تجربه۲( زایمان طبیعی و سزارین):
از ساعت ۹صبح همچنان نوار قلب بهم وصل بود ساعت۵بعد از ظهر شد خیلی خوابم میومد دوتا دانشجودختر اومدن بالا سرم گفتم ببخشید میشه کمک کنین برم سرویس گفت خودت که میتونی بری براچی ما کمک کنیم گفتم یعنی چی خب برین به یکی بگین بیاد کمک کمر درد وحشتناک گرفته بودم یکی اومد کمکم دختره گفت من تا شب پیشتم اومد کمک کرد رفتم سرویس بهم گفت یکم راه برو بعد بیا دراز بکش که نوار قلب بهت وصل کنیم و معاینه ام کرد همون۲سانت بودم گفتم میشه باز نشه میگه نه باز میشه سرم فشار زدن دوبار ساعت ۷شد دردام داشت شروع میشد مادر شوهرم اومد ازم سر بزنه چند بار اومد مادر شوهرم میگه مسخره کردن اون بچه گناه داره تا کی میخاد وصل باشه دیگ واقعا نمدونسم چی بگم خسته شده بودم از کمر درد و انقباض گریم گرفته بود ساعت ۸شب معاینه شدم ۳سانت فقط باز بودم نمیزاشتن ورزش کنم دکتر میگه اخه چه جوریه انقباضات داری و درد نداری دیگ هچی چند بار دانشجو ها اومدن هی معاینه کردن ساعت ۱۲شب شد مامانم اومد داشتم گریه میکردم و جیغ میزدم هچکی نیومد داشتم با خودم میگفتم غلط کردم خدا نمیخام طبیعی یه اتفاقی برا بچم میافته خدایا خودت کمکم کن هچکی نیومد انقد گریه کردم یه پرستار اومد گفت تو از کی اینجایی میگم از هشت صبح میگه وای چرا هچکی نمیاد گفتم توروخدا یه کاری کن دارم از درد دیونه میشم کمرم داره میشکنه
ادامه تاپیک بعدی...

۷ پاسخ

الهی خدا ازشون نگذره که فقط زجر‌میدن مردمو
من از الان انتخابم سزارینه🤦‍♀️فقط بخاطر ترسم از این که درد هردوشو بکشم

درکت میکنم مث منی

من بچه اولی کیسه آبم پاره شد خونه بدون هیچ دردی رفتم بیمارستان ۱۲ ساعت درد کشیدم تا طبیعی زایمان کردم ۳۷ هفته بودم بچه دومی فشارم بالا بود چندروز بعد رفتم بیمارستان ختم بارداری دادن ۳۷ هفته بودم ۲۴ ساعت درد طبیعی کشیدم بعدم سزارین شدم از بس ک دانشجوهای بی عرضه الکی الکی همش معاینه کردن ۵ سانتم بودم

مبارک باشه خدا حفظش کنه

بقیش کو

سلام عزیزم مبارک باشه گلم خدا حفظش کنه با پدر و مادر❤️❤️❤️

عزیزم همش 3 سانت شدی🥲بزرگترین ترسم اینه که درد طبیعی بکشم بعد سزارینم کنن،
میگم اصلا ماه نهم پیاده روی و ورزش لگن داشتی؟

