روی 4سانت مونده بودم اصلا پیشترفت نمیکرد رحمم دکتر شیفت اومد گفت اوضاعش چطوره ماما اروم باهاش حرف میزد ک من نفهمم و فقط اخرش فهمیدم گفت از 4سانت دیگه بیشتر پیشرفت نمیکنه گفت صبر کنین یه امپول دیگه هم زد تو سروم و رفت ک من دیگه داشتم میمردم دهانه رحمم بالا سمت راستم بود ماما میگفت دهانه رحمت سر به راه نیست دیگه میمردم و میگفت سمت چپ بخواب تو دردات رحمت میاد سر جاش بعد که انجام دادم اوکی شده بود و من کمرم داشت با زیر دلم میترکید ماما صدای یکی دیگه زد گفت بیا کمکش کنیم پیشرفت کنه ک اتاق عمل نره این همه درد کشیده بلاخره اونم اومد ولی همش سرش تو گوشی بود ولی مامای خودم خیلی خوب بود دردام ک زیاد بود بیقراری میکردم ماساژم میداد ساعت 1بود معاینه ام کرد گفت افرین خیلی عالیه شدی 5سانت نمیدونین چه ذوقی کرد😂😂😂بهم گفت یه کاری میگم باهم انجام میدیم که زود دهانه رحمت باز میشه گفتم باشه از تخت اومدم پایین میگفت تو دردات دستت میگیرم باهام بدو حالا منه بدبخت داشتم میمردم چند باری دویدم گفتم نمیتونم موقعی دردم اروم میشد میگفت مثل سربازا راه میرن یکم پات بیار بالا راه برو دردت شروع شد بدو منم کلی خندیدم بهش میگفتم نمیدونم بخندم یا گریه کنم بعدش گفتم بخدا دیگه نمیتونم گفت بیا حالت سجده رو تخت برو انجام دادم گفت حالا بیا معاینه کنم اینجا شده بودم 6سانت قبلش ک 3سانت بودم دکترم معاینه کرد گفت کیسه ابت کلفته اینجوری پاره نمیشه باید خودم پاره اش کنم و زد با سوزن پاره کرد بعد اینکه 6سانت شدم زنگ دکترم زدن اون لحظه هم دکتر شیفت باز اومد معاینه ام کرد دید شدم 8سانت اینجا ساعت 3بود

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط