بود رفتم اونجا همه دانشجو و داغون بودن محیط بسیار کثیف و افتضاحی بود دانشجوهاشون ریختن سرم چندبار معاینم کرد میگفتن چرا ۴ سانتی ولی درد نداری خلاصه تو همون یک ساعت خیلی اذیتم کردن
مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 ۱ ماهگی
تا الان چند بار اومدم تجربه زایمان بگم ،وسط نوشتن یهو درگیر بچه شدم وقت نشد 🫡
پس بریم برای خواندن یه تجربه دیگه:
پارت ۱:زایمان طبیعی فیزیولوژیک:۳۹ هفته وشش روز
اول بگم من توی رویاهام همیشه ۳۷ هفته و پنج روز زایمان کرده بودم و همیشه اماده این تاریخ بودم😬
از قضا ۳۷ هفته و پنج روز رفتم معاینه لگن و دکتر گفت دهانه رحمت یک سانت بازه و کیسه آبت بمبه شده،با یه انگشت معاینه تحریکی کرد و گفت با این وضعیت اگر بیشتر ورزش کنی احتمالا تا آخر هفته زایمان میکنی،منم با تعجب و خوشحالی که اوو چه پیشرفتی قرار داشته باشم ورزش ها و پیاده روی هارو با شدت بیشتر شروع کردم.
البته بگم من همون شب دردام منظم شد و تا صبح درد داشتم و موکوس دفع کردم و فکر میکردم همین امروز فردا زایمان میکنم.اما صبح روز بعد دردام کامل قطع شد ولی خب من انرژی گرفته بود و روزانه یه ساعت نیم ورزش القایی و یه ساعت و نیم پیاده روی رو انجام میدادم.
اما خب روزهای هفته میگذشت و من دردی نداشتم دیگه با دکترم‌ تماس گرفتمو شرایط گفتم و گفت اگر دردت نگرفت بیا مطب.
مامان مهلا و ماهلین💞 مامان مهلا و ماهلین💞 ۱ ماهگی
سلام خانما شبتون
تجربه زایمانمو بهتون بگم
۴۰هفته بودم رفتم پیش ماما گفت هنوز دهانه رحم باز نشده
چون من از ماه اول آمپول انوکسا میزدم انگار دهانه رحم بسته شده بود
ماما که معاینه کرده یکسانت باز کرد
گفت برو دو روز دیگه بیا ولی حسابی پله برو
منم همش در حال پله و پیاده روی بودم
دو روز بعد که رفتم بعد این همه پیاده روی گفت تازه دو سانته
ماما گفت برو فردا ساعت ۴بعدازظهر بیا که دیگه بستری بشی
منم اومدم خونه قرار بود فردا برم بیمارستان که ساعت ۱۲شب خیلی کم دردام شروع شد
بعداز چند ساعت فاصله دردام کمتر شد
خلاصه دیگه هر یکربع درد داشتم به ماما که پیام دادم گفت تا جایی که میتونی تحمل کن نرو بیمارستان که اذیت میشی
دیگه ساعت ۷صبح هر کاری کردم نتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان معاینه که کرد گفت ۵سانت باز شده سریع بستری شدمو کارامو انجام دادن رفتم داخل اتاق که ماما رسید کلی حرکات ورزشی انجام دادیم
دیگه دردام قابل تحمل نبود اومدن واسم آمپول بی حسی زدن خیلی خوب بود دیگه متوجه درد نمی‌شدم فقط حرف ماما رو گوش میدادم که چی میگه وگرنه چیزی حس نمی‌کردم
هر جا که می‌گفت زور بزن منم تمام تلاشمو میکردم تا اینکه دختر خوشگلم دنیا اومد
من همچنان بی حس بودم کلا سه تا بخیه داخلی خوردم چهار تا بیرون
از بی حسی فقط بعد زایمان کلی خارش داشتم با یک آمپول خوب شد
در کل زایمانم راحت بود خداروشکر
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
تو بارداریم خیلی پیاده روی داشتم خیلی زیاد چند روز هر دفعه پنج ساعتی پیاده روی میکردم با یه ماما آشنا شدم بهم ورزش داد با اینکه سی و شش هفته ورزش رو شروع کردم ولی خیلی مفید بود سی و هشت هفته معاینه شدم کاملا بسته بودم همون هفته بازم کلی پیاده روی کردم شیاف گل مغربی گذاشتم سی و نه هفته که شدم ماما گفت بیا معاینه تحریکی کنم رفتم مطب گفت دو سانتی برو پله پایین بالا شو بیست دقیقه بیا ببینم پیشرفت داری یا نه پله رفتم بعد چندتا ورزش داد انجام دادم همونجا تو مطبش باز معاینه کرد گفت سه چهار سانت شدی همینطوری ادامه بده برو خونه دردات خیلی شدید شد زنگ بزن من بیام باهم بریم بیمارستان ساعت پنج از مطبش اومدم بیرون ساعت هشت شب دردام پشت سر هم شدن خیلی شدید داشت گریم می‌گرفت رفتیم بیمارستان ماما خودم معاینه کرد گفت هشت سانتی رفتیم اتاق زایمان آمپول فشار زد و گفت دردت که گرفت زور بده بردم سرویس کمرم رو آب داغ می‌گرفت فول شدم همینطوری کنارم بود راهنمایی میکرد کیسه آبم رو خودش پاره کرد خیلی تهوع داشتم دائم حالم بهم میخورد می‌گفت حالت رو بد نکن زور بده و اینا خلاصه ساعت هشت رفتم ساعت ده زایمان کردم بخیه هم خوردم چون یبوست داشتم اگر یبوست نداشتم خیلی راحت تر بودم من خیلی راضی بودم ماما همراه خدا خیرش بده خیلی کمکم کرد
مامان افرا مامان افرا ۲ ماهگی
تجربه ام از زايمان طبيعي و ميگم چون پرسيده بوديد.ورزش كلي من پياده روي و إسكات از هفته ٣٧بارداري تو حمام زير دوش بود و كلا تي بارداريم تنبل نبودم.٧ارديبهشت ساعت ١١شب كمرم يهو پيچيد جوري كه حس كردم شكست،٤٥دقيقه زمان گرفتم ديدم درد كمر دارم و كمي حالت پريودي،رفتم بيمارستان معاينه كردن و نوار قلب گرفتن گفتن برو ١ساعت راه برو،راه رفتم بدون استراحت،باز رفتم بخش زايمان nst گرفتن و معاينه كردن گفتن ٢/٥سانت باز شدي برو خونه ٢ساعت ديگه باز بيا .ارمدم كاراي خونه رو انجام دادم كه راه برم رفتم دوش گرفتم و زير دوش إسكات زدم اومدم بيرون ارايش كردم رفتم بعد ٣ساعت بيمارستان ١ساعت ديرتر رفتم.معاينه كردن و باز nst گفتن ٣/٥سانت باز شدي و بستري بايد بشي، ساعت ٥صبح راه افتاديم سمت تهران دردم نداشتم زياد خييييلي كم، رسيدم بيمارستان انصاري باز معاينه كردن گفتن شدي ٤سانت.بستري شدم و ماما اومد سروم و امپول هاي لازم و زد دردا بيشتر شد بعد ١ساعت سرپرستار كه خانم سن بالايي بود گفت اينجوري فايده نداره ...دستشو كرد تو بدنم پيچوند كيسه ابمو پاره كرد گفت زور بزن و من وارد دوره اصلي شدم بعد ١ساعت افرا خانم به دنيا اومد☺️☺️☺️