۸ پاسخ

فردا بچه بزرگتر میشه و دخالتهای مادرشوهرت هم بیشتر
اگه الان جلوش واینستی بیشتر دخالت میکنه

عزیزم فوبیا یعنی ترس ربط نداره ب روانی بودن یا نبودن
میخواد طلاق بده بده مهریه رو ک گذاشتی اجرا اون موقع میفهمه دنیا دست کیه تقصیر توئه نباید دلسوزی میکردی براش
بعضیا نمی ارزن
اصلا نترس و خودتو نباز
در ضمن جوابش بده والا هی بد و بدتر میکنه حتی مادرش ببینن ساکتی و غصه میخوری بیشتر دور برمیدارن
پمپرزش کن بره
حرفی زد بگو نمیتونم
میتونی کهنه ها رو بشور
تقصیر خودته
عجب ادمای بیشعوری

چه آدمای خدا نشناسی واقعا اصلا اهمیت نده عزیزم دلتو بسپار به خدا لذت بچه تو ببر به اونا هم بگو هر غلطی میخواین بکنین

من سر بچه اولیم سینهام نوک نداشتن نتونستم شیر بدم تا چند روزی شوهرم شیر خشک گرفت براش بعد پدر شوهرم آمد گفت برو یه جا خاک کن تو سرت برگشتم بهش گفت خاک تو سر خودت آدم نهفم به جای تبریک خیلی دلت میسوزه خودت بیا ازش نگهداری کن من نمتونم از خونه زدم بیرون شوهرم باهش دعوا کرد گفت به تو چه دیگه هیچ وقت جرعت نکرد جلوم حرفی بزنه شاید پشت سرم ولی تا میرفتم تو حرفشون قروت میدادن گفتم جونم ترس هر چی کنار میومدم بیشتر حرف بارم میکردن بخدا حتی اسم بچمو هم پدر شوهره گذاشت منو شوهرم پوچ الان سومین بچمون داریم میاریم شوهرم اصلا نمیذاره پیششون بریم

برو خونه خودت بگو کسی دایه مهربان تر از مادر نشه واسه بچه من. ک شیر میخوره یا نه

بروخونه خودت بهتره

عزیزم بچه ی خودته ب مادر شوهرت اصلا مربوط نیست
هر چی باشی تو دلت بیشتر برای بچه ات میسوزه لازم باشه ب موقع هم شیرش میدی

پاشو برو خونه خودت
من بودم میرفتم
بلخره منت میزارن

سوال های مرتبط