۱۱ پاسخ

الان رو توپ بپر بپر کنم دردم شروع میشه؟

عزیزمم😍😍

آقااااااا
بچه من پستونک هی اور شی قبول نمیکنه
چی جوری بچه ی تو قبول کرده؟
یادم بده😭😭

عزیزم تنفس ی توضیح میدی

انشالله خدا حفظش کنه عزیزم ❤️🥺

چند هفته زایمان کردی؟قدو وزن بچه چقدر بود ؟
به من دکتر رژیم داده گفت زایمان سخت میشه اگه بره بالا وزنش چند بود راحت بودی؟ شکم اول بودی یا دوم؟

قدمش پر خیرو برکت گلم😍♥️ای جان

ماشالله خدا ببخشه چند کیلو بود

عزیزم خداروشکر به سلامتی زایمان کردی
انشاالله ماهم راحت زایمان کنیم
زایمان طبیعی واقعا حس شیرینی داره😍

آرە اخراش کە فول میشی سر بچە میاد پایین دیگە درد قطع میشە ،،منم تا شروع بە حرکت توپ نکردە بود 2ونیم سانت بودم ،،وقتی حرکات توپ رفتم اسکات زدمدر عرض دوساعت شدم 9

ماشالله چی درشته بچه طبیعی اوردی 🤥

سوال های مرتبط

مامان مهدیس و سوگند مامان مهدیس و سوگند روزهای ابتدایی تولد
هنوز حرفش تموم نشده بود که سر گیجه ی داغون و سبکی سر بهم دست داد و اصلا توان باز کردن چشمامو نداشتم
گفتم عه چرا اینجوری شدم گفت چیشدی گفتم چشامو نمیتونم باز کنم میچرخه و و گفت نه بلند شو نه غلط بزن و برام اکسیژن اورد وصل کرد و دردام صفر شدن در حال حاضر تا ساعت ۸ که شیفت عوض شد من گیج بودم و اصلا نمیتونستم چشمامو باز کنم و هیچ دردیم نداشتم
ان اس تی بهم وصل بود و مامای شیفت جدید اومد و گفت به به چقدر انثباض گفتم من هیچی درد ندارم گفت بیا معاینت کنم معاینه کرد و گفت عالی شدی ۵ سانتی و دهانه رحم فوق العاده نرم
گفت بلند شو ورزشکن و گفتم نمیتونم گیجم سرم قند بهم زدن و ساعت ۹ بلندم کرد و گفت راه برو و اسکات بزن تا ده
ده میام معاینت میکنم تا اینجا دردام قابل تحمل بود و نفس میکشیدم رد میکردم
ساعت ده اومد معاینه کرد و گفت عالی بودی و گل مغربی دوتا گذاشت و دوباره بلندم کرد رو توپ بپر بپر کن دیگه
نشستم و شروع کردم و گفتم یه چیزی ازم ریخت و نگاه کرد و اب خون بود و گفت چیزی نیست داری باز میشی ورزش کن تا یازده
دیگه دردام پر قدرت داشت میشد و ساعت یازده گفت برو رو تخت معاینت کنم و نگو نامردا میخاستن کیسه ابمو بزنن و یهو انگشتشو تا ته برد و کیسه ابمو زد و گفت هفت سانتی
مامان مهراد مامان مهراد روزهای ابتدایی تولد
سه روزه طبیعی زایمان کردم
شنبه ساعت هفت صبح که از خواب بیدار شدم رفتم سرویس خونریزی کردم اماده شدم و رفتم بیمارستان دهانه رحمم دوسانت باز شده بود ولی بستری نمیکردن گفتن برو زیر دوش اب گرم و راه برو ساعت ده بیا ساعت ده رفتم هنوز تغییری نکرده بود گفت عصر بیا دیگه امدم خونه و درد داشتم و راه میرفتم ساعتای چهار عصررفتم دهانه رحمم ازدوسانت بع سه سانت باز شده بود ماما گفت میخوای کمکت کنم