سریع گفت همه چی اماده کنین ازم میپرسید فشار رو مقعد ت ح میگفت زور نزن جلو خودن بگیر دکترم اون لحظه اومد و سریع لباس پوشید و بهم گفت حالت خوبه گفتم ن گرممه گفت کولر و خاموش کردیم بخاطر بچه ات دیگه گفت پنکه بیارین براش اوردن و زدن روم دردام رفته بود منتظر بودن دردم شروع شه ولی نمیشد گفتن یه امپول بزنن تو پام پرسیدم چیه گفت برا کم شدن درد و تحریک رحمت ک بچه بیاد کمکت میکنه این امپول یهو دردام ک شروع میشد واژن انگار داشتن جر میدادن بهم میگفتن زور بزن ولی من نفسی نداشتم لحظه دردام ماما میگفت دست منو فشار بده بعد چندتا زور بچه گیر کرده بود بهم گفت این زور اخرو قشنگ بزن بچه ات خفه نشه گیر کرده بلاخره از ته دل جیغ و زور و هر چی بود بچه اومد راحت شدم😂😂😂😂😂

تجربه زایمانتو ک خوندم چقد شبیه من بود همه لحظه هات 🥺
منم خیلی درد کشیدم و دهانه رحمم اصلا باز نمیشد

آخیش😮‍💨

وویییی😨😨😨

😂😂نوشتی راحت شدم من نفس عمیق کشیدم

عزیزم بخیه هم خوردی؟

وای چ روزگاری بوده😍😂

دقیقا مث من ک زوری نمونده گفتم من تموم. میکنم اصن ی جور بدی درد داشتمم و زور نداشتم هیج توانی نداشتم کمک خدا بود ک نم چجوری زور اخر تا کو.. بخیه خوردم زایمان کردم ولی الان یاد اون روز میفتم بخدا وحشت میکنم ایقد بد بود

خداروشکر که‌ اینسری هم مجبور نشدم این دردای مرخرفو بکشم واقعا یاداوریشم عذابه برام🤕

خوب خداروشکر خاطرات مزخرفه ده سال پیش منو زنده کردی 🤕🤕

عزیزم بسلامتی،اپیدورال واست نزدن؟

چقد زایمانت مثل زایمان اول منه منم خیلی درد کشیدم احتمال زیاد منم با امپول فشار زایمان کنم‌ ۲روز دیگه نامه بستری دارم باید برم زایشگاه