سوال های مرتبط

مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👶🏻🫀 مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👶🏻🫀 ۳ ماهگی
تجربه۳( زایمان طبیعی و سزارین):🙂🖤
همه دکتر ا رو صدا زد اومدن بالا سرم گفتن معاینه کنین گفتم بسه بخدا انقد اذیتم کردن خسته شدم😭😭
۴سانت شدم زنگ زدن به ماما همراهم ساعت ۱و نیم شب اومد باهام ورزش کار کرد تا ۷صبح هشت سانت شده بودم و بازم دردی احساس نمیکردم یا زور بزنم گفت چقد صبر و تحمل داری واقعا درد نداری با وجود اینکه هشت سانت شدم فقط انقباض داشتم که مثل درد پریودی تند تند میگرفت هی ول میشد ساعت ۹صبح معاینه شدم۹سانت شدم دردام شروع شد جیغ میزدم نمیتونسم تحمل کنم فقط میگفتم خدایا خودت کمکم کن 🙂🖤 کیسه ابم پاره کردن مایع آمینیوتیک سبز شده بود بچه پی پی کرده بود اونجا بهم سوند وصل کردن گفتم دارین چیکار میکنین گفت باید بری سزارین شی اونجا دیگ دنیا رو سرم خراب شد گفتم تورو امام زمان هر کاری میکنین همیجا بزارین زایمان کنم نمی تونم هچی تمام زحماتم به هدر رفت و اخرشم ۲۴ساعت کامل درد کشیدم یه روز کامل بستری کردن با امپول فشار هچی به هچی فقط داشتم جوش اینو میزدم نوار قلب ۲۴ساعت رو شکمم وصل بود منو کشتن همش حس میکردم دارم می مرم از درد همش میگفتم بچم به دنیا بیارین التماستون میکنم😭😭😭😭
ادامه تاپیک بعد..🙂🖤😞
مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👶🏻🫀 مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👶🏻🫀 ۳ ماهگی
تجربه۱( زایمان طبیعی و سزارین):🙂🖤
روز شنبه ساعت ۷صبح بیدار شدم که برم تریاژ مامایی برای بستری رفتم اونجا با خوشحالی بستریم کنن یه نوار قلب گرفتن و معاینه شدم بهش گفتم چند سانتم گفت هنوز دو سانتی گفتم وای چیکار کنم میگه نگران نباش بستریت میکنن ۴۰هفته و شش روز بودم اونجا یه چند تا سوال پرسید بیماری خاصی چیزی نداری گفتم نه بعد زنگ زد اونجا به یه خانمی گفت ویلچر بیارین ببرین برا زایمان طبیعی خیلی خوشحال با ذوق و شوق داشتن منو میبردن شوهرم دستم گرفته بود یکم استرس داشتم مامانمم بود بردن منو زایشگاه نزاشتن با شوهرم خدافظی کنم بردن منو داخل یه اتاقی بهم لباس دادن یه دختر دانشجو اومد لباس بهم داد بهم گفت بگیر اینو بپوش پوشیدم ساعت ۹صبح شده بود یه اتاق بود که اونجا قرار بود زایمان کنم گفت برو رو تخت نوار قلب بگیرم نوار قلب بهم وصل کردن از ساعت ۹صبح تا ۱۲و نیم بهم وصل بود دیدم دکتر با پنج تا دانشجو دوتا پسر سه دختر اومدن دکتر اومد جلو اون دوتا پسر منو میخاست معاینه کنه گفتم تورو خدا نکنین من نمیزارم خیلی زشت بود اصلا حالم بد شد دیگ بود بزنم زیر گریه ساعت ۱شد برام ناهار اوردن سوپ بود مزه گندی میداد
ادامش تاپیک بعد...
مامان کیان مامان کیان ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
چند‌دقیقه بعد اون انقباضام مرتب شد هر بار دردش بیشتر میشد اما قابل تحمل بود
ساعت هفت دردم دیگه بالا گرفت منم بی تجربه نمیدونستم حالا اولشه دکتر اومد بالا سرم گفتم خیلی درد دارم گفت طبیعیه داری زایمان میکنی😂
معاینم کرد گفت پیشرفتت خوب بوده ۴ سانتی منم گفتم هنوز چهار سانتم؟؟؟گفت اره منم دیگه واقعا فشار رو مثانه و کلیه اینام بود گفتم دستشویی دارم گفت سر بچس داره میاد پایین گفتم نه باید برم دستشویی دستگاه اینارو باز کردن سرمو قط کردن رفتم سرویس کلی ادرار داشتم خالی کردم دستشویی شماره دو هم با زور خالی کردم که سر زایمان کثیف کاری نشه
یهو تو سرویس انقباض بدی منو گرفت جیغ زدم دکتر اومد فوری کمکم کرد رفتم رو تخت همه چیو وصل کرد تا شد ساعت ۸ صبح دردام خیلیییییی شدت گرفته بود گریه میکردم دکتر اومد رو سرم گفت میخوای زایمان کنی الان وقت گریه کردن نیست کلی التماسش کردم گفتم خیلی درد دارم یه کاری بکن کلییی گریه و داد و بیداد معاینم کرد گفت عااالیه ۶ سانتی دید التماس میکنم یه مسکن زد تو سرمم و رفت....
