۵ پاسخ

اگه این عکس پرو عکس پسرتون که معلومه شیطونه ولجباز ولی سالم مطمئن باش بزرگ بشه خوب میشه ولی برا آسایش خودتون بایه مشاور در میون بذار مشکلتون راه حل نشون بده

پسرخاله شوهرم تا پنج شش سالگی روانی میکرد همه رو
از دیوار راست بالا می‌رفت
یه شلوغی بود افتضاحححححخخ
الان ۱۸سالشه و شده یه پارچه آقا آنقدر متین با ادب آدم اصلا تعجب می‌کنه این همون پسره

پسرمنم دقیقا همینطوره.هر کی می بینه میگه عین پدرشه وهمسرم الان فوق العاده آروم،کم حرف وصبوره

بازمن نگران پسرخودم بودم بشدت وسواسه کثیف بشه عوض نکنیم گریه وجیغ

شاید اوتیسم داره،نمیخام دلشوره بندازم به جونت ولی با یه مشاور مخصوص کودک صحبت کن

سوال های مرتبط

مامان رادین مامان رادین ۳ سالگی
سلام مامانا امروز خیلی دلم گرفته خیلی نگران آینده پسرمم .
یکم از خصوصیاتش میگم ببینین کسی توی فامیل آشنا یا بچه هاتون بودن که از توی سن ۷ یا ۸ سال ببعد تغییر کرده باشن
پسر من خیلی وقتا ناسازگاری داره .روزی یک یا دوبار سر مسائلي ک میشه حلش کرد خیلی گریه میکنه.لباس عوض کردن نداره مگر عشقی بعد از مدتی خودش بخواد . حموم رفتن نداریم .یعنی برای حموم رفتن هم مقاومت میکنه مگر با کلی ترفند و بازی و با آب بریم و بعد از دوساعت دربیایم.که اجازه نمیده موهاشو خشک کنم با حوله بدنشو خشک کنم .لباس پوشیدن بعد حموم با برنامه داریم.غذا نمیخوره بهونه گیر شده.میبردمش کاردرمانی اونجا رو دوست داشت ولی یه مدته همین که آماده میشم بریم یا لباس عوض نمیکنه یا دسشویی نمیره همش دستش رو آلت تناسلی میگیره از شدت دسشویی.حتی بتازگی دیگه برای کاردرمانی هم همکاری نکرد نمیبرمش.کار خطایی بکنه اگه بهش بگی ن‌کن بدتر اون کارو انجام میده .ا
صلا تاب آوری نداره. مثلا یه برنامه ای رو دوست داره میبینه وقتی که بخوام نبینه مجبورم از یه روش دیگه استفاده کنم که قبول کنه وگرنه به حرف من لج میکنه و خودشو میزنه به درو دیوار .مثلا برنامه کودکی رو دوس داره دیگه وقت دیدنش تموم شده باشه باید تلویزیونو بزارم سرساعت که خاموش بشه بعد میگم تلویزیون خسته شده داغ کرده خاموش شده رفته استراحت کنه. وقتی خواهرمینا میان خونه بابامینا ماهم میریم پسرم با پسرخواهرم سازگاری نمیکنه .مثلا وقتی صداش میکنه جوابشو نمیده میزندش .یا میگه بیا باهم بازی کم وقتی نمیره یا دیر میره میزندش .بخاطر این کارش جایی که بچه دارن نمیرم ُ
مامان یاس مامان یاس ۳ سالگی
سلام بچه ها خوبین
من که اصلا خوب نیستم مغزم داره میترکه، دخترمو از بعدازظهر بردم بیرون خرید بعد رفتیم پارک کلی بازی کرد که دیگه خودش خسته شد بعد دوباره اومد خونه با باباش کلی بازی کرد ،طوری که موقع شام خوردن همش چشماشو می‌مالید میگفت خوابم میاد ،هیچی بردم بخوابونمش هی تکون بده رو پام هی تکون بده،مگه میخوابه،آخرش عصبی شدم گذاشتمش رو تختم گفتم خودت بخواب اومدم بیرون،همینطوری هی گریه میکرد،از ی طرف اعصابم خورده که داشت گریه میکرد از ی طرف دیگه هم به قرآن دیگه مغزم نمیکشید پاهام و کمرم دیگه توان نداشت که بیشتر تکون بدم،بابا منم آدمم دوست دارم ی ساعت تو کل شبانه روزی برای خودم باشم،یا کار خونه یا بازی با بچه یا پارک کارم شده همین ،ی موقعی کارم تموم میشه که ساعت میشه ۱ شب،بعد به خاطر اینکه دوست دارم یکم مال خودم باشم از اونور تا ۲ ،۳ بیدارم بعد صبحها با خستگی بیدار میشم،هنوز نخوابیده داره گریه میکنه ،یعنی مثل سنگ شدم دارم هم حرص میخورم هم دلم میسوزه ،ولی واااااااقعا دیگه کشش ندارم دوباره برم تو اتاق