سلام به همه‌ی مامانا بالاخره منم اومدم تجربه زایمان سزارینم رو براتون بگم
اولین روز ۳۸ هفته نوبت دکتر داشتم و دکترم هفته قبلش گفته بود این روز بیام و ببینه اگه دخترم هنوزم بریچه تاریخ بده برای سز
وقتی رفتم هنوز دکترم نیومده بود و ماما ضربان قلب جنین رو چک کرد و گفت زیاد خوب نیست برو بیمارستان nst بده و بیا تا خانوم دکتر بیاد
منم رفتم و گفتن ضربان قلب خوبه دوباره اومدم مطب و دکترم بازم چک کرد و گفت نه ضعیفه ریسک نمیکنم بخوام منتظر بمونم همین الان برو بستری شو تا کارای بستری رو انجام بدی ساعت سه شده و منم میام بیمارستان
حقیقتش اون لحظه شوکه شدم و زانوهام خالی کرده بود
گفتم نمیشه یه سر برم خونه؟(واقعا نمیدونم خونه میخواستم چیکار کنم😂) گفت نه خانوم دیر میشه برو بستری شو
زنگ زدم به شوهرم که تو پارکینگ منتظرم بود گفتم به مامان زنگ بزن کیف و وسایلو برام بیاره
انقدر که سر به سرش گذاشته بودم باور نمیکرد🤦🏻‍♀️
بعدشم که به مامانم گفتم اونم باور نمیکرد شده بودم چوپان دروغگو😂
خلاصه رفتم بیمارستان و لباس بیمارستان بهم دادن و بقیه وسایلمو تحویل همسرم دادم

ادامه پارت بعد

۳ پاسخ

منتظر ادامه هستیم

خب حرکاتش کم شده بود یا نه؟از کجا و چه علائمی باید دونست ضربان قلب بچه خوب هست یا نه؟مثلا شما اگر اونروز نوبت دکتر نداشتی چی میشد؟

😂مث من از بسی سربسرهمسری گذاشتم ک جلوچشماش زایمان کنم باورنمیکنه🤣🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان محمد کیان👶 مامان محمد کیان👶 ۳ ماهگی
بارداری
زایمان طبیعی
شنبه صبح بود رفتم بهداشت به حساب خودم ۴۰هفته و۲روزبودم فشارم رو ۱۲بود چک کرد چون ازتاریخ آنتی گذشته بود که ۱۳دی بود گفت نامه میدم برو بستری شو منم که دل تو دلم نبود پسرمو زودتر ببینم رفتم خونه به شوهرم گفتم رابطه داشته باشیم که رفتم معاینه کمتر دردم بگیره خلاصه بعد رابطه طول دادم که ظهر شد ناهار خوردیم ریلکس با اتوبوس رفتیم سمت بیمارستان تا رسیدیم ساعت شد ۳عصر هوا هم سرد دیگه رفتیم تو و قبض معاینه گرفتیم و رفتیم زایشگاه که نامه رو نشون دادم معاینه کردن گفتن بسته ای گفتم برم خونه پیاده روی کنم بیام گفت نه منم که خیس عرق چون استرس زیادی برای معاینه و زایمان داشتم فشارم زد بالا رفت رو ۱۵اینام دیگه ولم نکردن و گفت برو پایین کارای بستری تو انجام بده و برگرد زایشگاه من و شوهرم رفتیم کارای بستریمو کردیم و با خیال راحت با اتوبوس رفتیم خونه که لوازمای خودم و ساک پسر خوشکلمون رو برداریم که دیگه قراربود بستری شم و زایمان کنم
مامان سلما مامان سلما ۳ ماهگی
#تجربه_زایمان_طبیعی
پارت دو



