۳ پاسخ

پسر منم اینجوریه

سلام گلم یعنی دوست داری با غریبه ها صحبت کنه باهاشون راهت باشه بنظرم کار پسرت درست تره گلم اگه خدای نکرده بری بیرون یک لحظه هواست پرت بشه بعد پسرت با یک غریبه بره

بفرست مهد تااجتماعی تر بشه

سوال های مرتبط

مامان گل پسر وتودلی مامان گل پسر وتودلی ۴ سالگی
مامانا یه چیزی ذهنم و مشغول کرده ...من پسرم قبلا ک کوچکتر بود اینطوری نبود الان مدتیه ترسو شده...یادمه چند وقت پیش در حیاطمون چند دقیقه باز مونده بود یه سگ اومده بود تو حیاط پسرم دید و ترسید از اون موقع مدام تاکید داره ک در حیاط و ببند ...حتی تا تو حیاطمون نمی ره بازی کنه تنها همش باید باهاش باشم ...با بچه ها ی فامیل یا بچه هایی ک باهاشون یه کم رفت و امد داریم زیاد مشکلی نداره اما مثلا میریم پارک اگه چند نفر رو سرسره باشن دیگه نمیره میگه مامان زیادن .همش میاد کنارم میشینه امشب پارک بودیم با چند تا بچه کمی همصحبت شد یکی دوتاشونو هم میشناخت اما نمی رفت کنارشون یا باهاشون بازی کنه اونا میدوییدن تا سمت این میومدن می ترسید و خودش و جمع میکرد همش ...این بار اول نیست ک اینطوره....منم نمیدونم واکنشم درست بود یا نه 😔 گفتم مامان اگه نری با بچه ها بازی کنی میریم خونه یا من میرم ...یکمی میرفت کنارشون ولی با فاصله از اونها میدویید
خلاصه اینجور موارد اذیتم میکنه از وقتی هم کوچک بود من مدام پارک و بیرون بردمش با هر شرایطی این نیست ک بگم نرفته عادت نداره....در مواجه با بزرگتر ها اینطور نیست ...مثلا میره بهشون دست میده سلام میکنه غریبه هم ک باشن ...یا مثلا اگه یه بچه باشه غریبه هم ک باشه باهاش ارتباط برقرار میکنه اما وقتی چن تا ان انگار ازشون میترسه.....نمیدونم طبیعیه؟ باید چ واکنشی در برابر این رفتارا داشته باشم ک درست باشه ؟؟
مامان محسن مامان محسن ۴ سالگی
سلام خانما دلم بدجور گرفته خواستم ازتون کمک بگیرم که اگه موردی در اطرافیان یا خودتون بوده به منم بگید من پسرم رو از دوسال و نیمی همه جور دکتری بردم روانشناس ، روان درمانگر ، روانپزشک ، آسیب شناس ، کاردرمان و گفتاردرمان هر دفعه بهم یه چز گفتن یکی گفت این بچه اوتیسم یکی گفت سندروم اسپرگر داره یکی گفت بهم ریختگی حسی داره چمیدونم حسای کف پاش و سرش کامل نیست این آخری یه مشاور بردم گفت سالمه فقط تلویزیون ، آهنگ، گوشی ، مداحی هر چی که صدا داره حذف بشه الان سه ماهه همه چی رو جمع کردم ولی دریغ از یه تغیر کوچولو پسر بزرگم همش نغ میزنه که حوصلم سررفته از خونه فراری شده نمیاد پیشم میره خونه مامانم هر کار میکنم باز این یکی نمیاد بریم اونجا بیرون رفتن رو دوست داره نه این که بریم خونه مثلا مادرم و خواهرم خیلی بدغذا شده سه ماهه خوابش بهم ریخته شبا بیداره خودم خسته شدم در طول روز همش جیغ و گریه یا مدام بغلمه یا میاد رو پشتم هر چی باهاشون بازی می‌کنم دیگه انگار نه انگار کلافه شدم از لحاظ روحی داغونم یه کلمه حرف نمیزنه همه کار کردم دیگه نمیدونم باید چیکار کنم
مامان آرشا مامان آرشا ۴ سالگی
سلام دوستان من یه وقتایی که درگیری ذهنیم زیاده پسرم یه کاری بکنه حتی اگه خیلی کار بدی نباشه ایقد عصبی میشم و داد میزنم که حد نداره و همونموقع تحت هرشرایطی و بزور کاری که بخوام رو انجام میدم و حتی ممکنه جلو بقیه هم دادو بیداد کنم (البته فقط جلو خونواده خودم) و این انگار وقتی عصبی میم به حس ترس تو وجود پسرم انداخته و به باباش پناه میبره من خیلی ناراحتم از اینکه داد میزنم سرش میترسم حس امنیتی که به من داره رفته رفته از دست بده یا اینکه حس ترسش اعتمادبنفسشو‌بگیره یا این حالت چندین سال دیگه همه چی ازم قایم کنه،کسی تجربه داره که چکارکنم ؟بیشتر وقتا موقعی که با همسرم سرسنگینم این اتفاق میوفته
انگار اونموقع کارپسرم بیشتر خودش نشون میده
مثلا امشب توی خودش یه کم جیش کرد و نگفت که جیش داره و وقتی فهمید مقاومت کرد بیاد لباساشو عوض کنه منم دستشو بزور کشیدم بردمش (یه مدته موقع بازی نمیگه جیش دارم تا وقتی تو خودش بکنه و من متوجه بشم،بااینکه من نیم ساعت یا یکساعت یکبار میگم که جیش داری اونم نه میگه بچه های شما هم همینطورن؟)خیلی باهاش حرف میزنم میگم تو بگی جیش دارم من عصبی و ناراحت نمیشم خوشحال میشم زود میریم لباستو عوض میکنیم میایم ولی مقاومتت منو ناراحت میکنههر اتفاقی میوفته بهم بگو مامان اینجوری خوشحالتر میشه ولی بازم خوددار هست