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان_طبیعی
از اولم همش میگفتم فقط طبیعی زایمان کنم بعد که از ۳۰ هفته متوجه شدم بچه بریچ و دکتر گفت سزارین همش استرس داشتم چون دور اطرافیانم تجربه تلخی از سزارین داشتن و عوارضش و میدونستم میترسیدم تا ۳۷ هفته که بچه چرخید و طبیعی شد زایمانم ...
اصن درد نداشتم تا ۴۰ هفته صبر کردم ولی نه کیسه ابم ترکید نه درد داشتم
تا آخر با نامه دکتر ۴۰هفته و ۳روز بستری شدم
۷صبح بستری شدم نوار قلب گرفتن و سرم زدن و اکسی توسین زدم بهم که همون آمپول فشار که یواش یواش وارد بدنت میشه تا درد بگیرت...
از وقتی سرپ و زدن تا ساعت ۱۲ اصلا درد نداشتم بعدش دردای پریودی حس کردم تا ساعتای ۳عصر یواش یواش بیشتر میشد دردا قابل تحمل بود ولی
ساعت ۵ معاینه شدم ۵سانت دهانه رحم باز شده بود و دردام بیشتر شد ماما همراه داشتم و شروع کرد ورزش دادن بهم و هی دردام بیشتر میشد ولی وقتی سرپا بودم میشد کنترلش کرد ولی وقتی میخوابیدم نوار قلب میگرفتن دردام واقعا زیاد بود جوری که گریم گرفته بود فقط هم وقتی دستگاهه وصل بود اذیت بودم شدیدا ...قرار بود اپیدورال کنم گفتن ۵سانت باز شی انجام میدن که ساعت ۷ شد ولی اپیدورال نمیکردن من شدیدا درد داشتم و افتادم تو فاز فعال زایمان...گفتن دکتر گفته صبر کنید فعلا زوده و من اون لحظه زمین زمان و بهم میدوختم از درد بعد چندتا ماما اومدن معاینه کردن گفتن زور بزنم درد شدیدی داشتم تا اینکه دکتر اومد گفت ببرینش اتاق زایمان ۹ سانت باز شده بودم نمیتونستم راه برم قشنگ حس میکردم سر بچه بین پاهامه تا خوابوندنم رو تخت بهم فشار اومد سریع بچه به دنیا اومد یهو کل دردام از بین رفت یه دفعه سبک شدم ادامش و تو تاپیک بعد میذارم که مهم تره و به دردتون میخوره
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
پارت ۳
دیگه شد ساعت دو ظهر اومدن گفتن دکتر گفته آمپول فشار قطع بشه ولی آن اس تی حتما باشه تا ساعت ۴ دوباره شروع کنیم نگم‌براتون که همین ضربان قلبه منو بیشتر از زایمانم اذیت کرد من مشکل دیسک کمر و سیاتیک دارم فک کنین از شب قبل از ۱۲ شب تا روز زایمان که میگم دایم بهم وصل بود و هیچ تکونی نباید بخوری که ضربانه درست در بیاد و با هر تعویض شیفت روز از نو روزی از نو که باید از اول بگیریم برا شیفت جدید لازمه ، خلاصه که ناهار دادن خوردم ساعت چهار شروع کردن در همون حین درد ها هم دکتر اومد معاینه کرد گفت ۱ سانت و نیمی حتی قبل بستری هم همین قدر باز بودم یعنی آمپول فشارع هیچ تاثیری رو باز شدنم نداشت ، ساعت چهار شروع کردن باز من درد هام شروع شد ولی درد های اصلی خودم نبود اونا میگفتن تو انقباض داری میگفتم تا زمانی که بهم وصله هست خلاصه تا شب ساعت هشت شب ادامه دادن دیگه دکترم اومد خیلی خسته شده بودم رگ پام گرفته بود نخوابیده بودم اصلا درد کشیده بودم دکتر اومد گفتم توروخدا نجاتم بده فقط دکتر گفت بیمارستان دنا رو مسیله سزارین خیلی سخت گیری می‌کنه با وجودی که من مشکل آنزیم کبد داشتم کیسه ابم حجمش زیاد بود دهانه رحمم تغیری نکرده بود دکتر گفت تا فردا صبح صبر کن اکه دیدم پیشرفت نداری سز میکنیم خلاصه تا ساعت یک شب شد این روند ادامه داشت معاینه میکردن شده بودم ۲ سانت ، شب ساعت یک بقدری خسته شده بودم زدم زیر گریه که ولم کنین این دستگاه لعنتی رو جدا کنین ، دیگه گفتن باشه بخواب فردا صبح عصبی شده بودم میگفتم من فردا فقط سزارین میشم راحت میشم از درد ....
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی