۹ پاسخ

عزیزم تحمل خثد درد یه طرف پرستارای نادانم یه طرف

وای معاینه خیلی درد داره اونم زمانی ک درد داره ادم میمیره و زنده میشه

خاک واقعا ت سرشون😒

ادامش می‌زاری گلم

دکتر خودت بالاسرت بود؟

عزیزم قبلش هیچ ورزشی پله و پیاده روی نکردی؟

الهی بگردم چقد سخته واقعا

ای خدا ینی متنفرم از این معاینه ها

......

سوال های مرتبط

مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۴
و گفتن خوب هر کدوم یه جور اندازه میگیریم واسه همینه واسه هرکدوم اندازه ها فرق داره درد هام هی داشت بیشتر و بیشتر میشد یه پرستار دیگه اومد واسهمعایه گفت ۴ سانت احساس دستشویی داشتم ۵ بار دشویی رفتم و یه پرستار بهم گفت برو توحموم آب گرم دو خودت بریز بگم ریختم دردام یکم بهتر میشد و بهم تو بیمارستان توپ دادن که ورزش کنم روش و مامانم کمکم میکرد بع از کلی ورزش برگشتم رو تخت باز دیگه دردا اونقد شدید شده بود همه بدنم میلرزید و احساس دفع داشتم معاینه کرد گفت ۷سانت ساعت ۲ ظهر بود گفتن دهانه رحمت کند باز میشه شاید ساعت ۴ یا ۵ شاید زایمان کنی بعد رفتن
دردا انقدر شدید بود داشتم دیونه میشدم ولی اصلا جیغ نمی زدم اصلابا درد ها احساس زور داشتم باز یه پرستا رو صدا زدم گفت ۸ سانت و گفت سر بچه کاملا پاینه و وقتی زور میزنی موهاش معلومه ولی تا ۱۰ سانت هنوز وقت هست شیفت ما تموم شد تو شیفت بعدی زایمان میکنی منم گفتم تروخدا فعلا نرید دارم میزام اونا هم گفت مگه دیونه ای هنوز مونده تا ۱۰ سانت گفتم خواهش میکنم نرید و اونا کنارم یکم صبر کردن و میگفتن تو فعلا دو سه سانت مونده که بزایی و اینا دو تا زور بلند زدم بدون جیغ زدن دخترم اومد بیرو بدون پارگی اوینا تو ۸ سانت دخترم اومد بیرون همه تعجب کرده بودن چون منو مسخره میکردن که تو ۱۰ سانت بچه میاد نه ۸ سانت کلا زایمان خوبی داشتم ولی این همه معاینه قبل از زایمان خیلی منو بیزار و اذیت کرد و بعد از به دنیا آومدن دخترمو روی سینه ام گذاشتن و من تموم درد هارو فراموش کردم انشاالله همه به سلامتی فارغ بشید
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان علیسان مامان علیسان ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۶ هفته و خرده ای رفتم دکتر برای معاینه لگن گفت دو سانت بازم و لگنم عالیه برای زایمان
تقریبا درد پریودی داشتم و گاهی می‌گرفت و ول میکرد
۳۷ هفته و یک روز بودم که هر ۵ دقیقه یه بار یه دردی یکم بیشتر از درد پ یودی منو می‌گرفت و ول میکرد و بعد چند ساعت کلا نامنظم شد ولی درد داشتم
صبح بعدش رفتم سرویس لکه خون دیدم چون معاینه شده بودم گفتم شاید از اونه ولی خواهرم گفت برم یه ان اس تی بدم خیالم راحت بشه رفتم بیمارستان شرح حال دادم اول معاینه کردن گفت ۴ سانت بازی و خونریزی داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت بستریش کنید
بستری شدم بهم آمپول فشار زدن و ۶ سانت بودم کیسه ابم پاره شد و دردام خیلی بیشتر شد و قابل تحمل نبود خیلی اماده کرده بودم خودمو که داد نزنم و تموم زورمو بدم ولی اون لحظه واقعا دردش قابل تحمل نبود برام درد آمپول فشار خیلی بیشتر از درد فشار طبیعیه