گفتم اره گفت تو زور بزن بعد دو سانتم اون باز کرد شدم پنج سانت ماما گفت یک ساعت راه برو که بعد بستریت کنم ساعتای شیش عصر بستریم کردن بعد دکتر امد کیسه اب و پاره کرد از اون جا دردام خیلی خیلی زیاد شد دهانه رحمم ب هشت سانت رسید باز ماما گفت بیام کمکت کنم فک کردم مث اون دفعه دردی چیزی نداره تا امد دستشو روی شکمم فشار میداد و اونجا روهم محکم فشار میداد نفسم بند امده بود نتونستم بزارم ادامه بدم. باز خیلی درد داشتم دیگه گفتم دوباره بیاد دیگه فول شدم و باید زور میزدم ساعت هشت و خورده شده بود دیگه زور زدم و ساعت یه ربع به نه بردن منو اتاق زایمان ساعت نه دیگه زایمان کردم
مامان هرچی خدابخواد مامان هرچی خدابخواد روزهای ابتدایی تولد
رفتم اول سراغ مامانم گفتم مامان فک کنم کیسه ابم پاره شده ترسید پاشید نشست آبجیمم که تا شنید سریع از خواب پرید گفت وای آبجی حالا چیکار کنیم.اینم بگم آبجیم تازه ازدواج کرده و ۲۱ سالشه 🥰قربونش برم خیلی مهربونه.خلاصه زنگ زدم مامای همراه که گرفته بودم گفت الان برو بیماریتان ۳ سانت بشی من میام .منم به حرفش گوش نکردم🤣🤣🤦‍♂️🤦‍♂️چرا ؟چون گفتم منکه درد ندارم از اونجایی هم که شندیه بودم کیسه اب بترکه تا ۴ ساعت میتونی بمونی دیگه نرفتم زایشگاه وایستادم تا ساعت ۱۰ صبح یه دردای کوچیکی اومد سراغم سریع مامانم شربتی که ماما گفته بود و درست کرد وسایلا رو جمع کرد منم حموم رفتم و آبجیم موهامو اتوکرد یکم آرایش کم کردم و شوهرم پاشد چای خوردیمو ساعت ۱۰ و نیم رفتیم زایشگاه دردام شده بود هر ۵ دیقگه ولی میدونستم حداقل ۲ سانت یا ۳ سانت باز شدم چون تجربه داشتم .رسیدم بیمارستان هی ازم اب میریخت هی آب میریخت و دستشوی داشتم .معاینه شدم گفت ۲ سانتی باید بستری بشی زنگ بزنم مامات بیاد .تا کارای بستری رو کردن شد ساعت یه ربع به ۱۱ لباس پوشیدم رفتم زایشگاه سرم وصل کردن دردام شدید شد همون ۵ دیقه بودا ولی شدید شد جوری که خودمو باخت دادم گفتم خدایا دارم دق میکنم من نمیتونم .مامام اومد سریع گفت بیکار بودم و ۲ سانت بودم رسید خدا خیرش بده .معاینه کرد ۳ سانت بودم .گفتم من گ و ه خوردم منو بکش من جنبه ندارم دارم سکته میکنم .گفت پریسا جانم چرا اینجوری میکنی قشنگم تو زود زایمان میکنی نگران چی هستی .دارو بهت میزنم دردت کمتر بشه .یکی هم امپول زد تو باسنم گفت باعث میشه دهانه رحمت باز بشه.من خودمو باخت داده بودم .یاد ابجیم افتادم که منتظر بود بچه به دنیا بیاد دیگه یکم امیدوار شدم و صلوات میفرستادم و نفس عمیق میکشیدم
مامان هرچی خدابخواد مامان هرچی خدابخواد روزهای ابتدایی تولد
وقتی به دنیا اومد انگار دیگه هیچ دردی نداشتم انگار دنیارو بهم دادن
