سر شب شوهرم اومد با شادی زیاد دخترمو برداشت برد پارک به من که هیچ نمیگه بیام ساعت ۷ رفتن تا ۱۱ منتظر بودم بیان زنگ زدم گفت دیر وقته بیاید به بهونه دخترم گفت نمیاد میخاد بازی کنه نگو آمار داشت عشق قدیمش پارک بوده اینم رفته اصلا حواسش به بچه نبود دوتا چش داشته ده تا دیگه هم قرص کرده اونا نگاه می‌کرد کم کم رفت پیشون نشسته بوده چقدر برا تنهایی خودم دلم میسوزه

خب اشتباه ازخودته که حودتو کمرنگ میکنی اون نمیگه بیا تو خودت اماده شو باهاش برو وقتی جیدونی قضیه ازاین قراره چرا تنهاش میذاری اخ که چقد دلم برای خودمون زنا میسوزه😔البته من همسرم ازاین اخلاقا نداره و ادمش نیست اما واقعا گناه داریم

واقعا فاز این مردا رو نمیفهمم اگه ادم نیستین غلط میکنین زن میگیرین و دوباره غلط میکنین بچه دار میشین برین پی گند کاریتون چرا دنیای یه زن رو خراب میکنین اخه میام تو گهواره همه مردا خیانت کردن همشون رفتن پی تجدید فراش چتونه بابا عرضه بابا شدن ندارین چرا یه زن و بچه بیگناه رو عذاب میدین .دلم میسوزه واسه این مادرایی که با اینهمه سختی بارداری زایمان بچه داری باید گه کاری شوهراشون رو هم تحمل کنن لعنت به مردای اینجوری خدا نسل این مردارو برداره که نباشن اینقد زجر بدن

اگه مطمئن نیستی و با چشای خودت ندیدی خودتو ‌اذیت نکنو بهش فکر نکن چون یه درصد احتمال بده اینجوری نیست که شما فک میکنین 🌱

زود قضاوت نکن شاید اشتباه متوجه شدی

تو از کجا متوجه شدی قضیه از این قرار بوده؟

الهی بگردم برات 😭😭

این دفعه برو پیشش هر جا رفت با دخترت

الان اینقدر دقیق از کجا میدونی اینجوری که گفتی انکار خودت اونجا بودی خواهر
شاید ذهنت درگیره اینجوری تصور میکنی

واااای از دلت😢

تو اینا رو میدونی و بازم ادامه میدی؟؟همسرت میدونه که خبر داری؟؟

چجوری متوجه شدی؟؟؟

چطور فهمیدی

عزیزم چقدر دردناک

از کجا میدونی؟