خلاصه خیلی زود ۱۰ سانت شدم و بعد هر بار فشار اومدن با تموم وجودم زور میزدم پرستار از رو شکمم محکم فشار میداد و من زور میزدم
که بلاخره سر بچه اومد و زایمان کردم ساعت ۳ بستری شده بودم و ساعت ۴:۳۰ زایمان کردم
من خیلی زود رفتم اگه دردامو تو خونه می‌کشیدم و آمپول فشار نمیزدن شاید راحت بود زایمانم و اینکه من هنوز نه ورزشم نه پیاده روی رو هم شروع نکرده بودم
و بخاطر همینا خیلی پاره شدم و بخیه خوردم
مامان 𝐒𝐞𝐥𝐢𝐧🧚‍♀️ مامان 𝐒𝐞𝐥𝐢𝐧🧚‍♀️ ۱ ماهگی
سلام خانوما میخام از تجربه زایمانم بگم من ۳۵ هفته با وجود اینکه سرکلاژ بودم و استراحت رفتم بیمارستان فهمیدن دهانه رحمم دوسانت بازه ک سرکلتژ باز کردن و گفتن ک زایمان میکنی ک خوب خداروشکر ۳ سانت شدم و ۳ سانت موند آمپول بتا و قرص خوردم تا دوهفته ۳ سانت بود تا اینکه حس میکردم شکمم سفت میشه هی اول نمیخاستم چیزی بگم چون ۳۷ هفته بودم هنوز ولی شوهرم گفت به ماما بگو یوقت چیزی نشه ک گفتم و ماما گفت بیا معاینه کنم ببینم چند سانتی معاینه تحریکی نیس ک زایمان کنی خلاصه رفتم معاینه کرد گفت دهانه رحمت خیلی نرمه سر بچه اومده پایین خون هم اومد حین معاینه ک ماما گفت امروز زایمان میکنی ک من خیلی استرس گرفتم اومدم خونه هی کمرم می‌گرفت و شکمم سفت سفت میشد تا اینکه شب رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن همون سه سانتی هفتتم کمه دیگه با رضایت خودم اومدم خونه گفتم شاید تا یک هفته زایمان نکنم چرا بمونم شب خوابیدم صبح گفتم پاشم کارامو بکنم مگه دردم یادم بره شاید ماه درده ساک و همه وسایل بیمارستانم آماده کرده بودم از قبل دیدم دردام هی دارن بدتر میشن میگیره و ول میکنه درد کمر و زیر دل باهم همراهش شکمم سفت میشد از درد پاهام انگار بی حس میشد ک گفتم نه این درد دیگه خیلی زیاده طبیعی نیس😅گفتم نکنه تو خونه زایمان کنم به شوهرم زنگ زدم هنوز ناهار نخورده بودم ساعت دو بود به ماما هم خبر دادم گفتم دردام یک دقیقه ایه گفت سریع برو بیمارستان ک رفتم معاینه شدم گفتن ایول ۵ سانتی امروز زایمان میکنی
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مامان 🩵کیان🩵 مامان 🩵کیان🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
ببخشید که دیر میشه پارت ها پسرم بغلمه داره شیر میخوره
خلاصه ماما گفت دردام ۵ دقیقه یکبار شد برو بیمارستان
ساعت ۴ صبح بود که دردای من شد ۶ دقیقه یکبار که دیگه ماما گفت برو معاینه شو ببینن چند سانتی
ماهم همه وسایلا و ساک نی نی رو برداشتیم و رفتیم بیمارستان
تشکیل پرونده یه مقدار طول کشید و دکتر اونجا معاینه کرد گفت ۲ سانتی .نیم ساعت راه برو بیا دوباره معاینه ت کنم
نیم ساعت راه رفتم دوباره معاینه کرد گفت ۴ سانتی .لباس بیمارستان داد گفت آماده شو ببرنت بلوک زایمان
تا من آماده بشم و رفتم اتاق زایمان ساعت ۷ صبح شد
دیگه تو اتاق زایمان گفتن بخواب نوار قلب بگیرم یه نیم ساعتی گرفت دید نوار قلب خوب نیست منم این وسطا دردم داشت زیادتر میشد
دوباره نوار قلب گرفت و ان اس تی وصل کرد که گفت ۴ سانت بازی ولی دردات خوب و منظم نیست .آمپول فشار آورد برام زد که دردای من قشنگ شد ۵ برابر