وای که تو ابرا بودم .بچه رو تمیز کردن گزاشتن روترازو گفتن ۳۷۰۰ وزنش بعد گزاشتن روی دلم به زور گفتن بوسش کن.🥴🥴🥴گفتم بزار تمیز بشه بعدا🥴🥴🤣خلاصه این بود زایمان طبیعی من ورزشا بی تاثیر نبود.اینم بگم من زعفرون و خاکشیرو گلاب و عسل درست کردم یه هعته اخر همش میخوردم .شبه اخرم گل گاو زبون با نبات آبجیم درست کرد خوردم .شیافم هر شب هفته ی اخر میزاشتم...بچه ها تنفس خیلی کمک حاله یادتون نره .راستی اینم بگم من ۳ سانت که خودمو باخت دادم یه لحظه دکتر اومد بالاسرم گفت دخترم من برات بی حسی میخای میزنم ولی نکن تو زود زایمان میکنی چرا میخای یه عمر کمر درد بشی تازه مهمتر اینکه روند زایمانتو طولانی تر کنی .گفتم باشه و دیگه نزدم .چون خودم خواسته بودم .بعد که اومد بخش بالاسرمون بهم میگفت تو خیلی دختر خوبی بودی به حرف منو مامات گوش میکردی روز ده زایمانت بی نوبت بیا مطبم معاینت کنم بدون ویزیت.وای چقد خوشحال شدم از اینکه یکی ازت تعرف میکنه🤣🤣🤣💪💪💪
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت هفتم
دیگه آقام خرما و ابمیوه بهم میداد خیلی کمک می‌کرد باز ماما یه ورزش دیگه داد می‌بایست رو زمین بشینم تا اون ورزش بتونم انجام بدم موقع انقباض باس شوهرم کمرم محکم فشار میداد اینکارو ادامه داد ورزش کردیم آهنگ گذاشت خواهر شوهرم و کلی شوخی میکردن که من یکم دردام کمتر حس کنم اما من تو حال خودم داشتم میمردم به غلط کردن افتاده بودم اینقد فوش به خودم دادم که نگو این ورزش تموم شد گفت بخواب معاینه کنم ساعت 2و نیم بود بهم گفت چیزی دیگه نمونده تا فول بشی پس جیغ نزن سعی کن نفس بگیری زور بزنی آروم باشی و این حرفا منم نه گریه میکردم نه جیغ میزدم اما دردا بدی بود خیلی بد...اقام بیرون کرد باز یه ورزش بهم داد که رو تخت انجام می‌شد این ورزش انجام می‌دادم دستا خواهر شوهرم کبود شده بود از بس فشار داده بودم طفلی همش داشت بهم امید میداد میگفت تو میتونی زور بده خوراکی دهنم میذاشت آب میزد به صورتم باز ماما گفت بخواب معاینه کنم حالا نه میتونستم راه برم نه بشینم نه وایسم هیچی دیگه...
مامان امیرعلی جیگر مامان امیرعلی جیگر ۲ ماهگی
زایمان ..اخری..گفت برو دستوشیی گفتم وایستا انقباض بگیره ماساژ بده بعد برم بعد انقباض رفتم کارم تموم شد انقباض گرفت امد داخل دستشویی ماساژ داد دستامو شستم دوباره انقباض گرفت باسنمو تکون می‌دادم ماساژ میداد ...بعد معاینه کرد شدم 8 سانت دراز کشیدم یه دارویی دیگه با سرنگ داخل واژنم زد بین انقباضا بعدش حالت سجده رفتم این خیلی سخت بود گفت میخوای انجام نده سخته گفتم نه شنیدم خییلی خوبه انجام میدم گفت آفرین...بین دردا بهش میگفتم خدا خیرت بده بهتر تصمیم عمرم بود بهت گفتم بیا هی دعاش می‌کردم ساعت 12 فول شدم بقیه ماما آمدن پنج بار زنگ دکتر زدن دکتر جواب نداد گفت نترسی خودم بچتو دنیا میارم نمیزارم بقیه بهت دست بزنن تجربشون کمه ...