دیگه فرداش رفتم بیمارستان اون پرستاری که پذیرش می‌کرد وقتی بهش گفتم به فلان دلیل اومدم برای نوار قلب با بداخلاقی گفت نوار قلب لازم نیست منم اصرار کردم گفتم دکتر خودم الان شیفته خودش گفته بیام با اکراه قبول کرد که نوار قلب بگیره
وقتی گرفت گفت جوابش خوب نیست چیزی خوردی گفتم آره آبمیوه و کیک و اینا خوردم قبلش گفت ناهار چی گفتم نه دوباره کلی دعوا کرد که مارو علاف کردی مگه ما مسخره توییم اومدی الکی بستری بشی برو یچی بخور دوباره بیا
رفتم یه سیخ جوجه و یه سیخ کباب خوردم دوباره رفتم برای نوار قلب دیدم پرستاره خیلی مهربون شده هی عزیزم عزیزم میکنه یهو دیدم دکترم پشت سرشه و خودش اومد برای چک کردن نوار قلب
بار دوم هم نوار قلب خوب نبود دکترم گفت برات سرم میزنیم اگه بازم خوب نباشه باید بستری بشی
دیگه من رفتم سرم هم تزریق کردم بازم نوار قلب خوب نبود و بستری شدم من از اول تصمیمم زایمان طبیعی بود بخاطر همین استرس نداشتم فقط نگران سلامتی دخترم بودم
و اینکه من تصميم داشتم برم بیمارستان خصوصی زایمان طبیعی با اپیدورال بگیرم که نشد ماماهمراه هم گرفته بودم
مامان محمد حسن 🩵 مامان محمد حسن 🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت اول:
سلام خانوما من سه شنبه بعدازظهر رفتم دکتر تو ۳۸ هفته و ۵ روز معاینه شدم دکترم گفت لگنت و دهانه رحم برای زایمان خوبه ولی دهانه رحم بستس ان شاءالله هفته دیگه بیا اگه دردات شروع نشد..گفت خاکشیر،دمنوش به دانه،گل گاو زبان بخور پیاده روی و ورزش...من اومدم خونه..گل‌گاو زبان دم کردم خوردم البته بگم رقیق بود صبحش هم رابطه داشتم و رفته بودم حموم
دیگه میل شام نداشتم به همسرم گفتم من استراحت میکنم بعد شام میخورم...ی نیم ساعت چهل دقیقه چرت زدم بیدار شدم نزدیکای ۹بود...همین که نشستم احساس کردم ی مایعی مثل ادرار ازم خارج شد سریع پریدم تو حموم...من ترشح داشتم قبلا ولی این خیلی عجیب بود...مایع گرم بود و مثل آب...زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان تست بگیرن شام خوردم راه افتادیم رفتم بیمارستان یک ساعت اونجا معطل شدم تا معاینه کنن،معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده یک سانت بازی باید بستری بشی من چون اون بیمارستان نمی‌خواستم بستری شم به زور و بحث اومدیم بیرون...نمیزاشتن میگفتن واسه ما مسوولیت داره دیگه به زور اومدیم بیرون زنگ زدم دکترم گفت من ماما همراه رو هماهنگ میکنم برو بیمارستان
مامان النا مامان النا ۳ ماهگی
خاطره زایمان سزارین
۱۲ روز بعد وقت سزارین داشتم و اون روز آخرین ویزیت من در مطب دکترم بود. دکترم ازم پرسید حرکت جنین چطوره گفتم از دیشب خیلی مثل قبل نبوده ،شب قبلش یلدا بود و مهمونی بودیم یه لحظه با خودم فکر نکردم شاید دورم شلوغ بوده حواسم کمتر به حرکت‌هاش بوده. دکترم که آشنا هم هست تا این جمله رو شنید سریع سونوم کرد و از شانس من که صبحونه شیرینی هم نخورده بودم بچه خواب بود و کم حرکت. گفت برو nst طبقه اول ، رفتم اونجا هم بچه خواب بود و حرکت خاصی مشاهده نشد هم زمان فرستادمم آزمایش دفع پروتئین ادرار و گفت نهار بخور برگرد سونوت کنم ، نشستم پایین ساختمون از اسنپ یه ساندویچ همبر سفارش دادم که بخورم ولی همون موقع منشی دکترم زنگ زد گفت بیا بالا برگشتم تو مطب دوباره سونوم کرد گفت تماس گرفتم بیمارستان تا ۲ خودت رو برسون تا امروز سزارینت کنم ! منم گشنه ناراحت پراز بغض با مامانم حرکت کردیم به سمت بیمارستان تو راه ۴ تا لقمه از ساندویچم رو به زور قورت دادم و گریه و گریه و بغض وقتی رسیدیم شوهرمم رسید کارهای بستری رو انجام دادیم گفتن قبلش یه nst دیگه اتاق اورژانس بده، رفتم nst جنین بیدار شده بود و حرکت هاش عالی بود !!! جوابش رو برای دکترم فرستادن دکترم گفت خب مشکلی نیست ظاهرا ولی حالا چون کارهای بستری رو کردی فردا سزارینت میکنم!از ۷ صبح که بیرون بودم ۸ شب خسته و افسرده رسیدم خونه دوش گرفتم ساک ها رو چک نهایی کردیم . بهم گفته بودن تا صبح حواست به حرکت هاش باشه خلاصه تا صبح هم بیدار بودم . برای عمل ۳ بعد ازظهر وقتم داده بودن روز مادر. ساعت ۱۲ راه افتادیم به سمت بیمارستان....ادامه در قسمت دوم
مامان روشا گلی😋 مامان روشا گلی😋 ۵ ماهگی
#پارت اول
سلام مامانا من بعد از ۲۸ روز که یه کم سر و سامان گرفتم اومدم تجربه زایمانم و بگم
با توجه به تاپیک های قبلی که به خاطر سنگ کلیه بستری بودم و مشخص شد سنگ دارم دکترم هر دردی و میچسبوند به سنگ کلیه
دکترم عظیمی نژاد بود و تو بیمارستان قدس بود اما من شرایط زایمان تو قدس و نداشتم اول بارداری گفت که بهت نامه میدم برای بیمارستان
۳۶ هفته رفتم گفت قرار دادم تموم شده میخای جای به غیر از قدس زایمان کنی برو دکتر پیدا کن
خلاصه کنیم هفته می‌گشتم تا دکتر پیدا کنم اما چون هفتم بالا بود و سزارین اجباری بود . کسی پرونده مو قبول نمی‌کرد اومدم رفتم بهداشت
دکتر بهداشت بهم نامه داد
رفتم پیش دکتر بیمارستان سینا آشتیانی. خانم دکتر صدری تا نامه رو دید قبولم کرد معاینم کردو قرار شد ۳۷ هفته برم بهم نامه بده
دوشنبه بعد که میخاستمب رم از دوشبه قبلش کمر درد شدید داشتم و شکمم سنگ بود ولی نی نی تکونای خودش و داشت
صبح زود رفتم کلینیک نوبت گرفتم تا ساعت۱۲ که سیستم باز شد
نوبت سیستمی ثبت شد . خانم دکتر اومد ده نفر جلوم بود
کم کم داشت دردم بیشتر میشد
رفتم داخل گفت احتمالا سنگت تکون خورده نامه میدم برو یه سونو گرافی بده صدای قلب بچه رو دیگه گوش نکرد خیلی درد داشتم
تک و تنها ساعت ۲ پاشدم رفتم بیمارستان سینا اشتیانی
#تحربه سزارین