خانما
یکم درد دل
چقدر مادر شدن سختهههه چیدر صبر میخواد حوصله میخواد
من گاهی احساس نا کافی بودن میکنم
گاهی اونجور که باید صبر ندارم عصبانی میشم
بعدش خودخوری میکنم و عذاب وجدان میگیرم
از دست غذا نخوردنش دیگه نابود شدددددم
احساس میکنم مامان ضعیفی شدم اخه الان باید واکسن ۱۸ ماهگیشو میزدم ولی خیلی استرس دارم و دلشوره…

دقیقا پسر منم تو سن بچه شماست ب شدت شیطون و لجباز و همینطور بد عدا کم اشتها‌
تنها استراحتم خاب شبه ک تا میام ب کارای خونه برسم میشه دو شب بخام بخابم
از صب تاشب اسیر بچم براش تنوع میدم تو عذا اما مستقیم میره سطل اشغال نمیخوره ک نمیخوره
ی وقتایی بد جور عصبی میشم دعواش میکنم
اما بعدش میگم صبر کنم بهتر میشه خلاصه

خیلی سخته منم همبشه باهاشون دعوا میکنم بعدش میشینم گریه میکنم خودمو لعنت میدم میگم چرا داد زدم.
ولی من بچم خیلی بهونه گیر دوتاش به شدت از این خونه که اومدیم بدشون میاد. بیرون میرن میخان برن خونه همسایه ها یکی دوساعت بازی میکنم باهاشون تا میارمشون باز جیغ میزنن عصر پسر بزرگم سرشو میکوبید تو دیوار. میگه چرا منو اوردی منم داد زدم یه قرص بهش دادم. که اروم بشه حالا که اروم شده دارم غصشو. میخورم

من جدیدا دیگه انقد عصبی شدم از دستش که یکی دوبار یه کوچولو هم زدم😔 البته آروم ولی خیلی ناراحتم...

منم همینم ،یوقتایی هرچی میگم انگار نمیشنوه و بدتر میکنه منم یهو اعصبانی میشم کنترل از دست میدم و جیغ و دادم میره آسمون بعدش پشیمون میشم که اینکه بچه هست هنوز کامل متوجه نمیشه نمیخواد که باهام لجبازی کنه .ولی دیگه کار از کار گذشته و من جیغ و دادم رو‌کردم
منم بوقتایی حس ناکافی بودن دارم

منم داغووونم
حرف دل منو زدی
فقط دوست دارم گریه کنم آروم بشم