بعد اتاق شلوغ شد پاهام گذاشتم بالا درد خیلی شدید بود گریم گرفت سعی کردم نفس عمیق بکشم میگفت زور بزن گفتم وقت زور زدنه گفت آره عزیزم زور بزن تمام نفسمو جمع میکردم صدامو خفه میکردم زور میزدم بعدش بین دردا با صدای بلند گریه میکردم بقیه میگفتن زور بزن ماما میگفت کارش نداشته باشید گفتم انقباض بگیره زور میزنم باز صدامو خفه میکردم زور میزم طولانی و شدید باز انقباض ول میشد شدید داد میزدم گریه میکردم دوباره انقباض..آخرش زور داد گفتن ول نکن عمیق زور دادم ول نکردم تا دنیاش آوردن ساعت 12 و رب ..گذاشتن رو شکمم گفتم عههههه چقد کوووچووولوووو و زشتههههه🤣🤣🤣🤣بعدش خندیدم گفتم زشت من بالاخره دنیات آوردم دست خودته دنیا نیای جیگرم...بعدش ماما می‌خندید میگفتن دو کیلو و نیم هم نمیشه بعد زایمان جفت هم خودش امد اصلا زور نزدم ...موقع بخیه خییلی درد داشت گفت برات ترمیمی زیبایی می‌زنم گفتم بزن ..ولی خییلی درد داشت
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۴
و گفتن خوب هر کدوم یه جور اندازه میگیریم واسه همینه واسه هرکدوم اندازه ها فرق داره درد هام هی داشت بیشتر و بیشتر میشد یه پرستار دیگه اومد واسهمعایه گفت ۴ سانت احساس دستشویی داشتم ۵ بار دشویی رفتم و یه پرستار بهم گفت برو توحموم آب گرم دو خودت بریز بگم ریختم دردام یکم بهتر میشد و بهم تو بیمارستان توپ دادن که ورزش کنم روش و مامانم کمکم میکرد بع از کلی ورزش برگشتم رو تخت باز دیگه دردا اونقد شدید شده بود همه بدنم میلرزید و احساس دفع داشتم معاینه کرد گفت ۷سانت ساعت ۲ ظهر بود گفتن دهانه رحمت کند باز میشه شاید ساعت ۴ یا ۵ شاید زایمان کنی بعد رفتن
دردا انقدر شدید بود داشتم دیونه میشدم ولی اصلا جیغ نمی زدم اصلابا درد ها احساس زور داشتم باز یه پرستا رو صدا زدم گفت ۸ سانت و گفت سر بچه کاملا پاینه و وقتی زور میزنی موهاش معلومه ولی تا ۱۰ سانت هنوز وقت هست شیفت ما تموم شد تو شیفت بعدی زایمان میکنی منم گفتم تروخدا فعلا نرید دارم میزام اونا هم گفت مگه دیونه ای هنوز مونده تا ۱۰ سانت گفتم خواهش میکنم نرید و اونا کنارم یکم صبر کردن و میگفتن تو فعلا دو سه سانت مونده که بزایی و اینا دو تا زور بلند زدم بدون جیغ زدن دخترم اومد بیرو بدون پارگی اوینا تو ۸ سانت دخترم اومد بیرون همه تعجب کرده بودن چون منو مسخره میکردن که تو ۱۰ سانت بچه میاد نه ۸ سانت کلا زایمان خوبی داشتم ولی این همه معاینه قبل از زایمان خیلی منو بیزار و اذیت کرد و بعد از به دنیا آومدن دخترمو روی سینه ام گذاشتن و من تموم درد هارو فراموش کردم انشاالله همه به سلامتی فارغ بشید