من تا قبل این اصلا سرو صدا نمیکردم سعی می‌کردم دردامو با تنفس کنترل کنم ولی وقتی آمپول فشار زد دیگه واقعا خیلی دردام شدید شد فقط میگفتم خدایا منو بکش
این وسط ماما همراهمم نیومد و یکی دیگه رو جای خودش فرستاد ولی اونم خیلی خوب بود ماساژم میداد کمک می‌کرد دردامو کنترل کنم
مامان گل پسری مامان گل پسری ۴ ماهگی
مامان هاکان💙 مامان هاکان💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من توی ۴۱هفته و ۳روز رفتم بیمارستان معاینه کرد گف ۱ درجه باز شده ختم بارداری دادن بستری شدم ی اتاق تنها بودم اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲فینگر دیر پیشرفت کرده ایزی وصل کنین( سوند داخل رحمم ) بدترین درد دنیا روی همین ایزیه بود ک افتادم ب لکه بینی آبریزش ایزی ک فقط داد میزدم میگفتم کیی میشه من از این بیمارستان راحت بشم اومدن باز معاینه کردن گفتن با ایزی شده ۳ درجه ک خودشون زنگ زدن ب ماما همراهم اومد ورزش داد دردام کنترل میشد اوکی بود تا این ک اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲درجه من خودمو باختم چون ی روز تمام تو بیمارستان بودم هنوز زایمان نکرده بودم توی اون روز ی دوز ب من سرم فشار زدن من بدترین درد زایمانو سپری کردم ولی روی ۲درجه مونده بودم شب ساعت ۱۲ ی دوز سرم فشار قطع شد صبح ساعت ۶ دوباره شروع کردن ب سرم فشار باز دردام زیادتر شد من روی ۲ درجه بودم میومدن معاینه تحریکی میکردن خونریزی میکردم میگفتن باید طبیعی بدنیا بیاری من افسردگی گرفته بودم
مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👶🏻🫀 مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👶🏻🫀 ۳ ماهگی
تجربه۲( زایمان طبیعی و سزارین):
از ساعت ۹صبح همچنان نوار قلب بهم وصل بود ساعت۵بعد از ظهر شد خیلی خوابم میومد دوتا دانشجودختر اومدن بالا سرم گفتم ببخشید میشه کمک کنین برم سرویس گفت خودت که میتونی بری براچی ما کمک کنیم گفتم یعنی چی خب برین به یکی بگین بیاد کمک کمر درد وحشتناک گرفته بودم یکی اومد کمکم دختره گفت من تا شب پیشتم اومد کمک کرد رفتم سرویس بهم گفت یکم راه برو بعد بیا دراز بکش که نوار قلب بهت وصل کنیم و معاینه ام کرد همون۲سانت بودم گفتم میشه باز نشه میگه نه باز میشه سرم فشار زدن دوبار ساعت ۷شد دردام داشت شروع میشد مادر شوهرم اومد ازم سر بزنه چند بار اومد مادر شوهرم میگه مسخره کردن اون بچه گناه داره تا کی میخاد وصل باشه دیگ واقعا نمدونسم چی بگم خسته شده بودم از کمر درد و انقباض گریم گرفته بود ساعت ۸شب معاینه شدم ۳سانت فقط باز بودم نمیزاشتن ورزش کنم دکتر میگه اخه چه جوریه انقباضات داری و درد نداری دیگ هچی چند بار دانشجو ها اومدن هی معاینه کردن ساعت ۱۲شب شد مامانم اومد داشتم گریه میکردم و جیغ میزدم هچکی نیومد داشتم با خودم میگفتم غلط کردم خدا نمیخام طبیعی یه اتفاقی برا بچم میافته خدایا خودت کمکم کن هچکی نیومد انقد گریه کردم یه پرستار اومد گفت تو از کی اینجایی میگم از هشت صبح میگه وای چرا هچکی نمیاد گفتم توروخدا یه کاری کن دارم از درد دیونه میشم کمرم داره میشکنه
ادامه تاپیک بعدی...