واقعا بدشانس تر از من کسی هست چند روزدیگ یا همین فردا وقت دکتر دارم برا زایمانم نه کیفی جمع کردم ن کاری واقعا ب جنون و افسردگی رسیدم از پنجشنبه ک دخترم و بردم حمام نزاشت سرشو خشک کنم تب کرد بردم دکتر دارو داد رو بهبودی بود ک شبش آقام گفت شام نمیخورم پفیلا میخوام بخورم گفتم پس بزار آرتمیس و شام بدم چون ببین ک میخوری میاد طرفت تا سفره هنوز جمع نشد رفت بغل باباش نشست و خورد باباشم نکرد ک جمع کن از پیشش یا تند تند بخور ک بچه نخور صبح بیدار شد صبحانه جلوش گذاشتم نخورد گریه کرد آب دادم دستش رفت یک گوشه خورد و خورد ک بالا آورد بردم دکتر آمپول داد دیروز اشتها نداشت فقط آلو خورد و یک کیک ولی بالا نیاورد صبحم گفتم کته برنج بدم بعد آقام گفت بجا آب آبمیوه بده دادم خورد بالا آورد و بعدم خوابید دست تنهام و کسی هم نیست ک کمک حالم باش فقط دعا میکنم زایمان ب این زودی نکنم ک دخترم مریض 😔😪😭

حتما وسایلت جمع کن زایمان خبر نمیکنه مخصوصا روزا آخر . یهویی بشه اونوقت بد میشه

ای بابا از دست این مردا واقعا درک ندارند
و مادرشوهر و خواهر شوهر که اصلا براشون مهم نیست چی میکشیم
فقط مادر هست که همیشه بفکرمونه ، مثل مادر من که همیشه نگران منه چون خواهرم ندارم

بچت ک شب خابید پاشو وسایلاتو جم کن کاراتو کن زنگ بزن مادری خاهری یکی بیاد کمک دستت باشه چن روز تا هم حال دخترت خوب شه هم با نوزاد سخته یا تو برو خونه بابات یماهی بمون اوضات بهتر شه

آخی عزیزم ساکت آماده کن مگه مادری خواهری کسی نزدیکت نیست یا موقع زایمان نمیان پیشت

سزارین هستی